برای آرامش دل هموطن های تهرانی و تبریزی و بوشهری و لرستانی مون باتوجه رو به قبله ۱۰۰ مرتبه
لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم...
باور داشته باشین دست خدابالای همه ی دستهاست و دعای شما کید دشمن رو منهدم میکنه
وظیفه ی ما دعاست...
اثر داره عجیب...
با دلتون بفرستین
بسم الله
• سیودو | فیاض •
برای آرامش دل هموطن های تهرانی و تبریزی و بوشهری و لرستانی مون باتوجه رو به قبله ۱۰۰ مرتبه لاحول و
هر کی بیداره تسبیح برداره و یه صدتا دیگه ذکر لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم بگه...
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨.
ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشتر شرایط و چالش های جنگ رو میچشن و میبینن!
اول از همه بگم ویژه دعاگوتونم و هر بار حرم امام رئوفمون رو میبینم،اول برای حال خوب شما و محکم شدن دلها و پر شدن نور ایمان توی قلبهاتون دعا میکنم❤️🩹 و بعد برای سایر عزیزان در دیگر استانهای کشور عزیزمون...
اما روایت جنگ و شنیدن صداهای مهیب و بمب و
خون و غبار و آتش و دود رو زیاد توی کتابهای دفاع مقدس
خوندیم و شنیدیم؛
اینبار اما کمی از اون رو داریم زندگی میکنیم.
میخوام باهم دیگه همراه شیم به عنوان یه خانواده توی بی نهایت و یه دل بشیم و از طریق همین فضای مجازی محدود به همدیگه نامــه💌 بدیم.
ما سر سفره ی توحید نشستیم.
مکتبی که به ما یاد داده جز خدا موثری در عالم نیست و شنوا و بینای عالم اوست!
یادگرفتیم فقط باید به خدا توکل کرد و فقط به او اعتماد کرد.
و یادگرفتیم باید عاشق این خدا شد که عاشق همه ی بنده هاشه...
و یاد گرفتیم همه ی عالم دست اوست و هیچ اراده ای فوق اراده ی خدا نیست
و دست خدا بالای همه ی دست هاست(:
جمله ی آشنایی که روی هر موشک ایران نوشته که
" وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ" یه جمله ی عمیق توحیدی هست،تا بدونیم تنها موثر در عالم اونه !
اینها رو خوندیم و شنیدیم...
اما شاید امروز و الان وقتشه توحیدی دیدن و زندگی کردن رو به همدیگه یادآور بشیم!
چه جوری؟
امید و قوت قلب و ایمان رو به همدیگه هدیه بدیم و به هم یادآوری کنیم که کنار هم هستیم و تنها نیستیم.
ما همدیگه رو داریم.
تجربه های مشترکمون رو به اشتراک بذاریم و بازیابی حال خوبمون رو به هم یاد بدیم.
سی و دو میشه نامهرسونتون...📬!
شما میشین نویسندهی این نامهها...🖊!
همتون دست به قلم شین.
هم شهرهایی که بیشتر درگیرن از تجربه ها و درد و دلاشون؛
هم شهرهایی ک کمتر توی این حال و هوان و اخبار رو دنبال میکنن...
من اینجام تا نوشته هاتون رو بخونم و توی سی و دو به اشتراک بذارم.
سخت نگیرین دنبال واژه هم نگردین
هرچی دل تنگتون میخواد بنویسین
و منتظر بمونین تا جواب نامه تون توی سی و دو
به دستتون برسه از طرف یکی مثل خودتون!
با هشتگ #کبوتر 🕊 توی این ایام همراهی کنین.
اینجام برای دریافت نامه های شما@Majnoone_leyla ♥️
#فیاض
#سیودو
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
غم به چهره ام راه نمیدهم!
نیمه های شب بود با تمام خستگی خواب به چشمان نمیآمد.
با تلاش های مکرر بالاخره خوابم برد، بعد اذان صبح بود که بیدار شدم برای نماز، عادت ندارم گوشی چک کنم اما این کارو کردم و سوالات بچه ها که خوبی، بچه های تهران خوبن ،روبه رو شدم.
از همان لحظه انگار بدنم روی حالت آماده باش تنظیم شد.
