4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما محاصره نیستیم!
چند کلمه آرامش بشنویم از سید عزیزمون🌠:
#لیل
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
تسبیح برداریم و ذکر بگیم برای قوت قلب مجاهدامون:
• صد مرتبه لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
•و هفت مرتبه استخیرُ الله برحمته
• سیودو | فیاض •
تسبیح برداریم و ذکر بگیم برای قوت قلب مجاهدامون: • صد مرتبه لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
هر کی بیداره یه صدتا دیگه هم بگه برای نصرت نیروهای اسلام در موج نوزدهم....
وظیفه ی ما توی شرایط فعلی :
۱. به هیچ عنوان اخباری که موجب ترس افراد میشه یا تضعیف نظام و ... هست رو اولا دنبال نکنیم و دوما پخش نکنیم و تولید محتوای امید بخش و دلگرم کننده و با مضمون قدرت الهی و نیروهای غیبی و مقابله باظلم و ... داشته باشین.
نترسیم و نترسانیم.
آخرین حربه ی شیطان ناامید کردن ماست...
۲. وقت خلوت مشخص کنیم و ذکر و دعا و توسل و اشک بر سیدالشهدا جهت نصرت و یاری سپاه اسلام داشته باشیم. اینجا توی سی و دو توی قرار های جمعی ذکر شرکت کنیم و ان شاالله که پیروزی از آن جبهه های حق هست.
بسم رب شهدا
جمعه ای که به لطف شهدا و رزمندگان گمنام این مرز بوم در خواب بودم ذره ای صدا نشنیدم
صبح طبق عادت گوشی دستم گرفتم کانال خبری باز کردم دیدم اسرائیل حمله کرده
اون لحظه آب جوشی به سرم ریخته شد
این به خاطر حمله نبود به خاطر ارادتم به شهدایی به عزیزانی که نیستند
از شدت غم از دیدن تصاویر تا چند روز اواسط هفته همین طوری بودم
سرگیجه احساس غم عجیب احساس پوچی
اما تصمیم گرفتم کاری کنم چله شرکت کردم دعا توسل
به سبب اینکه مدرک فن بیان دارم شجاعت تزریق کردم
علارغم اینکه خیلی خودم استرس و از سر و صدا میترسم اما نمی دونم چی شد به لطف اهل بیت من به امام رضا ع ارادت خیلی ویژه ای دارم و امام حسین ع و صاحب الزمان عج
شجاعت وصف ناشدنی پیدا کردم
به دوستام که می شناسیم فایل های ارسال کردم برای کاهش استرس
خودم ننشستم با گروهی آشنا شدم اسمش جالب پشت صحنه جبهه
تصمیم گرفتیم گروهی بزنیم من آموزش فن بیان بزارم
رایگان بقیه مهارت که بلند نقاشی کاردستی در هر گروهی که نیازه رایگان آموزش بدند
الخصوص الان که مدرسه ها تعطیل و کلاس ها مجازی شاید باشه شاید به سبب هزینه برخی نتوانند و .....
خلاصه اگه دهه هشتادی هستی دست به کار شو هر چی که بلدی به صورت رایگان خدمت کن
دوست من اگر شهید نشدیم خداوند خواسته خدمتگزار باشیم
اگر شهید شدیم بسا به آرزوی حقیقی رسیدیم
مقاومت رمز ماست
شهادت آرزوی ماست .
/نوشته : آستان بوس امام رضا ( ع)📬/
#کبوتر
#روایت_چهلوچهارم
https://eitaa.com/m_fayaz96
سلام
راستش نمیتونم بگم داستان خاصی واسه گفتن دارم ولی یه چیزی رو باید بگم، اونم اینکه
من اطرافم مخصوصا خانواده پدریم کسایی رو دارم که کلا این انقلاب رو قبول ندارن، و آدمایی هستن که هیچ شناختی از دین و مذهب هم ندارن، ولی امروز تقریبا بعد از چند ماه دیدمشون، همشون داشتن میگفتن که آره دیدین چقد ایران خفن بود کارش؟ دیدین چقد موشکهای خفن رو کرد؟
وقتی دیدم آدمایی که هیچی قبول نداشتن الان شدن طرفدار این نظام به این باور رسیدم که من بار خیلی سنگینی رو دوشمه و باید خیلی تلاش کنم که بتونم یکاری کنم تو این جامعه، چون من از قبل این نظام رو قبول داشتم، برای زنده نگهداشتن و یاد آوری اینکه جمهوری اسلامی ایران چه کارهایی کرده باید تلاش کنم 🫠!
