#روزنوشت📝
با چوب نبات توی لیوانش چاییش رو هَم میزد و با بیتفاوتی به نقطهی نامعلومی خیره شده بود. اینکه با سختی و از راه دور اومده بود تا حرف مهمی رو بگه و حالا تویِ سکوت لحظهها میگذشت، اتفاق خوبی نبود!
صدام رو صاف کردم و پرسیدم:
«حتماً موضوع مهمی رو برای گفتن آماده کردی که توی این گرما اومدی اینجا و منتظرم بشنوم...»
انگار از دنیای خیالش پرتاب شده باشه بیرون، خودش رو به عقب انداخت و محکم به پشتی صندلی تکیه زد جوریکه ترسیدم بیفته!
گفت:
«هربار برای رفتن به کربلا کلی نذر و نیاز کردم، گریه کردم، داد زدم؛ حتی یه بار تا دم رفتن هم رسید! کولهام رو هم بستم! ولی نشد...💔
انگار دیگه امام حسین علیهالسلام دوسم نداره! نمیشنوه دعاهامو...نمیبینه چقدر به کربلاش نیاز دارم!
_روی جملهی امام حسین علیهالسلام دوسم نداره خیلی حساسم! کلاً شنیدن این نسبت هایی که تهمت بیمحبتی به اهلالله رو میزنن، آتیشم میزنه و وجودم رو میسوزونه_
با ناراحتی گفتم:
«امام حسین علیهالسلام همیشه آغوشش بازه!مگه میشه منبع عشق از محبت دریغ کنه؟!»
ـ پس چرا چندساله منو نمیخواد؟!
+شاید تو آقا رو نمیخوای!
با تعجب نگاهم کرد و صداش کمی بلند شد و گفت: من؟؟؟ دارم بهتون میگم واسه رفتن به کربلاش زار میزنم، اونوقت شما میگین نمیخوام؟!
سرمو انداختم پایین...
شاید اول جواب سوالی که میخواستم ازش بپرسم رو واسه خودم مزهمزه میکردم، آروم گفتم:«گره کربلاتو پیدا کن!»
انگار نفهمیده بود چی میگم، فقط نگام میکرد تا ادامه بدم، توضیح بیشتری میخواست!
یه وقتا دلی میشکنیم، حرفی که نباید میزنیم، پدرمون رو میرنجونیم، مادرمون رو اذیت میکنیم، گناهی که نباید رو مرتکب میشیم و ترکش نمیکنیم، دلِ دوستمونو مکدر میکنیم، از زیر بار یه مسئولیت شونه خالی میکنیم، بدقولی میکنیم و...
همهی اینا سلب توفیق میکنه دیگه!
نگام کرد، حلقهی اشک توی چشاش بود،
گفت:«خیلی با بابام مشکل دارم، تقریباً یه دوسالی میشه باهاش قهرم، فقط توی خونه زیر یه سقفیم همین!»
و برام کلی از مشکلاتش با پدرش گفت، یه جاهایی هم ظاهراً حق داشت، رنجیده بود
✔️اما قاعدهی عالم، رو بندگی خداست!
نه لذتبردنِ ما یا خوشایندامون طبق هواهای دنیایی...
باهاش کلی حرف زدم، از اینکه بخاطر خدا باید احترام پدرت رو حفظ کنی و دستشو ببوسی و ازش بخوای ببخشه تورو...
اولش کلی مقاومت میکرد، مشخص بود غرورش اجازه نمیده قبول کنه؛ اما بعد از کلی حرف و گفتگو بلاخره راضی شد.
قرار شد رشتهی محبتش رو دوباره با پدرش گره بزنه.
وقتی داشت میرفت حال بهتری داشت، انگار سبک شده بود. گفت دم شما گرم، لااقل الان میفهمم گره کربلا نرفتنم خودم بودم. دعا کنین خودشون کمکم کنن تا آدم بشم!
توقع داریم عجیب...
همهی گلههامون واسه جانِ عالم هستی، اهل بیت نورانیمونه؟ اصن حواسمون نیست خودمون داریم خراب میکنیم؟ خودمون بد تا میکنیم؟ خودمون گره میزنیم؟!
امام حسینِ علیهالسلام نازنین و مهربونمون، گرههای مسیر رسیدن به خودت رو بهمون نشون بده! عمیق بگو: الهی آمین...❤️
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ
سلام برتو وقتی که نماز میخونی و قنوت میگیری...
