#جهادی_جنگ
قسمت ۶۴
دختری جوان و بیحجاب و با پوششی افتضاح آمده که راهنماییمان کند.
لحظهی اصابت، ده پانزده متر با قلب انفجار فاصله داشته اما زخم هم برنداشته بود..
گفت:
«صاحب خانهی من یک حاج خانمِ. گفته بود اگه میشه اجارهت رو با تاخیر نده، چون همهاش میره برا ایتام.
منم بخاطر همین کار خیر، اجارهام را حتی چند روز زودتر میدادم.
فکر کنم بخاطر همین، خدا منو حفظ کرده»
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۶۵
حدودا پنجاه، شصت ساله بود و خانم. نیمچه لچکی رو سرش بود و از مصادیق با حجابی در تهران شمرده میشد.
با اضطراب و گریه گفت:
«حاج آقا من میترسم دوباره جنگ بشه، من ناراحتی اعصاب دارم، یعنی دوباره جنگ میشه؟»
دروغ چرا...
«بله خانم، این جنگ فقط با نابودی اسرائیل تموم میشه، اما...»
با ادبیات خودش، از قدرت ایران و طرح جمهوری اسلامی برای نابودی اسرائیل و دست بالای ما در تغییر نظم و آرایش عالم گفتیم...خساراتی که اسرائیل خورده و در خبرها شنیده را برایش معنا کردیم.
فهمید داریم هزینهی پیشرفت را میدهیم.
فهمید آن که دارد ذره ذره آب میشود اسرائیل است.
جان گرفت، قامت راست کرد. شجاع شد و رفت
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۶۶
کارشناس هوافضا آمده و تکههای پهپاد انتحاری را جمع کرده.
نوع انفجار هم مشخصست.
با یکی از همسایهها دارم صحبت میکنم. اصرار دارد که F35 بوده.
پرسیدم از کجا مطمئنی.
«حاجی، من جبهه بودم. صدای هواپیما رو میشناسم. چند ثانیه قبل از انفجار از صدای موتورش F35 بود که از خواب پریدم»
از اینکه تحلیل میکند و دانستههای نصف و نیمهاش را به کار میاندازد و منفعل نیست، حس خوبی دارم.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۶۷
خیلی خندیدیم
یک جور خوابیده بود که توپ هم تکانش نداده بود..
صاحب خانه:
«انفجار ساعت ۴ اتفاق افتاد. شیشه و نخاله، توی خانه پخش شده بود.
اما دخترم، لای چشمانش را باز میکند و زیر پتوی پر از شیشه و خاک، چرخی میزند و دوباره میخوابد.»
دختر ۲۳ ساله را به زور بیدار کرده بودند و بیرون آورده بودند.
#جهادی
@m_o_hoseini
#جهادی_جنگ
قسمت ۶۸
اول سراغ مردم و مشکلات امت رفتند، حالا فراغتیست که خودشان را پیدا کنند.
یکی دو روز پیش، چند شهید جنگ ۱۲ روزه در .... تفحص شد. اینها هم همانجا بیرون آمد.
سربند «یامهدی»ست
#جهادی
@m_o_hoseini