#جهادی_جنگ
قسمت ۵۰
رفتیم خیابان شریعتی، بالای دانشگاه خواجه نصیر
این خانمها، گروه جهادی محل هستند.
خانم وسطی رئیسشان است. فرمانده بسیج مسجدشان هم هست. خانه فرهنگ محله هم دستشان است.
سمت چپی هم دخترشان
خانوادگی کار جهادی میکنند.
آمار نیازهای محل را در آوردند، آمار وسایل سالم همه خانهها را هم در آوردهاند.
در پارک محل، پاتوق کردند و آب و شربت جهادیها را تامین میکنند.
از این شیرزنهایی بودند که اینقدر با همسایههای عصبانی یا آنطرفی صحبت کردهاند تا آرام شوند و بگذارند کمکشان کنیم.
باب مجاهده زنان هم باز است.
پ.ن:
مردهای عکس پایین، شوهر و برادر شوهرشان هستند. خانوادهی سلیمانی
#زن
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۱
از همسایگیِ با یک دانشمند تراز بالا، چه احساسی به شما دست میدهد؟
معاملهی مردم با مسلم بن عقیل، حکایت واکنش به همین سوال است
#جهادی
@m_o_hoseini
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۲
خیلی از مردم نمیدانستند که در محلهشان چه اتفاقی افتاده. کنجکاویشان بیشتر از دلیل انفجار و تخریبها بود. حتی اسم شهدا را هم نمیدانستند.
در مقتل شهدا، بچههای جهادی، در حد چهار پنج دقیقه، میزبان هیأتهای متعددی بودند.
از ترکشها شروع میشد و تا چرایی حضور جهادیها و ماموریت امروز مردم گفته میشد.
هیأتیهای متعددی به صرافت افتادند و مراجعه کردند که ما هم میخواهیم برای کمک بیاییم.
این از وظایف ائمه جماعات در محلات است که جریان ارادهی مردمشان را دست بگیرند و به مسائل محله و مصائب امت بپردازند.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۳
اتفاقی عکس مدیریتیشان را کنار وسایل به هم ریختهی واحدشان دیدم.
گفتم:
«مهندس، آدمِ نظام هستی یا فتوشاپه؟»
شوخی میکردیم که هم تعارفش با ما بریزد و از ما کار بکشد، هم سرحالتر شود.
با همسر و سه فرزند قد و نیم قدش در همین خانهی یک خوابهی کوچک، زندگی میکرده.
فعلا هم مثل بقیه آوارگان، در اسکانهای عمومی جا داده شدهاند.
خرد خرد همهی وسایلش را جمع کرد تا ببیند بعدا کجا را میتواند اجاره کند و همینها را داخلش بچیند.
بعدا اسمش را جستجو کردم. با عکسش آمد. سالهاست که مدیر سطوح بالا و معاون وزیر در چند دولت هستند...
آقای مهندس «س.ت.ع»
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۴
با برانداز اولیهای که از خودش و خانهاش داشتم، گفتم که احتمالا آخر کار بعید نیست شوخی شوخی، تکههایی نصیب هم کنیم.
این عکس، آخر کار است، کنار دیوار مسجدی که روبروی خانهشان است.
دارد خاطره میگوید.
از پامنبریهای شهید مفتح بوده و از رزمندههای قدیمی در کسوت آرپیجی زن.
خانهی تک تک رفقای شهیدش را هم نشان داد.
از عملکرد امام جماعت مسجد در صبح حادثه شاکی بود. آن روز نگذاشته بود اهالی در مسجد اسکان کنند. به فرض صحت ادعایش، امام محله، فرصت خوبی را از دست داده.
البته آخر کار شوخیهای رفت و برگشتیمان زیاد شد. متوجهش کردم که چه این انقلاب باشد چه نباشد، ما آخوندها نامیراییم، نفعش در اتصال با ماست.
سرحال که شد، خداحافظی کردیم که به موقعیت بعدی برسیم.
پ.ن:
چون عصر عاشورا بود، وسط حیاطش روضهمان را برپا کردیم تا قضا نشود.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۵
با اینکه هیوندای
۲۰۲۳داشت، اما اصرار داشت کمکش کنیم که آن کاسهی سالم توالت فرنگی را که به تازگی ۸ میلیون خریده، برایش در بیاوریم. خودش هم پای کار بود و فقط دستور نمیداد. آدمی که با زحمت پول حلال در آورده باشد، حتی اگر پولدار هم باشد، دلش نمیآید زحماتش الکی هدر برود... دنیا دوستی، آن تنبلی و کسالتیست که خودش مینشیند ولی انتظار دارد دولت و جهادیها، به جایش کار کنند، نه این. #جهادی @m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۶
اینجا ساختمانِ کناری شهید باکوئیست
این خانه هم آسیب دیده و پنجره هایش شکسته. درب خانهشان از حجم نخاله باز نمیشد. پشتبامشان هم پر از آوار بود.
بچهها کمک کردند و خانه سرِپا شد.
اینجا شده بود مَقَرّ ما و همسایهها. ظهر چندتا از هیأتهای محل غذا آوردند. همسایههای بیخانمان هم جمع شدند، ما هم آمدیم و غذا خوردیم.
نوبتی میآمدیم که همه، جا شویم.
صاحبخانه، ماست و نوشابه خرید و از قاشقهایی که برای مهمانها میاورند برایمان آورد. یعنی هویت ما را فهمیده...جهادی با کارگر فرق دارد، مهمان ماست.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۷
اقای خانه برای دورچین ناهار زحمت کشیده بود اما متاسفانه، نوشابهها کوکاکولا بود.
چندتایی از بچهها نخوردیم، چند نفری هم گفتند دیگر پولش رفته در جیب اسرائیل و خوردند، بعضی هم گفتند اصلا ربطی به اسرائیل ندارد...
روزهای مختلف و مغازههای مختلف را در تهران رفتهام و دقت کردهام. فقط کوکا و فانتا و سپرایت دارند.
حق هم دارند. بالاخره قبولاندن اینکه در حکومت اسلامی کوکاکولای اسرائیلی در ایران کارخانه داشته باشد خنده دار است...
خود ما هم اگر برچسبِ روی نوشابه که نوشته تحت لیسانس کوکاکولای بین المللی، را نمیدیدیم، باور نمیکردیم.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۸
انفجار، بعد از اذان صبح بود.
تا خانم خانه به سجده میرود، موج انفجار از بالای سرش میگذرد و با پنجره این کار را میکند.
مرد خانه اما برای نماز تنبلی کرده بود.
به ما گفت:
«اگر زور خانمم بهم میرسید و بیدارم میکرد، الان بی شوهر شده بود»
داشت برای نماز نخواندنش الهیات سازی میکرد. ما هم میخندیدیم
#جهادی
@m_o_hoseini
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جهادی_جنگ
قسمت ۵۹
اتاق دختر بچه است
داشتیم اسباب خانه را از زیر نخالهها در میآوردیم که دستور توقف آوار برداری آمد.
سازه نا ایمن بود و باید سریعا اتاق را ترک میکردیم.
#جهادی
@m_o_hoseini