بسم الله
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
ذات دنیا بیقراریه!
هیچ چیزِ این دنیا ثابت نیست!
شما هیچ چیز ثابتی که توی دنیا بگید من میتونم بهش امیدوار باشم که همیشه دارمش وجود نداره !
هر چیزی که بخوایم روش حساب بکنیم میبینیم که در حال تغییره و ممکن از انسان گرفته بشه !
حتی ایمان انسان هم در معرض خطره!
باید مراقبت کنیم
#ردپا
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
تمنای کمک در عشق آسان نیست، این یعنی
کسی حین سقوط از پرتگاهی، لال هم باشد
#شعرنوش
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
امشب رفتیم برای سانس ساعت ۲۰ تئاتر "عین"...
مینویسم براتون از این تجربه ی خاص!
• سیودو | فیاض •
|ع| #سوگخوانی ۲۹محرمـ۴۷هـ.ق 3⃣2⃣ | @m_fayaz96
•
قبلا هم تجربهٔ دیدن تئاترهای مجموعهٔ ماهو رو داشتم اما همیشه منتظر یه اجرای شگفتانه از طرف این تیم خوشذوق و خوشسلیقه هستم!
و الحق که اجرای "عین" هم متفاوت بود هم قوی و قشنگ!
اینبار در سالن استاد نوری بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲.
قالب اجرا سوگخوانی بود و غالب، از زبان عناصر صحرای کربلا روایت میشد.
قبلا هم تئاتر سورئال از این مجموعه دیده بودم اما همه چیز در این اجرا فرق داشت!
انتخاب نقش ها ماهرانه و روایت ها کوتاه و اثر گذار...
روایت با فلش بک به شب نهم و با دیالوگ "خاک کربلا" شروع شد و پردازش نقش ها در دو قطب مثبت و منفی به ارزش کار اضافه میکرد.
بازی فوق العاده ی نقش "آب فرات" و انتقال ماهرانهٔ حس های " غرور و تردید و ترس و تمسخر و حیرت و پشیمانی" یکی از بهترین اجراهای امشب بود و حقیقتا مخاطب رو با خودش همراه میکرد.
اوج داستان در اجرای سه گانه ی پیراهن و خاک و آب بود ک در پرده های پایانی روایت به نمایش کشیده شد و بغض مخاطب ترکید و صدای گریه از تمام سالن به گوش میرسید.
پیوند خوب پایان داستان به منجی و منتقم خونِ سیدالشهدا هم نقطه ی قوتِ این اجرا بود.
با اینکه در نور پردازی و تنظیم صدا و انتخاب بعضی از مداحی ها هنوز جای کار داشت اما میتونم بگم از سری تئاترهای فوق العاده و اثر گذاری بود ک به چندبار دیدنش می ارزید!
به همه ی مشهدی ها اکیدا توصیه میکنم که به همراه خانواده حتما برید و ببینید.
مطمئنم از دیدنش پشیمون نمیشین
فقط شنبه و یکشنبه اجرا دارن اینم لینک رزرو بلیط شون به صورت رایگان👇🏻
http://mahogroup.ir
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
سلام بر مظلومیت کودکان غزه و چشمهای منتظران....
بسم الله
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
نوشتم یکصد و ده بار بین دفتر شعرم
به جنت هم نخواهم داد ایوان طلایش را
#ابوتراب
3⃣2⃣ | @m_fayaz96
وقتی سر کلاس یه استاد ارزشمندی حاضر میشیم یا سخنرانی شون،
باید برای شنیدن حریص تر باشیم تا گفتن!
خوب گوش دادن یه مهارته!
نباید زیاد حرف بزنیم، باید منتظر باشیم تا استاد صحبت کنه نه اینکه ما اظهار نظر کنیم و پیشنهاد بدیم و حرف بزنیم!
این نکته توی حدیثی از امیرالمومنین هم اومده و باید به عشق مولا بهش توجه کنیم:
عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا جَلَسْتَ إِلَى عَالِمٍ فَكُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْكَ عَلَى أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ اَلاِسْتِمَاعِ كَمَا تَعَلَّمُ حُسْنَ اَلْقَوْلِ وَ لاَ تَقْطَعْ عَلَى أَحَدٍ حَدِيثَهُ.
#حرصچیوبزنیمخوبه؟
3⃣2⃣ | @m_fayaz96