دقایقی گذشت که زیرنویس شبکه خبر اسم سردار سرافراز سلامی را نوشته بود. هنوز آن را در ذهنم هم نخوانده بودم که اسم استاد شهید عباسی را دیدم.
ذهنم در لحظه رفت روی حالت عدم قبولی، به خود میگفتم : نه نه غیر ممکنه. نه الان میگن استاد سالمه و تکذیب میکنن.
آخه استاد شما هنوز به بنده اون آموزش های لازم رو ندادی، هنوز زود بود... هنوز دنیایی ناگفته در سینه هایت هست که باید منتقل کنی.. نه استاد نه...
اما روبهرو شدم با حقیقیت ،استاد شهیدم پر کشید و پیوست به برادران شهیدش..
استاد عزیزم، شهادت در چشمانت بود و شما لابهلای فرمول های فیزیک شهادت را جست و جو کردی، خدا رزق شما رو داد..
استاد شهیدم،شهادتت مبارک 🤍
استاد شما یه درس به بنده دادید و کفایته تمام عمرم هست، شما به بنده درس شهادت دادی.
و من غم به چهره ام راه نمیدهم چراکه همه شما عند ربهم یرزقون هستید و این شروع یک پایان برای کفر و شر خواهد بود.
شروع حماسه دلیری بوسعت تاریخ.
شک ندارم.
اللهم الرزقنی شهادت
*نامه ای از طرف فاطمه جان
#روایت_اول
#کبوتر
https://eitaa.com/m_fayaz96
سلام:)
من از شهر اصفهانم
اینجا تو این مدت هرشب صدای پدافندا میاد
اولین بار خیلی ترسیدم
نگران دوستام تو تهران و... بودم
اما همون شب بین ترس مردن و در حالی که داشتم وصیت نامم و چراغ قوه و.... تو کیفم میزاشتم یهو چشم خورد به قرآن
برداشتمش و خوندم
معجزه قرآنو تو اون لحظات سخت تجربه کردم
اروووم ارووم شدم
سوره الرحمن برام اومده بود
فبای الاء ربکا تکذبان....
با خودم گفتم واقعاا کدوم نعمت خدا رو میتونم انکار کنم؟؟
قرآنم که تموم شد رفتمتو حال تا مامانمو اروم کنم
و الان میدونم صدای پدافندا یعنی نیروی سپاه عزیزمون پشتمونه و داره هرچی موشکه رو میزنه
و الان هرچند با صدای مهیب و بلند پدافندا میترسم اما به قرآن و مفاتیح روی میارم 🥲♥️
*نامه ای از طرف مطهره جان
#کبوتر
#روایت_دوم
https://eitaa.com/m_fayaz96
سلام
تاریخی که در حال تکراره.. ¡
ولی انشاءالله الان دیگه قراره برسیم به آخرش
که الان حضرت زهرا سلام الله علیهاست که پشتمونه؛ همونجوری که توی ۸ سال دفاع مقدس مادری کردن برای رزمنده ها..؛
همونجوری که اجازه دادن بهشون بگیم مادر ♥
هوامونو دارن
هم خودشون
هم یازده تا پسرشون...
خلاصه که الان باید آماده شیم
اعتماد کنیم بــه همه کس و کارمون به خدامون ¡ و آماده شیم واسه سربازی توی رکـــآب آقامون، بابامون❤️🩹
*نامه ای از طرف مریم
#کبوتر
#روایت_سوم
https://eitaa.com/m_fayaz96
چرا لااقل صحبت نمیکنید؟
_صحبت با چه کسی؟
صحبت با رهبران اسرائیلی
_منظورت مکالمهی بین شمشیر و گردن هست؟
بخشی از مصاحبهی غسان کنفانی
غسان را از سالهای دبیرستان دوست داشتم
از همان وقتها که ادبیات عرب برایم جالب شد، نامههای غسان و غادة یکی از علاقههای بزرگم بود؛ که البته هیچوقت کتابی از این نامهها در ایران چاپ نشد!
سال دوازدهم به قدری دلبسته نوشتههایشان شده بودم که جلد جزوهی ادبیاتم، شد عکسی از غسان+ جملهای از غادة
آنوقتها گمان میکردم همه حرفهای غسان را میفهمم؛ زمان گذشت و تقدیر من را در جایی نشاند که برای اولینبار عمق حرفهای سیاسی و حماسی غسان را بفهمم؛ فهمیدم که قبل از این، آن نوشتهها روح من را لمس نکرده بودند!
