چگونگی صحبت با کودک
کودک در همان زمانی که به دنیا می آید سیستم مغزش برای یادگیری زبان آماده است. واکنش های والدین هم در برابر او به نظر برنامه ریزی شده می آید. شما به طور غریزی تن صدا و سبک حرف زدن تان را با نیازهای کودک هماهنگ می کنید. در اینجا به یک مجموعه قوانینی اشاره می کنیم که شما هنگام حرف زدن با کودک بهتر است رعایت کنید.
با صدای بلندتر و کشدارتر از حد معمول حرف بزنید و مکث های مشخصی به پایان هر جمله بدهید.
با لحنی اغراق شده تر، صدایی آواز گونه و تاکید روی کلمات مهم با او حرف بزنید.
جمله های تان کوتاه باشند و از نظر دستوری آن ها را درست ادا کنید. این جمله ها بیشتر وقت ها زیاد تکرار می شوند.
صداها یا کلماتی را که کودک می گوید تکرار کنید یا به گونه ای آن ها را بگویید که کمی پیچیده تر از چیزی باشد که او گفته است. مثلا وقتی کودک می گوید «کفش» شما بگویید «آره، تو داری کفشت را می پوشی، کفش آبی ات را».
لغت هایی که به کار می برید عینی و محسوس باشند. یعنی به افراد یا چیزهایی اشاره داشته باشند که کودک می تواند آن ها را ببیند، نه اینکه در مورد ایده ها و چیزهایی باشد که دیده نمی شوند.
❤️ @maadar_khoob
985K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تست_بینایی
رنگ متفاوت را پیدا کنید
❤️ @maadar_khoob
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️کجایی؟ صاحب عزا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
─━━━━⊱☑️⊰━━━━─
❤️ @maadar_khoob
....مادر شهید مطهری
🔶محمدتقی مطهری؛ برادر شهید مطهری(ره) میگوید: پدرم با دختر يک روحاني به نام آخوند ملا جعفر روحاني ازدواج ميکند. مادر ما زن نابغهاي بود.
.
🔶شهيد مطهری(ره)ميگفت: «مادر ما يک کامپيوتر است».
.
او هرچه در زندگي شنيده بود و خوانده بود حفظ بود. از نظر حافظه، اعجوبهاي بود. گاهي که استاد منبر ميرفت و شعري ميخواند، مادر دنباله شعر را ميخواند و ميگفت که از کدام شاعر است. استاد ميگفت: ما يک صدم به مادر نرفتهايم.
.
🔶گاهي که صبحها قرآن ميخوانديم، پدرم صرف و نحو بعضي کلمات قرآن را از ما ميپرسيد. هرگاه ما در جواب ميمانديم، مادرم چون درس را گوش کرده بود، آهسته پاسخ صحيح را به ما ميگفت.
.
🔶او از سه سالگي تمام خاطرات در يادش بود. حتي در سال آخر عمر درست ميدانست که استاد مطهری در چه ساعتي و کدام روز از هفته وکدام ماه شمسي و قمري به قم رفته است.
.
🔶نيروي بيان و نطق مادرم خيلي قوي و زيبا بود. اگر در مجلسي مينشست که پانصد زن بودند، تنها او سخنگو بود. خيلي قشنگ حرف ميزد. استاد ميگفت: من چهل سال است با اين مادر سروکار دارم، عجيب است که الان هم که صحبت ميکند من جملات بکر و ضربالمثلهايي از او ميشنوم که برايم تازگي دارد.
.
🔶خيلي شجاع و پردل و قوي بود. من در سن ۱۵–۱۶ سالگي که جوان و ورزشکار بودم، گاهي سر به سر مادرم ميگذاشتم.
.
🔶يک بار مادرم به من گفت: مثل اينکه خيلي به خودت مغروري، خيال کرده اي مرد شدهاي؟!. سپس بلند شد و دو دست مرا گرفت و تکان شديدي داد. هر کاري کردم که دستهايم را آزاد کنم زورم نرسيد.
.
🔶او طب سنتي را هم مطالعه کرده بود. تمام کتاب «تحفه حکيم مؤمن» را حفظ بود. او حدود ۶۰ سال در فريمان براي زنها طبابت کرد. پدرم ۶۰ سال طبيب روحاني مردم فريمان و مادرم طبيب جسماني آنان بود.
.
🔶از بيماران هم پول نميگرفت و هزينههاي درمان را خودش ميداد. يکبار همسر يک چوپان جوان از ده «سفيد سنگ» براي درمان آمده بود. پس از معاينه، مادرم گفت او نياز به چند روز بستري شدن دارد. مادرم او را به ناچار در منزل خودمان در يک اتاق بستري کرد و به شوهرش گفت: ده روز ديگر بيا و زنت را ببر. پس از ده روز چوپان به همراه گوسفندي که براي مادرم آورده بود – و او نپذيرفت – به خانه ما آمد و همسرش در حالي که کاملاً خوب شده بود همراه شوهرش رفت.
.
🔶همسر استاد مطهری میگوید: در کار طبابت عجيب وارد بودند و همچنين در زمينه درمان نازايي.
.
🔶ايشان وقتي از دنيا رفتند جز يک انگشتر و سه دست لباس، چيز ديگري از خود باقي نگذاشتند. مثلاً اگر لباس تازهاي خريداري کرده بودند و بر تن ميكردند و کسي لباس را ميديد يا خدمتکار خانه ميگفت: بيبي جان چه لباس زيبايي! ايشان لباس را در ميآوردند و به او ميدادند.
❤️ @maadar_khoob