• سیودو | فیاض •
سلام:) من از شهر اصفهانم اینجا تو این مدت هرشب صدای پدافندا میاد اولین بار خیلی ترسیدم نگران دوس
سلام رفیق
از حال دلت باخبرم چون منم شرایط تو رو دارم منم درکت میکنم میدونم اوضاع خوبی نیست
شب با نگرانی هم وطن هامون خانواده مون خوابمون میبره
صبح با صدا های انفجار بلند میشیم
اما رفیق بیا اینطوری فکر کنیم
الان نگرانی ها و استرس های ما کارسازه؟
با این حال پریشونی مون فقط به اطرافیان مون نگرانی میدیم
چرا با این حال بیایم اسرائیل رو خوشحال کنیم؟
مگه ما مکتب امام حسین بزرگ نشدیم؟
مکتب حضرت زینب بزرگ نشدیم؟
الانه که پاشیم بگیم ما رأیت الا جمیلا
باور کن اینا هدفشون همینه که دین ما رو ازمون جدا کنن اینا همینو میخوان
حاج قاسم چی میگفت؟ ما ملت شهادتیم
عزیز از دست دادی؟ نگران آینده ای هستی که نمیدونی قراره چه عزیزانی رو از دست بدی؟ میدونم دردناکه
اما تو این دنیا کی مونده؟ همه یه روزی قراره برن دیگه ما اینجا فقط مسافریم مکان اصلی ما اون دنیاست اونجا زندگی ابدیه
خب پس چه بهتر که وقتی این دنیا رو داریم ترک میکنیم شهید بشیم؟
چه بهتر از اینکه عزیزان مون شهید بشن؟
میدونستی شهدا مون مستقیم میرن تو آغوش سیدالشهدا؟ چه بهتر از این؟
بابا شهادت لیاقت میخواد خوش به حال اونایی که عزیزانشون شهید شدن
ما از شهید شدن نمیترسیم
الان وقتشه بری با صاحب الزمان حرف بزنی بگو آقا جان خودت دستمو بگیر پاشم واست سربازی کنم بگو آقا جان دلم میخواد تو رکاب شما شهید بشم یا امام زمان منتظرتونیم آقا
آقا ما قرار نیست مثل عاشورا بریم لشگر یزید وایسیم
آقا قراره پشت شما بمونیم
آقا ما مثل اونایی نیستیم که نامه نوشتن بیاید ما پشت تونیم اما بعد خودشون پای حرف خودشون نموندن
آقا جان تا شما نیاید دنیامون سیاهه
پاسخی برای مطهره جان
از طرف ریحانه از تبریز
#کبوتر
#روایت_پنجم
#پاسخ
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
قبلنا وقتی روضه امام حسین رو گوش می کردم، وقتی می رسید به جایی که آقا تنها شده بودن و می گفتن "آیا کسی هست بخواد من رو یاری کنه؟"
اونجا دلم کباب می شد براش
می گفتم کاش من اونجا بودم و یاری می کردم آقامو!
بعد یبار رزقم بود یهجا یه جمله دیدم که نوشته بود "ما که فکر می کنیم اگه عاشورا پیش امام بودیم کمکش می کردیم، الان چقدر امام زمانمون رو یاری میکنیم؟!"
دونستم که عه! پس اینطوری باید بسنجم چقدر اهل عملم!
حالا همین موقعیت رو جای دیگه هم تجربه کردم
وقتی کتاب شهدای جنگ تحمیلی رو می
خوندم با خودم می گفتم که کاش من اونموقع زندگی می کردم و از اون موقعیت جنگ و حال و هواش و اینها برای ساختن و رشد دادن روحم و حرکت تو مسیر سیر و سلوک استفاده می کردم.. مثل شهدا
حالا خدا منو تو موقعیت قرار داد
اما شکست خوردم
غرق موبایل و اخبار و اینجور چیزا شدم بجای اینکه غرق خدا و معنویت بشم..
