با هر مرور زندگیم از شرم گناهان و خطاهایی که به درگاهت کردم عمیقا آب میشم و میسوزم
ای توبه پذیر رئوف
بپذیر توبه ی عبد خطاکار و گناهکارت رو
#ردپا
سلام.امروز اومدم عذرخواهی کنم...
از همه مردمان کشورهای فلسطین و لبنان،
بابت این همه سکوت و انفعال در برابر
این جنایت ها و خونخواری ها....!
من یه دختر ۱۸ ساله ام [نه حتی یه کودک ۸ساله]
توی یه شهرستان کوچیک که شاید حتی
نتانیاهو اسمش هم ندونه.
اما هرشب با تصور صدای آژیر و موشک و انفجار و...
به سختی چشمامو میزارم روی همو و میخوابم!
روزها وقتی کارامو انجام میدم یا درس میخونم،
توی ذهنم همش صدای جنگنده و موشک و شکافتن آسمونه...به طوری که دارم دیوونه میشم!
با کوچیک ترین صدای غیر منتظره ای از جا میپرم و پریشون میشم!
تا حالا نه از نزدیک انفجار دیدم نه موشک؛
اما از تصور و فکر بهش تمام بدنم میلرزه....
اومدم بگم ببخشید که شما بیش از ۱۰۰ساله وضعیتتون همینه!
اومدم بگم ببخشید که اصابت موشک توی خونهتون عادی ترین موضوع روزتونه.
ببخشید اگر که طبیعیه مادر از خونه اش بره بیرون برای بچه هاش غذا پیدا کنه،
اما وقتی برگرده ببینه دیگه نه خونهای هست و نه بچهای...!
ببخشید این همه سال خفه خون گرفته بودم!
ببخشید یه هشتگ نزدم.
ببخشید خیلی راحت پپسی و کوکاکولام را سر کشیدم دریغ از اینکه اون چیزی که میخوردم خون بود...
ببخشید برای گربه و سگ،هشتگ مدافع حقوق زدم؛ اما حتی نمیدونستم شما دقیقا کجایین و چه وضعی دارین...
ببخشید وقتی پدر و مادرتون و اجدادتون را کشتن و از خونه بیرون کردن و شما خواستین انتقام بگیرین، احمقانه نظر دادم که جنگ طلبید و اشتباه کردید که دوباره با اسرائیل درگیر شدید؛ چون رسانه صهیونیسم اینو کرده بود توی ذهنم(عملیات اکتبر)...
ببخشید اگه از گوشه و کنار جهان کسی و کشوری بهتون کمک میکرد تقلیدوار انتقاد کردم.
ببخشید که برای توی کوچه رقصیدن هشتگ زدم اما از کنار کلمه فلسطین بیتفاوت رد شدم!
ببخشید که ادعای مسلمونی داشتم اما از اون
آمریکاییِ توی نیویورک کمتر صدامو برای حمایت از شما بلند کردم :)
ببخشید صدای کمک خواهی و مظلومیتتون را نشنیدم؛
ببخشید که اسم خودمو گذاشتم انسان!
ببخشید...
#ارسالی_شما
ساعت ۲۱ امشب همه باهم دعای هفتم صحیفه رو میخونیم 😌
ساعتهاتون رو کوک کنین🕰
به دوستاتون خبر بدین✅
برای آرامش دل هموطن های تهرانی و تبریزی و بوشهری و لرستانی مون باتوجه رو به قبله ۱۰۰ مرتبه
لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم...
باور داشته باشین دست خدابالای همه ی دستهاست و دعای شما کید دشمن رو منهدم میکنه
وظیفه ی ما دعاست...
اثر داره عجیب...
با دلتون بفرستین
بسم الله
• سیودو | فیاض •
برای آرامش دل هموطن های تهرانی و تبریزی و بوشهری و لرستانی مون باتوجه رو به قبله ۱۰۰ مرتبه لاحول و
هر کی بیداره تسبیح برداره و یه صدتا دیگه ذکر لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم بگه...
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨.
ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشتر شرایط و چالش های جنگ رو میچشن و میبینن!
اول از همه بگم ویژه دعاگوتونم و هر بار حرم امام رئوفمون رو میبینم،اول برای حال خوب شما و محکم شدن دلها و پر شدن نور ایمان توی قلبهاتون دعا میکنم❤️🩹 و بعد برای سایر عزیزان در دیگر استانهای کشور عزیزمون...