نمیدانم درباره عاشقانهها هم همین باشد یا نه؛ باید عاشق بود تا عمق عاشقانهها را حس کرد یا نه؟
راستش از عاشقانههای جهان چیزی نمیدانم؛ اما از حقایق، آنقدر میدانم که حب وطن حق است! میخواهد در فلسطین باشد یا ایران، تفاوتی ندارد؛ حرفهای غسانی که ۱۹۷۲ ترور شد، همانی است که ما در سال ۲۰۲۵ میگوییم؛
و اسرائیل، همانی که غسان را ترور کرد، همانی که خبرنگاران ما را در ساختمان صداوسیما به شهادت رساند؛ همانی است که میخواهد صدای حق را خاموش کند، و آشکارا در مسیر باطل است!
به امید خدا پیروزی حق را جشن خواهیم گرفت؛ اما اگر پیش از آن، ما شهید شدیم در تاریخ بنویسید ما ایستاده مردیم، ما درحالی که لبخند زده بودیم و میدانستیم که خداوندمان شاهد دردهایمان است، درحالی که مانند امام شهیدمان هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة را فریاد میزدیم شهید شدیم؛ بنویسید شهید شدیم وقتی که یقین داشتیم که با حقیم! شهید شدیم وقتی ترسمان نه از مرگ که از اهانت به وطن بود. شهید شدیم زمانی که شوق شهادت داشتیم.
نامه ای از طرف ساناز
چهارشنبه ۲۸ خردادماه ۱۴۰۴
#کبوتر
#روایت_چهارم
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام:) من از شهر اصفهانم اینجا تو این مدت هرشب صدای پدافندا میاد اولین بار خیلی ترسیدم نگران دوس
سلام رفیق
از حال دلت باخبرم چون منم شرایط تو رو دارم منم درکت میکنم میدونم اوضاع خوبی نیست
شب با نگرانی هم وطن هامون خانواده مون خوابمون میبره
صبح با صدا های انفجار بلند میشیم
اما رفیق بیا اینطوری فکر کنیم
الان نگرانی ها و استرس های ما کارسازه؟
با این حال پریشونی مون فقط به اطرافیان مون نگرانی میدیم
چرا با این حال بیایم اسرائیل رو خوشحال کنیم؟
مگه ما مکتب امام حسین بزرگ نشدیم؟
مکتب حضرت زینب بزرگ نشدیم؟
الانه که پاشیم بگیم ما رأیت الا جمیلا
باور کن اینا هدفشون همینه که دین ما رو ازمون جدا کنن اینا همینو میخوان
حاج قاسم چی میگفت؟ ما ملت شهادتیم
عزیز از دست دادی؟ نگران آینده ای هستی که نمیدونی قراره چه عزیزانی رو از دست بدی؟ میدونم دردناکه
اما تو این دنیا کی مونده؟ همه یه روزی قراره برن دیگه ما اینجا فقط مسافریم مکان اصلی ما اون دنیاست اونجا زندگی ابدیه
خب پس چه بهتر که وقتی این دنیا رو داریم ترک میکنیم شهید بشیم؟
چه بهتر از اینکه عزیزان مون شهید بشن؟
میدونستی شهدا مون مستقیم میرن تو آغوش سیدالشهدا؟ چه بهتر از این؟
بابا شهادت لیاقت میخواد خوش به حال اونایی که عزیزانشون شهید شدن
ما از شهید شدن نمیترسیم
الان وقتشه بری با صاحب الزمان حرف بزنی بگو آقا جان خودت دستمو بگیر پاشم واست سربازی کنم بگو آقا جان دلم میخواد تو رکاب شما شهید بشم یا امام زمان منتظرتونیم آقا
آقا ما قرار نیست مثل عاشورا بریم لشگر یزید وایسیم
آقا قراره پشت شما بمونیم
آقا ما مثل اونایی نیستیم که نامه نوشتن بیاید ما پشت تونیم اما بعد خودشون پای حرف خودشون نموندن
آقا جان تا شما نیاید دنیامون سیاهه
پاسخی برای مطهره جان
از طرف ریحانه از تبریز
#کبوتر
#روایت_پنجم
#پاسخ
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
قبلنا وقتی روضه امام حسین رو گوش می کردم، وقتی می رسید به جایی که آقا تنها شده بودن و می گفتن "آیا کسی هست بخواد من رو یاری کنه؟"
اونجا دلم کباب می شد براش
می گفتم کاش من اونجا بودم و یاری می کردم آقامو!