گرچه شهر ما خیلی حالات جنگ رو تجربه نکرده و اونقدر اتفاقات خاصی رو من ندیدم
ولی دونستم مردِ عمل بودن از درون میاد،نه از محیط جنگ!
برای رفقای تهرانی و شهرایی که جنگ اونجا گسترده تره خیلی آرزوی سلامتی دارم
امیدوارم شما هم مثل شهدای جنگ تحمیلی از این حال و هوای جنگ برای ساختن خودتون استفاده کنین نه مثل من..
ولی من هم تلاش می کنم تا وقتی فرصت هست خودمو بکشونم بالا
یاعلی
نامه ای از کیمیاسادات؛ همدان!
#روایت_ششم
#کبوتر
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
سلام
روز و روزگارتون بخیر
دست به قلم شدن توی این روزا بیشترین چیزیه که مغزم ازم طلب میکنه
برای منیکه روزها و روزها با خوندن زندگینامه شهدا و خاطرات دوران جنگ هشت ساله، فکرمیکردم من آدم دهه شصتم و از تاریخ جاموندم
فک میکردم از یه فرصت طلایی برای حیات واقعی عقب موندم
حالا این روزا يه بهتی باهام همراهه، توی این شرایط قرار گرفتم و آنچه به تماشا نشستم واقعا غریبه...
سال اخر دوران پزشکیمو میگذرونم، توی شهر غریب و دور از خانواده، خوابگاه خالی از هرکسی شده به جز ماها که جزء کادر بیمارستان حساب میشیم و باید بمونیم
اتفاقا برعکس همه،من ته دلم خوشحالم که شاید این روزا بتونم به دردی بخورم
خوشحالم که مثل دوران کرونا مجبور به عقب نشینی و خانه نشینی نشدم
این روزا حقیقتا مرگ رو بغل بغل گوشم حس میکنم، درد دیدن نامه اعمال تا استخونمو میسوزونه اما امیدمو ناامید نمیکنه...
همه اینجا در بهتن، دنبال اخبار جدید، هرکس یه نظری میده...
اورژانس بیمارستانو خالی کردیم، همه درحالت آماده باش وایسادیم
منتظر نجات دادن مردمی هستیم که عزیزِ قلب دیگری هستن و این رژیمِ منحوسِ خاککنندهٔ محبت میخواد از وجود همدیگه محرومشون کنه...
نمیگم ترسی ندارم، اما الان وقت عمل کردن به همه اون کتاب و روایتاییه که یک عمر خونده بودم...
این روزا یاد شخصیت «شهید بروجردی» و «حاج احمد متوسلیان» منو سرپا نگه میداره...
بالاخره فرصت جنگ با اسرائیل نصیب ما شده و این روزا، روزای عجیبیه، ولی سرشار از شور و امید و رنگ خدا...
خدا کنه ازین امتحان سربلند بیرون بیایم
نامه ای از طرف زهرا، از اصفهانِ همیشه زیبا :)) ✨
#روایت_هفتم
#کبوتر
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
ما امید داریم به نوشتن خاطرات این روزها و به قلم کشیدن خون و بغض هموطنان و غرور چشم ایرانی هایی که موشک ها را به سمت کفر روانه میکند و به خود میبالد بر ایستادن در غبار و فریاد صدای حقیقت برفراز رذالت و پستی دشمن دون .
در آن سوی میدان جنگ اهالی سرزمین های اشغالی در تکاپوی فرار و در جستوجوی پناهگاه شیطان برای در امان ماندن از تیغ حق از یکدیگر پیشی میگیرند و در لانه عنکبوت خود میخزند؛ در حالی که نه تاریخی دارند که بر آن بنازند و ببالند نه سرنوشتی که امیدی بر روشنای آن باشد .
از ترس بر یکدیگر میغرند و هجوم میبرند . آنها حباب اند، حباب، تهی و بی هیچ فقط هیاهو دارند و به وقت رزم واقعی شغالگونه میگریزند .