اما روایت جنگ و شنیدن صداهای مهیب و بمب و
خون و غبار و آتش و دود رو زیاد توی کتابهای دفاع مقدس
خوندیم و شنیدیم؛
اینبار اما کمی از اون رو داریم زندگی میکنیم.
میخوام باهم دیگه همراه شیم به عنوان یه خانواده توی بی نهایت و یه دل بشیم و از طریق همین فضای مجازی محدود به همدیگه نامــه💌 بدیم.
ما سر سفره ی توحید نشستیم.
مکتبی که به ما یاد داده جز خدا موثری در عالم نیست و شنوا و بینای عالم اوست!
یادگرفتیم فقط باید به خدا توکل کرد و فقط به او اعتماد کرد.
و یادگرفتیم باید عاشق این خدا شد که عاشق همه ی بنده هاشه...
و یاد گرفتیم همه ی عالم دست اوست و هیچ اراده ای فوق اراده ی خدا نیست
و دست خدا بالای همه ی دست هاست(:
جمله ی آشنایی که روی هر موشک ایران نوشته که
" وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ" یه جمله ی عمیق توحیدی هست،تا بدونیم تنها موثر در عالم اونه !
اینها رو خوندیم و شنیدیم...
اما شاید امروز و الان وقتشه توحیدی دیدن و زندگی کردن رو به همدیگه یادآور بشیم!
چه جوری؟
امید و قوت قلب و ایمان رو به همدیگه هدیه بدیم و به هم یادآوری کنیم که کنار هم هستیم و تنها نیستیم.
ما همدیگه رو داریم.
تجربه های مشترکمون رو به اشتراک بذاریم و بازیابی حال خوبمون رو به هم یاد بدیم.
سی و دو میشه نامهرسونتون...📬!
شما میشین نویسندهی این نامهها...🖊!
همتون دست به قلم شین.
هم شهرهایی که بیشتر درگیرن از تجربه ها و درد و دلاشون؛
هم شهرهایی ک کمتر توی این حال و هوان و اخبار رو دنبال میکنن...
من اینجام تا نوشته هاتون رو بخونم و توی سی و دو به اشتراک بذارم.
سخت نگیرین دنبال واژه هم نگردین
هرچی دل تنگتون میخواد بنویسین
و منتظر بمونین تا جواب نامه تون توی سی و دو
به دستتون برسه از طرف یکی مثل خودتون!
با هشتگ #کبوتر 🕊 توی این ایام همراهی کنین.
اینجام برای دریافت نامه های شما@Majnoone_leyla ♥️
#فیاض
#سیودو
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
غم به چهره ام راه نمیدهم!
نیمه های شب بود با تمام خستگی خواب به چشمان نمیآمد.
با تلاش های مکرر بالاخره خوابم برد، بعد اذان صبح بود که بیدار شدم برای نماز، عادت ندارم گوشی چک کنم اما این کارو کردم و سوالات بچه ها که خوبی، بچه های تهران خوبن ،روبه رو شدم.
از همان لحظه انگار بدنم روی حالت آماده باش تنظیم شد.
دقایقی گذشت که زیرنویس شبکه خبر اسم سردار سرافراز سلامی را نوشته بود. هنوز آن را در ذهنم هم نخوانده بودم که اسم استاد شهید عباسی را دیدم.
ذهنم در لحظه رفت روی حالت عدم قبولی، به خود میگفتم : نه نه غیر ممکنه. نه الان میگن استاد سالمه و تکذیب میکنن.
آخه استاد شما هنوز به بنده اون آموزش های لازم رو ندادی، هنوز زود بود... هنوز دنیایی ناگفته در سینه هایت هست که باید منتقل کنی.. نه استاد نه...
اما روبهرو شدم با حقیقیت ،استاد شهیدم پر کشید و پیوست به برادران شهیدش..
استاد عزیزم، شهادت در چشمانت بود و شما لابهلای فرمول های فیزیک شهادت را جست و جو کردی، خدا رزق شما رو داد..
استاد شهیدم،شهادتت مبارک 🤍
استاد شما یه درس به بنده دادید و کفایته تمام عمرم هست، شما به بنده درس شهادت دادی.
و من غم به چهره ام راه نمیدهم چراکه همه شما عند ربهم یرزقون هستید و این شروع یک پایان برای کفر و شر خواهد بود.
شروع حماسه دلیری بوسعت تاریخ.
شک ندارم.
