eitaa logo
م . حسینی
808 دنبال‌کننده
384 عکس
56 ویدیو
1 فایل
نکته‌ای بود در خدمتم @M_O_Hosseini
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۴۹ این روابط ایمانی که اتصال بین منبر و میدان و معضلات را برقرار می‌کند، بیشترین دستاورد مصائب این امت است. هر چه ثواب جمع کردیم، هدیه به همه‌ی حسینیان تاریخ...علی الخصوص زنانی که عمود خیمه‌ی اجتماع‌اند @m_o_hoseini
قسمت ۵۰ رفتیم خیابان شریعتی، بالای دانشگاه خواجه نصیر این خانم‌ها، گروه جهادی محل هستند. خانم وسطی رئیس‌شان است. فرمانده بسیج مسجد‌شان هم هست. خانه فرهنگ محله هم دست‌شان است. سمت چپی هم دخترشان خانوادگی کار جهادی می‌کنند. آمار نیاز‌های محل را در آوردند، آمار وسایل سالم همه خانه‌ها را هم در آورده‌اند. در پارک محل، پاتوق کردند و آب و شربت جهادی‌ها را تامین می‌کنند. از این شیرزن‌هایی بودند که این‌قدر با همسایه‌های عصبانی یا آن‌طرفی صحبت کرده‌اند تا آرام شوند و بگذارند کمک‌شان کنیم. باب مجاهده زنان هم باز است. پ.ن: مردهای عکس پایین، شوهر و برادر شوهرشان هستند. خانواده‌ی سلیمانی @m_o_hoseini
قسمت ۵۱ از همسایگیِ با یک دانشمند تراز بالا، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ معامله‌ی مردم با مسلم بن عقیل، حکایت واکنش‌ به همین سوال است @m_o_hoseini
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت ۵۲ خیلی از مردم نمی‌دانستند که در محله‌شان چه اتفاقی افتاده. کنجکاوی‌شان بیشتر از دلیل انفجار و تخریب‌ها بود. حتی اسم شهدا را هم نمی‌دانستند. در مقتل شهدا، بچه‌های جهادی، در حد چهار پنج دقیقه، میزبان هیأت‌های متعددی بودند. از ترکش‌ها شروع می‌شد و تا چرایی حضور جهادی‌ها و ماموریت امروز مردم گفته می‌شد. هیأتی‌های متعددی به صرافت افتادند و مراجعه کردند که ما هم می‌خواهیم برای کمک بیاییم. این از وظایف ائمه جماعات در محلات است که جریان اراده‌ی مردم‌شان را دست بگیرند و به مسائل محله و مصائب امت بپردازند. @m_o_hoseini
قسمت ۵۳ اتفاقی عکس مدیریتی‌‌شان را کنار وسایل به هم ریخته‌ی واحدشان دیدم. گفتم: «مهندس، آدمِ نظام هستی یا فتوشاپه؟» شوخی می‌کردیم که هم تعارفش با ما بریزد و از ما کار بکشد، هم سرحال‌تر شود. با همسر و سه فرزند قد و نیم قدش در همین خانه‌ی یک خوابه‌ی کوچک، زندگی می‌کرده. فعلا هم مثل بقیه آوارگان، در اسکان‌های عمومی جا داده شده‌اند. خرد خرد همه‌ی وسایلش را جمع کرد تا ببیند بعدا کجا را می‌تواند اجاره کند و همین‌ها را داخلش بچیند. بعدا اسمش را جستجو کردم. با عکسش آمد. سالهاست که مدیر سطوح بالا و معاون وزیر در چند دولت هستند... آقای مهندس «س.ت.ع» @m_o_hoseini
قسمت ۵۴ با برانداز اولیه‌ای که از خودش و خانه‌اش داشتم، گفتم که احتمالا آخر کار بعید نیست شوخی شوخی، تکه‌هایی نصیب هم کنیم. این عکس، آخر کار است، کنار دیوار مسجدی که روبروی خانه‌شان است. دارد خاطره می‌گوید. از پامنبری‌های شهید مفتح بوده و از رزمنده‌های قدیمی در کسوت آرپیجی زن. خانه‌ی تک تک رفقای شهیدش را هم نشان داد. از عملکرد امام جماعت مسجد در صبح حادثه شاکی بود. آن روز نگذاشته بود اهالی در مسجد اسکان کنند. به فرض صحت ادعایش، امام محله، فرصت خوبی را از دست داده. البته آخر کار شوخی‌های رفت و برگشتی‌مان زیاد شد. متوجهش کردم که چه این انقلاب باشد چه نباشد، ما آخوندها نامیراییم، نفعش در اتصال با ماست. سرحال که شد، خداحافظی کردیم که به موقعیت بعدی برسیم. پ.ن: چون عصر عاشورا بود، وسط حیاطش روضه‌مان را برپا کردیم تا قضا نشود. @m_o_hoseini
قسمت ۵۵ با اینکه هیوندای
۲۰۲۳
داشت، اما اصرار داشت کمکش کنیم که آن کاسه‌ی سالم توالت فرنگی را که به تازگی ۸ میلیون خریده، برایش در بیاوریم. خودش هم پای کار بود و فقط دستور نمی‌داد. آدمی که با زحمت پول حلال در آورده باشد، حتی اگر پولدار هم باشد، دلش نمی‌آید زحماتش الکی هدر برود... دنیا دوستی، آن تنبلی و کسالتی‌ست که خودش می‌نشیند ولی انتظار دارد دولت و جهادی‌ها، به جایش کار کنند، نه این. @m_o_hoseini
قسمت ۵۶ اینجا ساختمانِ کناری شهید باکوئی‌ست این خانه هم آسیب دیده و پنجره ‌هایش شکسته. درب خانه‌شان از حجم نخاله باز نمی‌شد. پشت‌بام‌شان هم پر از آوار بود. بچه‌ها کمک کردند و خانه سرِپا شد. اینجا شده بود مَقَرّ ما و همسایه‌ها. ظهر چندتا از هیأت‌های محل غذا آوردند. همسایه‌های بی‌خانمان هم جمع شدند، ما هم آمدیم و غذا خوردیم. نوبتی می‌آمدیم که همه، جا شویم. صاحب‌خانه، ماست و نوشابه خرید و از قاشق‌هایی که برای مهمان‌ها میاورند برای‌مان آورد. یعنی هویت ما را فهمیده...جهادی با کارگر فرق دارد، مهمان ماست. @m_o_hoseini