این است تفاوت قوم حق و باطل در وقت نبرد و اثبات مردانگی .
آنها خوب میدانند که مقیمان سرزمین فارس از دادن جان خود برای مام میهن و دفاع از هممیهنان خود هیچ ابایی ندارند و تمام فخرشان ایستادن در برابر متخاصم است .
کماکان بدانند که اینجا ایران است و قلب های ما به یکدیگر گره خورده و خون را با نیروی عشق و اقتدار در وجود یکدیگر میدوانیم و ما تا آخر ایستاده ایم .
-نامه حدیث از اصفهان
#کبوتر
#روایت_هشتم
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
آن سوی صدای موشک ها ، بمب ها و پهبادها ، صدای فریاد جهان را می شنوم
دنیایی که آبستن روزهایی ست که از
ابتدای خلقت همه منتظرش بودند
از ریشه خشکاندن ظلم
و رویش عدالت بی همتای الهی
و اما
در این سرزمین کهن، بستر همهچیز، ایمان و اعتقاد راستین به خداوند متعال است.
آن دست قدرتمند، که بر سر بندگان خود سایه افکنده و در دل هر جنگ نابرابری، چراغی از امید روشن میسازد.
در دل شبهای تار، وقتی دلها به تپش میافتد، دستی که بالای همه دست هاست بر شانه های خسته مان دست می کشد تا یادآور شود که هیچ گاه تنها نیستیم.
یادآوری "هومعکم این ماکنتم" به ما نیرویی میدهد تا در برابر سختیها ایستادگی کنیم و فراموش نکنیم که
کیستیم؟ و برای چه میجنگیم؟
ایمان، چون سپری سفت و محکم، ما را در برابر دشمنی که در پی تاریکی است، محافظت میکند. هنگامی که ابرهای غم بر فراز سرزمین ما سایه میافکند، نوری از دل ایمان میدرخشد و میگوید که پیروزی از آنِ ماست، چرا که دست خدا همیشه با مؤمنان است.
هر دلی که به یاد او آرامش مییابد، در برابر طوفانها به مثل کوه استوار میماند
و ما زنانه و دخترانه با نغمههای ایمان و عشق در دل، اینجاییم
از نسل آنهایی هستیم که
به دست خدا ایمان دارند و هیچگاه شکست نمیخورند؛
زیرا این اوست راهمان را روشن میکند
و بر ما جانی تازه میبخشد.
در هر نبردی، این اعتقاد به خداست که چاره می سازد و مرزهای تسلیم را در هم میشکند.
یاد خدا به نیروی طاعت می بخشد و سلاح توکل
دلهای ما را با نور یقین خود پر میکند، تا به یاد داشته باشیم که
جنگ ما تنها جنگ تن ها و موشک ها نیست، بلکه جنگی است برای حفظ ارزشها، فرهنگ و هویتمان
جنگی ست برای رسیدن صدای حق و حقیقت به جهان
برای بلند فریاد زدن صدای لا اله الا الله
تا شنیدن الا یا اهل عالم انا مهدی...
🌿✌️
نامه ی فاطمه
#کبوتر
#روایت_نهم
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
ساعت نزدیک 18:30 بعدازظهر یکشنبه، 25 خرداد بود و منی که تو خونه عمهم خسته و کوفته از خواب بعد امتحان بیدار شده بودم و حوصله نشستن نداشتم😂، با صدای لرزش شیشهها و بعدش چندتا صدای تَرَپ بلند که حکایت از برخورد داشت، توجهم به پنجره جلب شد. فوری چادر و مقنعهمو مرتب کردم و رفتم پشت پنجره: بَعععله! این دود داشت تو آسمون مشهد بلند میشد.