بعد یبار رزقم بود یهجا یه جمله دیدم که نوشته بود "ما که فکر می کنیم اگه عاشورا پیش امام بودیم کمکش می کردیم، الان چقدر امام زمانمون رو یاری میکنیم؟!"
دونستم که عه! پس اینطوری باید بسنجم چقدر اهل عملم!
حالا همین موقعیت رو جای دیگه هم تجربه کردم
وقتی کتاب شهدای جنگ تحمیلی رو می
خوندم با خودم می گفتم که کاش من اونموقع زندگی می کردم و از اون موقعیت جنگ و حال و هواش و اینها برای ساختن و رشد دادن روحم و حرکت تو مسیر سیر و سلوک استفاده می کردم.. مثل شهدا
حالا خدا منو تو موقعیت قرار داد
اما شکست خوردم
غرق موبایل و اخبار و اینجور چیزا شدم بجای اینکه غرق خدا و معنویت بشم..
گرچه شهر ما خیلی حالات جنگ رو تجربه نکرده و اونقدر اتفاقات خاصی رو من ندیدم
ولی دونستم مردِ عمل بودن از درون میاد،نه از محیط جنگ!
برای رفقای تهرانی و شهرایی که جنگ اونجا گسترده تره خیلی آرزوی سلامتی دارم
امیدوارم شما هم مثل شهدای جنگ تحمیلی از این حال و هوای جنگ برای ساختن خودتون استفاده کنین نه مثل من..
ولی من هم تلاش می کنم تا وقتی فرصت هست خودمو بکشونم بالا
یاعلی
نامه ای از کیمیاسادات؛ همدان!
#روایت_ششم
#کبوتر
https://eitaa.com/m_fayaz96
• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
سلام
روز و روزگارتون بخیر
دست به قلم شدن توی این روزا بیشترین چیزیه که مغزم ازم طلب میکنه
برای منیکه روزها و روزها با خوندن زندگینامه شهدا و خاطرات دوران جنگ هشت ساله، فکرمیکردم من آدم دهه شصتم و از تاریخ جاموندم
فک میکردم از یه فرصت طلایی برای حیات واقعی عقب موندم
حالا این روزا يه بهتی باهام همراهه، توی این شرایط قرار گرفتم و آنچه به تماشا نشستم واقعا غریبه...
سال اخر دوران پزشکیمو میگذرونم، توی شهر غریب و دور از خانواده، خوابگاه خالی از هرکسی شده به جز ماها که جزء کادر بیمارستان حساب میشیم و باید بمونیم
اتفاقا برعکس همه،من ته دلم خوشحالم که شاید این روزا بتونم به دردی بخورم
خوشحالم که مثل دوران کرونا مجبور به عقب نشینی و خانه نشینی نشدم
این روزا حقیقتا مرگ رو بغل بغل گوشم حس میکنم، درد دیدن نامه اعمال تا استخونمو میسوزونه اما امیدمو ناامید نمیکنه...
همه اینجا در بهتن، دنبال اخبار جدید، هرکس یه نظری میده...
اورژانس بیمارستانو خالی کردیم، همه درحالت آماده باش وایسادیم
منتظر نجات دادن مردمی هستیم که عزیزِ قلب دیگری هستن و این رژیمِ منحوسِ خاککنندهٔ محبت میخواد از وجود همدیگه محرومشون کنه...
نمیگم ترسی ندارم، اما الان وقت عمل کردن به همه اون کتاب و روایتاییه که یک عمر خونده بودم...
این روزا یاد شخصیت «شهید بروجردی» و «حاج احمد متوسلیان» منو سرپا نگه میداره...
بالاخره فرصت جنگ با اسرائیل نصیب ما شده و این روزا، روزای عجیبیه، ولی سرشار از شور و امید و رنگ خدا...
خدا کنه ازین امتحان سربلند بیرون بیایم
نامه ای از طرف زهرا، از اصفهانِ همیشه زیبا :)) ✨
#روایت_هفتم
#کبوتر
https://eitaa.com/m_fayaz96