مرحوم #شیخ_صدوق ره، در کتاب "#الخصال" میفرمایند:
#امام_صادق ع ميفرمايند:
۵ نفر در عالم بسیار گریه کرده اند؛
اولین نفر: حضرت آدم که در فراق بهشت بسیار گریست تا بدانجا که بر گونه های ایشان جای خط اشک افتاد.
دومین نفر؛ #یعقوب که در فراق یوسف چنان گریست که نابینا شد.
سومین نفر؛ یوسف که در فراق پدرش در زندان شب و روز گریه کرد، تا بدانجا که زندانیان از او خواستند یا شب گریه کند یا روز تا آرامش آنان را برهم نزند.
و اما چهارمین آنها؛ #فاطمه علیها السلام است، که در فراق پدرش رسول خدا بسیار گریه کرد، تاو این اشک ها آنچنان ادامه داشت که اهالی مدینه اذیت شدند و به او پیغام دادند که آزارش را پایان دهد و کمتر گریه کند، همین شد که فاطمه علیها السلام برای گریه و زاری به کنار مقابر شهدای احد رفتند و در کنار مقابر شهداء عقده های دل میگشودند.
و آخرین نفر امام سجاد ....
#فاطمیه
این هم سند و تصویر اثبات حقیقت...
باشد که مایه رضایت حضرت زهرا شده باشد...
مادرم ما مدافع تو هستیم، تو دیگر تنها نیستی...
#فاطمیه
#شبهات_فاطمیه
@tarikh_talebe
#حکومت_آرزوی_دست_نیافتنی:
با تعجّب به هم نگاه می کردند، باور حرفهای قاصد نامه، برای عبدالله سخت بود.
از خانه #جعفر_بن_محمد آمده بود، به امر #ابوسلمه باید اول سراغ صادق آل محمد میرفت، و اگر از او ناامید میشد، نوبت به عبدالله بن حسن میرسید.
اما عبدالله بیش از این که از آمدن حکومت به درب خانه اش خوشحال باشد از رفتار پسرعمویش جعفر بن محمد شگفت زده بود.
فرزندان علی پس از صلح معاویه سالهاست به دنبال احیای حکومت علوی بوده و خونهای زیادی در این مسیر هدیه نموده اند، و حالا که عباسی ها با شعار #الرضا_من_آل_محمد مردم را به صحنه کشانده و مروانی ها را به زانو در آورده اند و فرمانده نظامی آنها به فرزندان علی برای بیعت و حاکمیت نامه نوشته، چرا باید جعفر ع این گونه حکومت را پس بزند...
چشمان متحیّر عبدالله به دهان پیک ابوسلمه دوخته شده.
پیک میگوید:"خادمش را صدا زد و نامه مولایم ابوسلمه را در آتش انداخت، همانطور که سوختن پیشکش عباسی ها را به تماشا نشسته بود، به من فرمود: از کِی ابوسلمه و فرزندان عباس شیعه من شده اند، حالا وقت حکومت ما نیست. و زیر لب بیتی از #کمیت را زمزمه کرد: "ایا موقدا نارا لغیرک ضوؤها .... و یا حاطبا فی غیر حبلک تحطب
آتش روشن کردهای اما دیگری از نورش استفاده میبرد ..... هیزم جمع کردهای اما روی ریسمان دیگری ریختهای و دیگری میبرد"
حالا وقت ما نیست!
پ.ن۱: حکومتی که به درب خانه جعفری رفت و وقتش نبود، امروز وقتش رسیده، آرزوی دست نیافتنی امام، امروز به دست شاگردش رسیده. وظیفه ما نسبت به این امانت و آرزوی جعفری چیست؟
پ.ن۲: مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۴
@tarikh_talebe
#محمد_مهدی_طباخیان
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انقلاب_آرزوی_دست_نیافتنی
هنوز صدای ابی الحسن در گوشم هست...
«نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛ در دنیا با شما مناقشه نمی کنیم، ما مشغول آخرت هستیم. آنچه گمان می کنی، درست نیست.»
متوکل عباسی ما را امر کرد توبره هایمان را از خاک سرخ سامراء پر نماییم. تا به حال خلیفه را چنین آشفته و مضطر ندیده بودم، جایگاه استقرار خلیفه که با توبره های ما آماده شد، خلیفه به همراه ابی الحسن بالا رفت و امر شد در مقابل آنها حرکت کنیم تا خلیفه مقتدر عباسی از ما سان ببیند.