اللهم الرزقنی شهادت
*نامه ای از طرف فاطمه جان
#روایت_اول
#کبوتر
https://eitaa.com/m_fayaz96
سلام:)
من از شهر اصفهانم
اینجا تو این مدت هرشب صدای پدافندا میاد
اولین بار خیلی ترسیدم
نگران دوستام تو تهران و... بودم
اما همون شب بین ترس مردن و در حالی که داشتم وصیت نامم و چراغ قوه و.... تو کیفم میزاشتم یهو چشم خورد به قرآن
برداشتمش و خوندم
معجزه قرآنو تو اون لحظات سخت تجربه کردم
اروووم ارووم شدم
سوره الرحمن برام اومده بود
فبای الاء ربکا تکذبان....
با خودم گفتم واقعاا کدوم نعمت خدا رو میتونم انکار کنم؟؟
قرآنم که تموم شد رفتمتو حال تا مامانمو اروم کنم
و الان میدونم صدای پدافندا یعنی نیروی سپاه عزیزمون پشتمونه و داره هرچی موشکه رو میزنه
و الان هرچند با صدای مهیب و بلند پدافندا میترسم اما به قرآن و مفاتیح روی میارم 🥲♥️
*نامه ای از طرف مطهره جان
#کبوتر
#روایت_دوم
https://eitaa.com/m_fayaz96
سلام
تاریخی که در حال تکراره.. ¡
ولی انشاءالله الان دیگه قراره برسیم به آخرش
که الان حضرت زهرا سلام الله علیهاست که پشتمونه؛ همونجوری که توی ۸ سال دفاع مقدس مادری کردن برای رزمنده ها..؛
همونجوری که اجازه دادن بهشون بگیم مادر ♥
هوامونو دارن
هم خودشون
هم یازده تا پسرشون...
خلاصه که الان باید آماده شیم
اعتماد کنیم بــه همه کس و کارمون به خدامون ¡ و آماده شیم واسه سربازی توی رکـــآب آقامون، بابامون❤️🩹
*نامه ای از طرف مریم
#کبوتر
#روایت_سوم
https://eitaa.com/m_fayaz96
چرا لااقل صحبت نمیکنید؟
_صحبت با چه کسی؟
صحبت با رهبران اسرائیلی
_منظورت مکالمهی بین شمشیر و گردن هست؟
بخشی از مصاحبهی غسان کنفانی
غسان را از سالهای دبیرستان دوست داشتم
از همان وقتها که ادبیات عرب برایم جالب شد، نامههای غسان و غادة یکی از علاقههای بزرگم بود؛ که البته هیچوقت کتابی از این نامهها در ایران چاپ نشد!
سال دوازدهم به قدری دلبسته نوشتههایشان شده بودم که جلد جزوهی ادبیاتم، شد عکسی از غسان+ جملهای از غادة
آنوقتها گمان میکردم همه حرفهای غسان را میفهمم؛ زمان گذشت و تقدیر من را در جایی نشاند که برای اولینبار عمق حرفهای سیاسی و حماسی غسان را بفهمم؛ فهمیدم که قبل از این، آن نوشتهها روح من را لمس نکرده بودند!
نمیدانم درباره عاشقانهها هم همین باشد یا نه؛ باید عاشق بود تا عمق عاشقانهها را حس کرد یا نه؟
راستش از عاشقانههای جهان چیزی نمیدانم؛ اما از حقایق، آنقدر میدانم که حب وطن حق است! میخواهد در فلسطین باشد یا ایران، تفاوتی ندارد؛ حرفهای غسانی که ۱۹۷۲ ترور شد، همانی است که ما در سال ۲۰۲۵ میگوییم؛
و اسرائیل، همانی که غسان را ترور کرد، همانی که خبرنگاران ما را در ساختمان صداوسیما به شهادت رساند؛ همانی است که میخواهد صدای حق را خاموش کند، و آشکارا در مسیر باطل است!
به امید خدا پیروزی حق را جشن خواهیم گرفت؛ اما اگر پیش از آن، ما شهید شدیم در تاریخ بنویسید ما ایستاده مردیم، ما درحالی که لبخند زده بودیم و میدانستیم که خداوندمان شاهد دردهایمان است، درحالی که مانند امام شهیدمان هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة را فریاد میزدیم شهید شدیم؛ بنویسید شهید شدیم وقتی که یقین داشتیم که با حقیم! شهید شدیم وقتی ترسمان نه از مرگ که از اهانت به وطن بود. شهید شدیم زمانی که شوق شهادت داشتیم.
نامه ای از طرف ساناز
چهارشنبه ۲۸ خردادماه ۱۴۰۴
#کبوتر
#روایت_چهارم
https://eitaa.com/m_fayaz96