#جهادی_جنگ
قسمت ۲۱
شهید ساداتی و همسر و سه فرزندش و پدر خانمش و مادر خانمش همه با هم شهید شدند.
حاج علی، رفیق صمیمی شهید مقیمی بود و برایمان خاطرات زیادی تعریف کرد.
اولیاش این:
«زمانی که شهیده عزیزی، شهیده مقیمی را پا به ماه بود و دردش گرفته بود، من بیمارستان بردمش، حاج خانم، زن همسنگرم بود»
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۲۲
همسر اول شهیده عزیزی، حسن آقا بود که در جنگ شهید میشود.
آقا حمید، برادر حسن آقا بود که ایشان را میگیرد.
فهمیه خانم، دختر حسن آقای شهید بود.
یعنی حاج خانم، همسر دو شهید، مادر زن شهید، مادر شهید، مادر بزرگ شهید و خودش هم شهید شد.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۲۳
آقا حمید، سیگاری بود. سیگار مالبرو
بعد از طوفان الاقصی، دیگر مالبرو نکشید. گفت پولش به اسرائیل میرسد.
سیگارش را عوض کرد.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۲۴
هر دو از بچه رزمندههای محل هستند. خانه و مغازهی هر دو هم خراب شده.
سرحال بودند.
یکیشان میگفت، من دههی شصت را دیدم. منافقین خانهی ما را به رگبار گلوله گرفتند...این هم تمام میشود. مثل دهه شصت.
آن یکی هم بدجور دلش تنگ حمیدآقا شده بود. غصهی مغازهاش را که چیزی ازش نمانده بود نداشت، اما چند بار با دیدن عکس شهید حمید مقیمی، رفیق و همسایهی قدیمیاش بغض کرد و...
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۲۵
شهیدان حمید آقا و ربابه خانم، یک پسر داشتند که آن شب نبود و زنده ماند.
ما که مشغول کار بودیم، آمده بود وسط خانهشان.
خیلی غصه دار بود. خیلی...
خدا به دلش صبر بدهد. یک شبه خانواده و خانه و همه چیزش را از دست داد.
ولی نگران خانههای مردم بود که بخاطر آنها آسیب دیده.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۲۶
آخر کار، رفتیم کنار پسرِ «آقا حمیدِ شهید».
وسط خانهای که ریحانه سادات و سید علی و فاطمه سادات شهید شده بودند.
مقتل شهدا، گود بود.
نشستیم لب گود، به روضه خواندن.
پسرِ آقا حمید هنوز در بُهت بود.
#جهادی
@m_o_hoseini
ا#جهادی_جنگ
قسمت ۲۷
خانم شیرازی، همسایهی آن طرف خیابانیِ شهیدان مقیمی و ساداتی هستند.
و مادر دو شهید دفاع مقدس.
استعلام که کردیم. فهمیدیم که خانم شیرازی و همسرشان اگر به قاعدهی هر روز رفتار میکردند، آقا باید شهید میشد اما کار بر عکس شد.
موج انفجارِ آن طرف خیابان، مادر را مهمان پسرها کرد.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۲۸
اینجا، مقتل خانم عبدالکریمیست.
پسرشان آمده بود سر ساختمان.
بچهها تسلیت گفتند.
به بچهها گفته بود:«چیزی نشده»
لباس سیاه هم نپوشیده بود.
کامله مردِ جا افتادهای بود که ظاهرا هم جنگ را میفهمید و هم هزینه دادن را و هم شهادت را.
این حرفها به زبان آسان است
#جهادی
@m_o_hoseini
هدایت شده از سِدطبا
قسمت ۴
🔹کوی نصر
نماز ظهر رفتیم تنها مسجد گیشا، از قبل انقلاب تاکنون؛ مسجد جعفری.
از پیرمرد ۸۶ سالهای که همه او را پیر مسجد صدا میزنند پرسیدم: بعد حمله وضعیت مسجد چطور بود؟ گفت درب مسجد را باز کردیم. سریع شیشه ها را جارو زدیم و نماز را برپا کردیم.
بعد فهمیدم او حاج حسین روشندل است!
این مسجد حکایات جالبی دارد.
مسجدی که شهید خدمت، آیتالله ابراهیم رئیسی ۲۰ سال امام جماعت آنجا بود. شهید رئیسی اینجا دعا کرده بود «همه عمر خدمتگزار مردم باشد و بعد شهید شود».
ارتباط عالم معنا و میدان، شانسی نیست!
پیش از حرکت جهادیها، به خوبی برای معنویت آنها برنامه ریزی شدهاست.
با این موقعیت مکانی، مسجد خوب میتواند محل اعزام جهادیهای جنگ شود.
چه بسا از اعمال این مسجد خواندن دو رکعت نماز به یاد شهید خدمت باشد!
#جهادی_جنگ
✔️@Sed_Taba
#جهادی_جنگ
قسمت ۲۹
ناهار داشتیم، اما اهالی نذری آوردند.
روابط انسانی این قسمت نارمک بسیار گرم و در هم تنیده است.
مثل یک روستا یا شهر کوچک، همه از هم خبر دارند
#جهادی
@m_o_hoseini