همیشه خلیفه را در این جایگاه به همراه #خاقان وزیر و معتمد عباسی دیده بودیم.
ابی الحسن هادی ع، امام رافضی هاست، سالهاست او و پدرش بعد از علی الرضا ع مورد غضب بنی العباس بودند و دائما تحت نظارت، حالا چه شده که او با خلیفه به لشکرگاه ۹۰ هزار نفره متوکل آمده!
میگویند متوکل خواسته قدرتش را به رخ او و فرزندان علی بکشاند تا گمان بد به حکومت عباسی ها نداشته باشند...
رفتار خلیفه بسیار حساب شده بوده، سان لشکر عباسی در لشگرگاه سامراء در مقابل هادی بی سپاه ، تلنگری است تا بدانند هنوز حاکمیت برای رافضی ها و امامشان آرزوی دست نیافتنی است، حکومت علوی، رویای دوردست فرزندان علی باید باقی بماند...
پ.ن۱: ای کاش امروز مولایمان امام هادی بود تا سان لشگر شیعی را در لشگرگاه شیعی برای فقیه ماذون شیعی ببیند و ای کاش متوکل بود تا بداند حکومت دیگر برای فرزندان علی آرزوی دست نیافتنی نیست.
پ.ن۲: انقلاب اسلامی رویای دور امامان شیعه را برای ما محقق ساخت.
#محمد_مهدی_طباخیان
@tarikh_talebe
ميلاد با سعادت مولانا ابي الجعفر، محمد بن علي الباقر عليه السلام، بر تمام شيعيان حضرتش مبارك...
پ.ن۱: امشب اباعبدالله در مدینه صاحب نوه میشود، اولین نوه و آخرین نوه ای که میبیند ...
حسین برای کربلا راوی چهارساله میخواهد، و برای رقیه هم بازی...
پ.ن۲: تاریخ دقیق ولادت حضرت ۱ رجب سال ۵۷ ه ق است، البته نقل دیگری هم روز ۳ صفر را ذکر کرده است.
پ.ن۳: به مناسبت ولادت امام باقر علیه السلام، بنا دارم ۲ پست بگذارم.
@tarikh_talebe
#امام_باقر
#محمد_مهدی_طباخیان
#من_رافضی_ام
سالها بود ابی جارود را میشناختم، از شیعیان مولایم امام باقر علیه السلام بود اما بعدها دچار انحراف گردید و آقایمان او را طرد کرد.
به سراغ زید بن علی شهید رفت و در کنار او بود تا زید به شهادت رسید.
بعد از شهادت زید، ادعای امامت برایش کرد و بخشی از شیعیان را منحرف کرد.
دوست نداشتم هم صحبتش شوم، دلش همانند دو چشمش کور بود اما چاره ای نبود، باید لحظاتی همراهیش میکردم.
کنارش نشستم، پیر شده بود و صدایش میلرزید.
دست بر شانه ام گذاشت و پرسید: بر چه دینی هستی جوان؟
گفتم: مسلمانم پیرمرد!
سخن را رها نکرد و پرسید: بر کدام آئین و شریعتش هستی، از مقلدان ابوحنیفه ای یا ...؟
نگذاشتم سخنش را به پایان ببرد، با لحنی محکم پاسخ دادم، شیعه جعفر بن محمد...
زیر لب زمزمه کرد: #رافضی...
لحنم را جدی تر کردم و گفتم: آهای پیرمرد، احترام خودت را نگه دار و درست سخن بگو، مگر نشنیدی چه گفتم، شیعه جعفر بن محمد هستم، رافضی خودت هستی زیدی مذهب منحرف!
لبخند زد و گفت: "آرام باش جوانک! رافضی برای شما شیعیان جعفر بن محمد و محمد بن علی الباقر نام مبارکی است، دو گوشم همانند دو چشمم کور باشد اگر دروغ بگویم، روزی در محضر مولایت امام باقر بودم که ایشان فرمودند: فلانی ما را به نام خاصی صدا میزند. پرسیدم: فدایت شوم چه نامی؟
پاسخ فرمودند: رافضی و سپس با دست به خودشان اشاره کردند و ادامه دادند، من رافضی هستم و رافضیان از من هستند. این جملات را ابی جعفر سه مرتبه تکرار فرمودند."
پ.ن۱: به قول عراقی ها : انا رافض و افتخر
پ.ن۲: المحاسن برقی، ج۱، ص۱۵۷
#محمد_مهدی_طباخیان
@tarikh_talebe