قسمت ۲۸
_ «مسأله ساده هست، پس اگه تا حالا حل نشده، یعنی همه دارن توش میخورن...همه دزدن»
_ «مساله پیچیده است.کلاف گره خورده توی هم هست.بعضی راه حل ها یک جا رو درست میکنه، یک جاش رو خراب میکنه»
مسأله، پیدا کردن راه حل هاست
راه حلِ مشکلِ پر مولفهیِ پیچیده
خطی که در بحثهای سیاسی این چند روز پیگیری کردم
#راهیان
قسمت ۳۱
ساعت یک شب جلسه گذاشتیم، اختیاری بود
خیلی خسته بودند
اول جلسه هم کلی تو سرشون زدم و هر چی اشکالات داشتند رو به چشمشون آوردم
تهدیدشون کردم
توبیخشون کردم
گفتم لوسید، نُنُرید
گفتم اگه میخوای بشینی باید تعهد بدی
گفتم، گفتم، گفتم...
با اینکه بچههای ۴۰۳ ای بودن و کم سن و سال، اما همشون نشستن
میخواستن بدونن که خرمشهرشون کجاست..
#راهیان
قسمت ۳۳
یکیشون ۲۸ ماه جبهه بوده و جانبازه
یکیشون هم برادر شهیده
اختلاف سنشون هم پانزده سال میشه
خیلی مؤدبانه با هم حرف میزنن
همش حرفهای هم رو تایید میکنند
بزرگتره به کوچکتره میگه احمد آقا
کوچکتره به بزرگتره میگه دائی
البته قوم و خویش نیستن
الان دائی چندتا سنگ بزرگ جلوی درِ اتوبوس رو انداخت کنار تا بچهها پاشون نخوره بهشون
دو تا رانندهی اتوبوس ما
#راهیان
شهید آوینیShahid_Avini_3_268672.mp3
زمان:
حجم:
214.1K
قسمت ۳۷
راهیان نور، زیارته نه جهانگردی جنگ
زیارت، دعوت میخواد
اون موقعها که میخوای بری اما جور نمیشه اینو میفهمی
امسال نمیخواستم برم
تلاش کردم نَرَم
حتی یکبار لغو کردم
نشد که نرَم
آقای شهید جمهوری اسلامی که گوشم را گرفتی و بُردی...کاری باهام داشتی؟
پایان
#راهیان
💡قسمت ۱
📌از دیشب دارم فکر میکنم که اگر در آن نمایش تحقیر، جای زلنسکی بودم باید چه کار میکردم.
«دو تا پایم را دراز میکردم روی میز جلویی، ماتحت رو هم جلوی صندلی میذاشتم و به صندلی تکیه میدادم تا شکل لَم دادن بشه...یعنی از حرفات و نبودنت کنار خودم نترسیدم»
یا
«میایستادم و یک پام را بالا میذاشتم و خم میشدم روش تا گارد از بالا به پایین داشته باشم»
یا...
مثل همین کارهای اوباما
#من
#زلنسکی
@m_o_hoseini