کاش خدا بهمون توان بده و بتونیم🥹🫀✨
#کبوتر
#روایت_چهلوپنجم
https://eitaa.com/m_fayaz96
سلام به خانوم فیاض عزیز
همین طور رفقای بینهایتیم
اینجانب خواب بودم خیلی راحت
بعد دوستم تماس گرفت گفت فاطمه مشهدی
گفتم نه خوابگاهم
گفت که از جای خونتون صدا اومد الانم دوده زنگ بزن خونتون
بهش گفتم که برو بابا هیچی نشده نترس
خلاصه زنگ زدم داداشم گفت هیچی نشده... (خونمون نزدیک فرودگاست)
چند دقیقه بعدش خبرش اومد تو خوابگاه پیچید مشهد رو زدن
بچه ها ترسیده بودن
ولی من همچنان میخندیدم
گفتم هیف اینهمه مشهد بودیم هیچی نشد همین امروز که اومدیم زدن😂😂
اصلا باورم نمیشد
خندم گرفته بود شدید
تو همین حوالی صدا اومد
نگاه کردیم جلوی چشممون از پنجره خوابگاه پهپاد هارو میدیم که توی هوا منفجر میشدن
دیگه واقعا ترسیدیم
اضطراب پیچید
وجودم خالی شد
پیش خانوادم نبودم
من مدلم اینجوریه تا چیزی رو با چشم نبینم درست حسابی باور نمیکنم
با چشمم دیدم
یاد غزه افتادم
یاد گناهام افتادم
مرگ جلوی چشمم اومد
میدونید فضای فکری بچهای خوابگاه بیشترین دلیل واسه ترسم شد...
تفکراتشون منو ترسوند
یهو به سرم زد سوره فتح بخونم
با تک تک ایه هاش به خودم برگشتم
به دینم
به نگاه و تفکر درست
به خدای بزرگم...
ارامشی که این سوره توی اون لحظه بهم داد و هنوز هم همراهمه رو هیچ وقت فراموش نمیکنم...
خلاصه که
لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم
/نامه ای از فاطمه از مشهد📬/
#کبوتر
#روایت_چهلوششم
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
رهبر انقلاب:
زندگی را با قوت ادامه دهید.
درسته که ترس و استرس هست اما ما کسی رو داریم که بدون اذنش برگ از درخت نمیوفته!..
قبل از همه این اتفاقا استادم رو از دست دادم :)
و همچنان بخاطرش ناراحتم اما این دلیل نمیشه که بخوایم بشینیم و کاری نکنیم..
قطار بینهایت بسرعت داره پیش میره غفلت کنیم باختیم ..
با قدرت به کارمون ادامه میدیم و زندگیمون در جریانه :)✊
و در همین راستا امروز خواستگار هم راه دادیم😃😁🚶🏻♂
(حتی اون وسط مسطا صدای پدافند هم میومد👀✨)
#کبوتر
#روایت_چهلوهفتم
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
نامه ای به اعماق قلبم
هیچ وقت آن شب را فراموش نمی کنم...
خوابم نمی برد. ذوق و شوقم وصف نشدنی بود. در ذهنم قدم زدن لا به لای گل های خوشبوی باغ ارم، دست کشیدن به پنجره های رنگی مسجر نصیر الملک و نفس کشیدن در ارگ کریم خان زند را تصور می کردم... قرار بود بعد از سال ها بریم شیراز؛ شهری که برام نشانه ی سرزندگی و وطن پرستی بود. وسایلمون رو جمع کرده بودیم و دم در گذاشته بودیم. آماده ی آماده... قرار بود بعد از طلوع خورشید حرکت کنیم تا هرچه سریعتر از گرمای بندرعباس فرار کنیم. هرچند که هیچ جا خونه ی خود آدم در زادگاهش نمیشه اما اون لحظه دلم هوای شیراز میخواست.
