#جهادی_جنگ
قسمت ۷
شاید اینها برای بچههایی مثل شهید ریحانه سادات و سید علی یا فاطمه سادات بوده باشد.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۸
ویو ابدی پنجره، به خانه شهدای ساداتی...
همسایهای خوب است که تک خوری نکند و دست بقیه را هم بگیرد و با خودش ببرد بهشت..
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۹
ورود و خروج ما از میان همین گونیهاست.
اهالی محل هم از همین جا میایستند و تماشا میکنند.
به بهانهی اینکه عکس نگیرید، وارد بحث میشویم
هم از «شهدا» حرف میزنیم، هم از «طرح انقلاب اسلامی برای اسرائیل» و هم از اینکه «بچهها جهادی»اند نه کارگر
روایت پای صحنه، خیلی جواب میدهد.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۰
دو تا جوان فهمیدند جهادی هستیم. خریدند و آوردند
عذرخواهی کردند که نمیتوانند کمک کنند. سرباز بودند و باید میرفتند
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۱
ایشان، همسایهی کناری شهید باکویی هستند.
پیرمرد، مستاصل و زیر فشار روحی بود. دلداریهای من هم معلوم است که از نفهمیدن عمق سختیست.
از اول انقلاب، این چهارمین باریست که همهی زندگیشان از بین میرود.
دوبار در قضایای کردستان
یکبار توسط منافقین
و اینبار توسط اسرائیل
خیلی سخت بود.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۲
تازه فهمیدیم جنگ و تخریب و آوار برداری یعنی چه.
جان آدم بالا میآید.
بخصوص که اگر بیلی که میزنی، زیر اوراق خاطرات و یادگاریهایت باشد.
ما راحتتر از صاحب خانه بیل میزدیم
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۱۳
در انفجار، هر تکه، ترکش میشود و اطرافش را میدَرَد.
خانهی کناری شهید باکوئی
#جهادی
@m_o_hoseini