#جهادی_جنگ
قسمت ۹
ورود و خروج ما از میان همین گونیهاست.
اهالی محل هم از همین جا میایستند و تماشا میکنند.
به بهانهی اینکه عکس نگیرید، وارد بحث میشویم
هم از «شهدا» حرف میزنیم، هم از «طرح انقلاب اسلامی برای اسرائیل» و هم از اینکه «بچهها جهادی»اند نه کارگر
روایت پای صحنه، خیلی جواب میدهد.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۰
دو تا جوان فهمیدند جهادی هستیم. خریدند و آوردند
عذرخواهی کردند که نمیتوانند کمک کنند. سرباز بودند و باید میرفتند
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۱
ایشان، همسایهی کناری شهید باکویی هستند.
پیرمرد، مستاصل و زیر فشار روحی بود. دلداریهای من هم معلوم است که از نفهمیدن عمق سختیست.
از اول انقلاب، این چهارمین باریست که همهی زندگیشان از بین میرود.
دوبار در قضایای کردستان
یکبار توسط منافقین
و اینبار توسط اسرائیل
خیلی سخت بود.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۲
تازه فهمیدیم جنگ و تخریب و آوار برداری یعنی چه.
جان آدم بالا میآید.
بخصوص که اگر بیلی که میزنی، زیر اوراق خاطرات و یادگاریهایت باشد.
ما راحتتر از صاحب خانه بیل میزدیم
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۳
در انفجار، هر تکه، ترکش میشود و اطرافش را میدَرَد.
خانهی کناری شهید باکوئی
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۴
ظاهرا جنازه ی همسر شهید باکویی را دو پشتبام آنطرفتر پیدا کردند
سر یک کدام از شهدا هم تا میدان دو، سه کوچهی پشتی، افتاده بود
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۵
این خانهی شهید باکوئیست..از بالا
همسایهها فکر میکردند که ایشان کارمند بازنشستهی دانشگاه آزاد است.
خانه شهید طبقهی سوم بود. شدت انفجار در حدی بود که طبقهی سوم و چهارم و پنجم را کنده بود و محو کرده بود
طبقهی دوم هم در آتش سوخته بود.
تخریبیست.
کار زیاد است. رفتیم سراغ پلاکهای کناری
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۶
شهدای انفجارها...
سالم پیدا نمیشوند.
کامل هم پیدا نمیشوند.
بالای آوار که میرویم، گاهی بوی تعفن میاید.
گربهها که در آوار، بالا و پایین میروند، بچهها دل نگران میشوند که نکند بوی تکه گوشتی به مشامش رسیده باشد.
گربه را دنبال میکنند که اگر چیزی بود، اول بردارند.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۸
نخالههای یک ساختمان جمع شد. ساختمان کناری را برای امروز فرصت نمیکنیم
#جهادی
@m_o_hoseini