چی باید میگفتم؟ ذکر همیشه زیرلبِ نوکر چیه جز یااباعبدالله؟🙃
رفتم بیرون اتاق؛ یه مهمون دیگه هم از راه رسید که مادر و بهدنبالش بچهها بهشدت ترسیده بودن😕[نکته: اینجا بهشدددت به تاثیر عمیق احوالات مادر رو فرزندانش پی میبردم!]
کاری که ازم بر میاومد این بود که بچههارو سرگرم کنم به خاطره گفتن و نقاشی و... و خب خداروشکر حواسشون پرت شد دیگه... میگفتم دعا کنین خدا به سربازامون قدرت بده که حسسسابی محکم جلوی دشمن وایستن و قشنگ شکستش بدن😎✌️
خلاصه که قطعا همگی این جنگ رو به تسلیم و خواری ترجیح میدیم و افتخارمونه که حضرت حق تو همچین موقعیت و زمانی قرار داده و ماهم تو این نبرد آخرالزمانی توفیق حضور داریم😎
و واقعا تا خدا نخواد آسیبی به کسی نمیرسه🙃 صدالبته که ما هم موظفیم جوانب احتیاط رو رعایت کنیم.
مکرر با دوستام توصیه میکنیم بهخوندن خاطرات دفاعمقدس؛ کسی که ولو از طریق کتابها با اون دوران مأنوس باشه معمولا دیگه اتفاقات الان براش عجیب نیست😄 و بلکه برعکس، آرامش بیشتری هم داره🙃
و من الله توفیق💚✋
نامه ای از طرف زهرا سادات
#کبوتر
#روایت_دهم
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
صدای پدافند گوش هایم را تیز میکند!
به سمت پنجره میروم.
برادر کوچکم دستم را می کشد و میگوید آنجا را نگاه کن یک موشک دیگر...
با خوشحالی بالا میپرد و میگوید زدیمشان
موشک هایشان را زدیم!
صدایش در گوشم میپیچد؛
چشمانم را میبندم و خودم را در فلسطین می یابم؛
صدای انفجار خیلی وقت است که لرزه به جان بی پناهان انداخته...
اینجا هیچ پدافندی امید به سرنگونی موشک ها را نمیدهد و هیچ کس برای دیدن منهدم شدنشان، چشم به آسمان نمیدوزد... .
فریاد کودکان در حالیکه جسم های نحیفشان از ترس میلرزد و گرسنگی امانشان را بریده، طاقتم را طاق میکند.
سر میچرخانم...
مادران داغدار جسد بی جان فرزاندشان را به آغوش کشیده اند و با فریاد حسبنا الله واژه مظلومیت را برای جهانیان به تصویر میکشند.
.
.
.
صدای دوباره پدافند لحظه ای تنم را میلرزاند؛ اما نه...!
خداوند ملت ایران را منتقم خون های پاک بر زمین ریخته از چنگال های شیطان اکبر قرار داده است.
پس به خونخواهی این مظلومان فریاد سر میدهیم که؛
جنگ هزینه دارد؟
باشد قبول...!
اما جهان بداند که این بار فرزندان حیدر، ید واحدی میشوند و شمشیر پدری شان را بر فرق یهود فرود خواهند آورد 🇮🇷🤝
نامه ای از طرف ریحانه
#کبوتر
#روایت_یازدهم
https://eitaa.com/m_fayaz96
#فوری
کارزار «بستن سریع تنگه هرمز»
برای فشار جهانی به حامیان رژیم صهیونیستی
پویش امضای بستن تنگه راه افتاده 🇮🇷
✍ امضا؛ همین الان:
farsnews.ir/For_Iran/1750096291683182922
حسااابی مشغول تمیز کردن خونه بودم
آخه قول داده بودم به مامان که به محض تموم شدن امتحانا و شروع تابستونم مثل یه ارتش تک نفره خونه رو تمیز کنم..
از اونجا که امتحانا خیلی زودتر از موعد تموم شد به ناچار
یکی
یکی
یکی
کابینتا رو خالی کردم و ظرفهای اضافی رو گذاشتم تا ببرم توی انباری پایین
دونه به دونه ی
کمدها مرتب شد تا ابزار اضافی جای وسایل مهم و پر استفاده رو اشغال نکنه!
