eitaa logo
م . حسینی
803 دنبال‌کننده
386 عکس
58 ویدیو
1 فایل
نکته‌ای بود در خدمتم @M_O_Hosseini
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۲۴ منطقه ذوالفقاری رواتگری حاج قاسم صادقی ضرورت نماز کارکرد روحانیت سیاست اسلامی دیپلماسی انقلابی شبهات پهلوی روایت پیشرفت و... همه جوون‌ها رو تو یکساعت شیرفهم کرد...زبان مخاطب رو می‌دونه با روایتی ۱۸+
قسمت ۲۵ همین چند دقیقه قایق سواری، دخترها رو متوجه کرد که کت تن کیه! جهاد تبیین آبی
قسمت ۲۶ اردو رو به هم ریخته بعد صبحانه و میان وعده‌ای که خورده، الان ساعت ۱۴ هست و ناهارش رو ندادن اصلا زبون بعضی‌ها رو نمیفهمم
قسمت ۲۷ «مکتب امام ناظر به صنف و صف و ستاد شما چه طرحی داره؟» بعد از روایتگری خرمشهر، سوال‌شون این شد
قسمت ۲۹ «زین الدین پزشکی قبول شد اما رفت جنگ که درد تهاجم به ایران رو علاج کنه» مبهوت زین‌الدین شده با همین خاطره‌های تکراری و عادی برای ما پس بگو برا چی آقا وایساده رو تقریظ به کتب شهدا
قسمت ۲۸ _ «مسأله ساده هست، پس اگه تا حالا حل نشده، یعنی همه دارن توش میخورن...همه دزدن» _ «مساله پیچیده است.کلاف گره خورده توی هم هست.بعضی راه حل ها یک جا رو درست می‌کنه، یک جاش رو خراب می‌کنه» مسأله، پیدا کردن راه حل هاست راه حلِ مشکلِ پر مولفه‌یِ پیچیده خطی که در بحث‌های سیاسی این چند روز پیگیری کردم
قسمت ۳۰ وسط صحبتیم میگم: «فرعون میره بهشت؟» میگه: «نمیدونم...فقط با موسی درگیری جزئی داشته» تازه میفهمم گیرش تو سیاسی ندیدن اسلامه
قسمت ۳۱ ساعت یک شب جلسه گذاشتیم، اختیاری بود خیلی خسته بودند اول جلسه هم کلی تو سرشون زدم و هر چی اشکالات داشتند رو به چشم‌شون آوردم تهدیدشون کردم توبیخ‌شون کردم گفتم لوسید، نُنُرید گفتم اگه می‌خوای بشینی باید تعهد بدی گفتم، گفتم، گفتم... با اینکه بچه‌های ۴۰۳ ای بودن و کم سن و سال، اما همشون نشستن می‌خواستن بدونن که خرمشهرشون کجاست..
قسمت ۳۲ روایت «حاج عبدالله والی» تو دوکوهه خیلی جواب میده حاجی، نه شهید شد، نه از دوکوهه به شلمچه و اهواز و... اعزام شد حاجی مسأله اش حرف امام بود. از دوکوهه رفت بشاگرد
قسمت ۳۳ یکی‌شون ۲۸ ماه جبهه بوده و جانبازه یکی‌شون هم برادر شهیده اختلاف سنشون هم پانزده سال میشه خیلی مؤدبانه با هم حرف میزنن همش حرف‌های هم رو تایید می‌کنند بزرگتره به کوچکتره میگه احمد آقا کوچکتره به بزرگتره میگه دائی البته قوم و خویش نیستن الان دائی چندتا سنگ بزرگ جلوی درِ اتوبوس رو انداخت کنار تا بچه‌ها پاشون نخوره بهشون دو تا راننده‌‌ی اتوبوس ما
قسمت ۳۴ از دوکوهه تا اراک رو یکریز حرف زدم وقت اتصال دهه شصت به گام دوم انقلابه من خسته شدم، اونها نه انقلاب اسلامی از جذاب‌ترین وقایع عالمه میخوان برای انقلاب یک کاری کنن هرچند به قیافه‌شون نمی‌خوره که از پس کاری بر بیان جوگیری‌های آخر اردو رو بارها تجربه کردم