#جهادی_جنگ
قسمت ۲۹
ناهار داشتیم، اما اهالی نذری آوردند.
روابط انسانی این قسمت نارمک بسیار گرم و در هم تنیده است.
مثل یک روستا یا شهر کوچک، همه از هم خبر دارند
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۳۰
پایگاه ما، مدرسهی مرویست
عجیب جای معنوی و با صفائیست
قدمگاه شهیدان و شهیدپروران بسیاری بوده
پریشب، یک ساعتی شد که درونش قدم زدیم و معماریاش روایت شد .
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۳۱
بعضیها گفتند شهید طباطبایی که دانشمند هستهای بودند و همسرشان، اینجا شهید شدند.
فاصلهشان با مسجد جعفری، ده متر هم نمیشود.
بیست سال پیش حدودا، آقای رئیسی به امور مساجد میگوید که یک مسجد سخت را به من بدهید. اینجا را پیشنهاد میکنند.
الان، محلهی گیشا، که نه محلهای مذهبیست و نه هویت خاصی دارد، دو تا شهید خاص تقدیم اسلام کرده.
پ.ن:
به عکس دقت کنید، بنرهای مسجد جعفری مشخص است
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۳۲
ترکش پرتابهی انفجاری را در خانهای که رفته بودیم پیدا کردیم.
خانهی آقای دکتری هست که پایش را در عکس میبینید..فوق تخصص روماتولوژی
خانه را رها کرده بود و رفته بود. اینجا که میامد، حالش بد میشد.
ما را که دید، سرحال شد. همهی دغدغهاش کتابهایش بود.
حین کار فهمیدیم که چند وقتی هم طلبگی کردهاند.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۳۳
برای باز کردن جبهههای جدید، باید به چند جای دیگر که مورد اصابت واقع شده میرفتیم.
نشانی ما سعادت آباد بود، اما رفتیم سمت محلاتی...دو جای بی ربط به هم.
نزدیک محلاتی یک پراید خراب شده بود. راننده هم دو تا خانم از دهک اقتصادی خودمان بودند با بچههایشان.
رَدشان کردیم، اما پشیمان شدیم و برگشتیم.
ماشین را که راه انداختیم، تمام مِیلمان برای دیدن محلاتی محو شد...رفتیم سعادت آباد
ظاهرا مامور خدا بودیم
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۳۴
یکی از کوچهها بدجور خورده بود.
میگفتند هم پهپاد زده و هم خودرو انفجاری...خودرو را باور نکردم
کل کوچه درگیر ترکش و تخریب و آوار شده بود.
خیلی از اهالی نبودند. به اسباب کشی دو تا از اهالی کمک کردیم. چند خانه را هم سر زدیم تا قوت دلی باشیم
روایت هر کدام را جدا جدا عرض میکنم
#جهادی
@m_o_hoseini