.
حدود ۳ الی ۴ بار به یاری آسانسور، بهترین اختراع بشر(در اون لحظه😂) کلی کارتون و پلاستیک و کیسه زباله بردم تو کوچه و گذاشتم توی سطل زباله..
اومدم بالا..مامانم با یه لحن طنز گفت:
"میگم دستت درد نکنه هاا عاقبت بخیر بشی ولی بذار فردا داداشت اینارو میبره میذاره تو انباری، بیشتر ازین رفت و آمد کنی همسایهها فکرمیکنن مورد مشکوکی زنگ میزنن ۱۱۳..😂"
آره خلاصه زندگی در جریانه
دم اونهایی که امنیتمونو تامین کردن تا بتونیم توی این شرایط بجای قایم شدن تو پناهگاه خونهتکونی کنیم خیلی گرم💥
-ازمعصومه(درشهرکریمهاهلبیت)بهتوکهداریاینمتنومیخونی:
غمت نباشه، ما کنار همیم...
#کبوتر
#روایت_دوازدهم
https://eitaa.com/m_fayaz96
سلام :)
معذرت میخوام که نمیتونم مثل شماها صحبت کنم و دیدگاه توحیدی و خدایی و... داشته باشم
شاید دنیای من با شما یکم فرق داشته باشه ، ولی خیلی زیاد نیست این تفاوت و اشتراکاتی باهم داریم
یادمه بعداز چندماه که وقتی برای اولین بار بعداز گرفتن فاصله ۱۰۰۰ کیلومتری رفتیم مشهد ، مامانم از ذوق و شوق من ، از دلتنگیم برای اونجا میگفت که چقدر دوست داشتم زودتر برسیم و بریم حرم ، تو کوچه محلمون بچرخیم و...
یهو عزیز جون گفت خب حق داره ، اینجا وطنشه ، چندماهه که دوره ، هرکی باشه دلتنگ میشه :)
کم ندیده بودم کلمه وطن رو بین کتابای درسیم ولی اونجا برای اولین بار انگار داشتم درکش میکردم و میفهمیدمش
اما این روزا فهمیدم وطن خلاصه نمیشه تو شهر و دیار آدم ، معنا و مفهومش بزرگ تر از اون چیزیه که من فکر میکردم
فکر میکردم اگه خبر برسه شهر کودکی من ، محله ای که گوشه به گوشش برام خاطره داره مورد حمله قرار بگیره ناراحت میشم ولی این روزا فهمیدم هرجای ایران که باشه ناراحتم میکنه و اشک به چشمام میاره فرقی نداره کجا باشه
مفهوم خانواده برام تغییر کرد درست اون لحظه که تصویر مردم بین آوار دیدم و حس کردم عزیزمو از دست دادم فهمیدم خانواده بزرگتر از چندنفر آدمیه که دورو برمه!
فهمیدن و یاد گرفتن این درسا و یسری درسای دیگه ساده نبود همراه اشک و قلب ناراحت و... بود ولی برام این درسا ارزشمنده ، میون این ناراحتیا خوشحالم که نسبت به قبل عشق و علاقم به خیلی چیزا بیشتر شده مثل خدا و ائمه و... همه اینا باعث شد که این روزا به دلم ترس راهی نداشته باشه و به این فکر کنم که تو این موقعیت چه کمکی از دستم بر میاد؟! :)
از طرف مونس بانو :)
از شهر بادگیر ها یزد
چهارشنبه ۱۴۰۴/۳/۲۸
#کبوتر
#روایت_سیزدهم
https://eitaa.com/m_fayaz96
ساعت ۲۱ امشب
جمع شیم دور هم دعای هفتم صحیفه رو باتوجه،بخونیم...
.
.
.
ساعتا از الان کوک بشه✌️🏻!