#جهادی_جنگ
قسمت ۴۰
وضعیت حجاب هم معضلی شده برای ما.
جنگ اخیر، بیشتر لایهی میانه به بالای شهر را درگیر کرده، زیاد پیش میآید که در محلهای برویم یا به در خانهای برویم و شرایط مساعد نباشد.
مساعد نباشد، یعنی اکثرا مکشفه و ندرتا به اضافهی بد لباسی.
حتی با تمام محبتی که دارند و بعضا شعفی که از حضور ما پیدا میکنند و با اینکه میدانند ما آخوندیم، باز تغییر خاصی نمیکنند.
جمع بندی ما این است.
حجاب برای درصد بالایی از اینها، یک مسالهی فرهنگیست نه مذهبی.
بنده خداها اصلا متوجه نیستند که حجاب، حکم الله است. در امتداد همین، حتی متوجه معذب بودن ما هم نمیشوند.
یکبار یکی از خانمها به دوست ما گفت:
«چرا من حرف میزنم دوست شما به من نگاه نمیکند»
رفیق دیگر ما گفته بود:
«یعنی متوجه نمیشوید چرا؟»
جای امر به معروف هم نیست.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۰
آقای جاودان در شب عاشورا:
«تقوا آدم را زنده میکند. صداقت آدم را زنده میکند. جَــــــهٰاد آدم را زنده میکند»
#جهادی
@m_o_hoseini
از حال و روزش معلوم بود، داغ دیده، لابه لای آوارها میگشت و ناله می کرد، کنار ساختمان، شهرداری موکبی زده بود، یکی از خانمهای موکب، جلو آمد و گفت، این خانم همسرش در این ساختمان شهید شده.
خود زن به حرف آمد در حالی که بغض خیلی اجازه اش نمی داد:
"بچه هایم دیشب گریه می کردند و نمی دانم چرا بهانه لباس باباشان را می گیرند، دخترم سراغ اسباب بازی ها و لباسهای خودش را هم می گیرد."
حدس خود خانم این بود که در ضلع شرقی ساختمان خرابه، وسایلشان آوار شده.
اما یکی از رفقا گفت خیلی از اثاثیه واحد شما، پشت بام واحد بغلی پرت شده.
پنج طبقه بالا رفتیم. بچه ها با یک دقت و وسواسی، وسیله ها را جدا کرده بودند، کتابها به تفکیک دانش آموزی و دانشجویی و متفرقه، تعدادی از کتابها اسم داشت که آنها هم جدا شده بود.
لباسها هم تپه ای شده بود.
خانم داغدیده که حالا حسابی بغضش ترکیده بود و گریه می کرد و روضه می خواند :
"این را خودش برای دخترم خرید.
این کفش خودش هست."
سه تا گونی پر لباسها را با اشتیاق جمع کرد، اما لباسهای همسرش پیدا نشد و همچنان بی قرار بود.
تو رو خدا روضه ها را شمردی ؟!
حالا دیگر غروب شده بود و قول دادیم که فردا همه تلاش مان را برای گمشده خانم داشته باشیم و او ولی قبول نمی کرد.
اما آقایی آمد و گفت این جهادی ها اگر قولی بدهند پایش می ایستند و حالا زن راضی شد و گونی ها را صندوق ماشین گذاشت و صمیمانه تشکر کرد و رفت.
ببینیم فردا عاشورا کهنه پیراهن مرد خانه پیدا میشود یا نه؟
پی نوشت: دلم نیامد عکس از خانم داغدار بیاندازم.
@tamardom
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۱
چندین بار شد که برای کمک به جایی مراجعه کردیم اما صاحب بیت ما را به سمت همسایهاش هدایت کرد.
در این وانفسای بی خبری آدمها از هم. بعضیها خوب همسایهداری میکردند.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۲
همسرش عمل کرده بود و زخم بستر گرفته بود. در بیمارستان بودند که جنگ شد.
بخاطر فوریت درمان مجروحین، خانمش را مرخص کرده بودند. زخمها بدتر شده بود.
مسئول بحران منطقه متوجه شده بود و آمبولانس فرستاده بود اما باز بیمارستان پذیرش نکرده بود.
به ناچار خانمش را بیمارستان خصوصی برد. تا امروز هم صد و چند میلیون هزینهاش شده.
اما به جای کلافگی و ناامیدی، در بیمارستان پیگیر کار بقیه هم بود.
یک پیرمردِ راننده تاکسی ساده
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۳
در ساختمانی که دیروز تمیز کردیم، همهی همسایهها کلید خانه همدیگر را داشتند.
حتی بعضیهایشان، به فریزهای همدیگر هم مَحرَم بودند.
یکی از غصههایشان این بود که الان مجبورند از هم جدا شوند
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۴
تقریبا در اکثر خانههایی که رفتیم، اثری از اقوام و فامیل ندیدیم.
بخصوص در خانهی مسنترها، غصهی این تنهایی بیشتر بود.
در بعضی محلات، با توجه به سبک زندگی و هویت اهالی، غربت و بی کسی و تنهایی و بیخبری آدمها از هم، بد جور فکریمان میکرد.
چقدر این تَفَرُّدگراییِ مدرنیته، تواناییِ استقامت انسانها را پایین آورده
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۵
یک زن و مرد
معلوم است که صاحبخانهاند نه مستاجر، چون اثاث کشی را هم خیلی بلد نبوند.
صاحب یک خانه بزرگ که باشی، خانهات پر از خرده ریزه میشود. هیچ چیز را هم در این چند دهه زندگی دور نمیاندازی.
از ویدئو تا ضبط صوت پنجاه ساله و ماشین ظرفشوییِ قبل انقلابی و...
حاصل یک عمر زحمت
مودب بودند اما خیلی هم تحویلمان نگرفتند. به نظر میآید از شوک حادثه بوده باشد.
بعد از ۷۰ سال، از امشب خانه بدوشیشان شروع شد.
ما جوانها نمیفهمیم یعنی چه.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۶
تو...
پیرزن ۸۰ ساله باشی
و کسی را هم نداشته باشی
و پشتوانه ات یک حقوق بازنشستگی باشد
و این هم زندگیت
اگر بسیجیها و هیاتیها سر ماموریت الهیشان باشند، آب نباید در دل پیرزن تکان بخورد، اما هنوز جامعه، مسالهی این پیرزن را مسالهی خودش نمیداند. حتی جامعهی مومنین
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۷
زیارت عاشورا را خواندهایم.
استعلام چند جا را داشتیم برای کمک.
البته غالب اهالی پیشنهادشان بر این بود که عاشورا، کار نکنیم.
چون روز آخر جهادی بود، نظر جهادیها بر جمع کار و عزا شد.
بچهها برای یک اثاث کشی راهی شدند. بناشد که ظهر عاشورا را هم در مقتل خانوادهی شهید باکوئی برگزار کنیم.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۴۸
موقعیتِ شهید باکوئی
قبل از ظهر
روضهی ظهر عاشورا را زیر داربستهای شهرداری میگیریم، لکن تا فرصت باقیست، حیاط همسایه و آوار طبقه چهارم را از حفرهی روی دیوار، خالی میکنیم
#جهادی
@m_o_hoseini