نمازمو خوندم و مثل بچگی هام غافل از دنیا و اتفاقاتش خیالپردازی کردم.. کمکم شیفت خورشید داشت شروع می شد و نورش چشمامو اذیت می کرد. خودمو به خواب زدم تا مادرم متوجه نشه که تا اون موقع بیدار بودم وگرنه تیکه بزرگم گوشم بود! بوی فلافلی که مامان داشت برای راه درست می کرد زد زیر بینیم و گرسنم کرد. ساعت از ۵ و نیم گذشت. با خودم گفتم چرا بیدارم نمی کنن تا حرکت کنیم؟ و دیگه چشمام مجال حرف زدن ندادن و خوابیدم. بیدار که شدم ساعت هشت صبح بود. ترسی به جانم افتاد. 《نکنه نمی خوایم بریم؟ نه... احتمالا چون تا صب بیدار بودیم گفتن یکم استراحت می کنیم و بعد میریم.》گوشیم را برداشتم تا یکم دلم آروم بشه و حوصله ام سر نره اما... زمانی که پیام ها و اخبار رو خوندم دلم لرزید. یعنی چی؟ مگه ممکنه؟ رویاهام داشتن روبه روم پر پر می شدن... اشک در چشمام جمع شد و گریه کردم... باورم نمیشد... فکر کردم خوابم.. آبی به سر و صورتم زدم تا که شاید از خواب بیدار شم... اما همه چی واقعی تر از واقعی بود... دلم سوخت. برای بزرگمردانی که موقعی که من با خیال راحت داشتم خیالات شیراز در سرم می پروروندم، شهید شدن... برای خانواده هایی که عزیزانشون رو از دست دادن... برای ایرانم... برای مردمش... اشک پهنای صورتم رو پوشوند.. اما روزنه ی امیدی می درخشید. ایران، زخم های سخت تری کشید بود و حضرت دوست به زخم های عمیق تری التیام بخشیده بود. چشمم خورد به تصویر حرم امام علی که در کنار ضریح امام رضا روی دیوار اتاقم چسبونده بودم و در کنارش عکس بی نهایت و یادگاری های شاتوت ¹ چشم نوازی می کردن.. خاطراتم مرور و اشکام جاری شد... لحظه ای احساس خشم در وجودم خروشید. سال هاست که بچه های فلسطین طعم تلخ جنگ رو میچشن... شرمنده شدم. از تهِ تهِ وجودم... از اینکه اونجوری که باید از حقشون دفاع نکردم.. قلبم مچاله شد.. خدا جای حق نشسته بود.. حالا تازه این اتفاق که برای من مرگبار بود برای اونا عادی شده بود. بلند شدم. برای مردم ایران. برای مردم فلسطین. برای مظلومین جهان. برای جنگ حق علیه باطل.. گریه کردن کافی بود. الان باید پا می شدم و با قدرت به جنگ علیه شیطان می پرداختم. خودمم خوب می دونستم که این قدر ها شجاع نیستم... اما اداشو که می تونستم دربیارم:)
درسته که دیگه سفری نرفتیم اما ناراحت نیستم. الان نگران خانوادمم. نگران وطنم. خانواده ای که با نام علی بن ابی طالب پیوند خورده و وطنی که تنها در ایران عزیز خلاصه نمیشه.
به قول شیخ بهایی:
گنج علم ما ظَهَر مَع ما بَطَن
گفت: از ایمان بود حب الوطن
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهری است کان را نام نیست
زانکه از دنیاست این اوطان تمام
مدح دنیا کی کند خیرالانام
حب دنیا هست راس هر خطا
از خطا کی می شود ایمان عطا
ای خوش آن کویابد از توفیق بهر
کاورد رو سوی آن بی نام شهر
تو درین اوطان غریبی ای پسر
خو به غربت کرده ای خاکت به سر
آنقدر در شهر تن ماندی اسیر
کان وطن یک باره رفتت از ضمیر
ببخشید اگر طولانی شد😅
/از طرف هم وطنی در جوار خلیج فارس📬/
#کبوتر
#روایت_چهلوهشتم
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و نور به تمام دخترای عزیز امام رضا در تمام نقاط کشور💛
نمیخوام دنبال کلمه بگردم، فقط میخوام توی این شرایط بحرانی بدونید که بنده ی حقیر از مشهدِ امام رضا همیشه واسه ی تک تکتون دعا میکنم. هروقت که پامو توی حرم امام رضا میزارم واسه آرامش دل همه به خصوص شمایی که تو شهرهایی هستید که اوضاع بحرانی تری دارین دعا میکنم.
شیر دخترای قوی
من میدونم این شب و روزا واسه ی هممون داره با دلهره و نگرانی میگذره، و واسه ساکنان شهرهای پرخطر بیشتر، اما بدونید خدا توی قرآنش به مومنان وعده ی پیروزی داده و خدا هیچوقت خلف وعده نمیکنه.
حتما خودتون میدونید، این حوادث در آخرالزمان اتفاق میوفته و گریزی ازش نیست، اما همینکه نزدیک تر شدن به ظهور رو نشون میده یعنی امید، یعنی نور.
دل قوی کنید که ما دخترای حیدر کراریم، دخترای آقای خیبر شکن:)
با شجاعت دخترانه و ایمانمون صبوری میکنیم تا زمانی که انشاءالله این سگ هار ریشه کن بشه.
برای آرامش دل مردم و پیروزی کشورمون دعا و توسل کنید و مطمئن باشید که به زودی زود نابودی اسرائیل خبیث رو با هم جشن میگیریم✨
/نامه ای از فاطمه از مشهد📬/
#کبوتر
#روایت_چهلونهم
https://eitaa.com/m_fayaz96