#_کوکوی_بلغور_گندم
✍️طرزتهیه:
۳تا سیب زمینی متوسط رو اب پز کردم ورنده کردم
یه پیمانه بلغور ریز رو با ۱/۵لیوان آبجوش خیس کردم و درب ظرف رو گذاشتم ونیم ساعت گذاشتم بمونه تا بلغور خیس بخوره ونرم بشه (بلغور باید نرم نرم باشه)
اگه از بلغور معمولی استفاده میکنید با کمی اب بذارید بپزه وابشو بکشه و اصلا آب نداشته باشه و کاملا نرم بشه
یک عدد پیاز درشت هم رنده کردم
تو یه کاسه سیب زمینی رنده شده بلغور خیس خورده و پیاز رنده شده ونصف قاشق رب گوجه ونصف قاشق رب فلفل و۳ قاشق غذا خوری پر آرد و نمک و زردچوبه و فلفل و پودر سیر یک عدد تخم مرغ هم اضافه کرده خوب مخلوط کرده وبا دست ورز دادم( باید خوب ورز داده بشه ) وبعد با دست شکل دادم و مرتب دستمو به آب زدم چون مایه چسبناکه و کناره های کوکو را مرتب کردم وتو روغن داغ سرخ کردم حرارت رو کم کنید وتو ظرف کوچیک وگود با روغن نسبتا زیاد سرخ کنید تا کوکو هاتون خوشرنگتر وخوشمزه تر بشه و تا یه طرفش کاملا سرخ نشده ظرف دیگه رو برنگردانید وگرنه کوکو وا میره
حتما امتحان کنین بینظیر میشه.
❤️ @maadar_khoob
❤️ @maadar_khoobچطور ماهی بگیرم.mp3
زمان:
حجم:
3.6M
#قصه_شب
چطور ماهی بگیرم
❤️ @maadar_khoob
برنامه روزانه مادر کودکی:
برنامه هرروز بوس و بغل و فشار و سه دور چرخش😊
#بازی امروز
شلیک کاغذی
ابزار لازم:
بطری دوغ بزرگ( که توی کابینت ها پیدا میشه😫)
چاقو
کاغذ رنگی و چسب
گلوله های فویلی یا روزنامه ای یا کاغذی
مامان با چاقو یه دهن بزرگ در بیار از دل بطری
و واسش چشم و دهن بچسبون.
به دلبندت فویل یا روزنامه بده که مچاله کنه( دست ورزی) و گلوله ها رو آماده کنه.
و بعد نشونه بگیره و بندازه توی بطری.
بازی جذابیه نشونه گیری، با این بطری های بامزه جذابتر هم میشه.
خیلی آسونه درست کردنش مامان😃😊
این بازی واسه افزایش دقت و تمرکز عالیه
❤️ @maadar_khoob
1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تست_هوش
برای باختن چه حرکتی باید انجام دهد؟
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
امروز با یه دوستی بودم که حدودا بیست و سه، چهار سالشه! وقتی داشتیم با هم توی کوچه راه میرفتیم یه دف
راستش من میخواستم در مورد شش تا مانع رشدی که گفتم مطلب بنویسم اما کامنتهای پست قبلی بنده رو مُجاب کرد یه ذره بیشتر اینجا بایستم! چون بحثمون اینجا زیرساختی هست و اگه حل نشه، ادامهی بحث سر کاریه!
چند تا سوال؟! خواهشاً همه رو به خودتون لااقل جواب بدید 🙏
۱. تا حالا نشده زمین بخوردید؟! چیزیتون شده؟!
۲. تا حالا نشده توی پاهاتون شیشه بره؟! الان نمیتونید درست راه برید؟!
۳. تا حالا از ارتفاع نیفتادید؟! مثلاً از روی درخت؟!
۴. تا حالا دستتون خراش برنداشته؟! مثلاً به گوشه دیوار کشیده باشه؟
۵. تا حالا نشده که دستتون یا پاتون رو یه گربه خراش داده باشه؟!
۶. تا حالا نشده خواب باشید و یه سوسک بیاد از روی تنتون رد بشه؟!
۷. تا حالا نشده رفته باشید لب رودخونه بعد یه دفعه پاتون سر بخوره و بیفتید تو آب؟! یا مثلا یه قورباغه از روی پاهاتون رد بشه؟!
۸. تا حالا نشده که داشتید با یه بچه دیگه چوب بازی میکردید، بعد یه دفعه چوبش در بره و بخوره توی کمرتون؟!
۹. تا حالا نشده موقعی که خیلی گرسنهتون بوده لقمهتون از دستتون بیفته و نتونید غذاتون رو بخورید؟!
۱۰. تا حالا نشده که با یه بچه دیگه دعواتون شده باشه، یه لگد هم ازش خورده باشید و کسی نبوده باشه ازتون دفاع کنه؟!
۱۱. تا حالا نشده مامان یا باباتون دعواتون کرده باشه و اون موقع ازشون احساس نفرت پیدا کرده باشید؟! الآنم همون حس رو دارید؟!
۱۲. تا حالا نشده میخواستید لبهی جوب راه برید بعد پاتون در بره و شاتالاپ بیفتید توی لجن؟!
۱۳. تا حالا نشده برید سر کوچه سبزی بخرید و بعد کل سبزیها رو گم کنید یا از دستتون بیفته و خراب بشن؟!
۱۴. تا حالا نشده موقع ظرف شستن، لیوان از دستتون بیفته و بشکنه؟!
۱۵. تا حالا نشده کفش نو خریده باشید و اولین روزی که پاتون کردید، نوکش بخوره به یه جا و سوراخ بشه؟! اگه بخوام ادامه بدم تا صبح باید بنویسم!
👈 چرا فکر میکنیم بچههای ما حق ندارن از این تجربیات داشته باشن؟!
👈 چرا فکر میکنیم باید توی پر قو بزرگ بشن و نباید حتی یه بار دستشون با تیغ بریده بشه؟!
👈 فکر میکنید اگر بخوایم تمام کارهای بچهها درست انجام بشه و هیچ آسیبی بهشون نرسه، پدر و مادر بهتری هستیم؟!
✅ راستی اگر به نظرتون مطلب به درد دیگران هم میخوره، چرا برای اونها نمیفرستید؟!
⭕️ اگر این بحث جمع شد، میریم سراغ موانع رشد
#حمید_کثیری
#بهترین_مامان
❤️ @maadar_khoob
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تست_هوش و دقت
اشتباهات را پیدا کن
❤️ @maadar_khoob
کودکان از نظر خواب سه دسته اند :
۱-کودکان راحت و ساده : پدر و مادر با خواب کودک مساله و مشکلی پیدا نمیکنند.
۲-کودکان نیمه سخت : کودکانی که اگر پدر و مادر قوانین مربوط به پرورش و تربیت را در موردشان رعایت کنند و نظم رو در خانه برقرار کنند و به کودک در این زمینه آسیبی نزنند کودک توان اینو پیدا میکنه که شب بتونه بخوابه
۳-کودکان سخت یا مشکل : متاسفانه بین 10 تا 20 درصد بچه ها بد خوابند و تقریبا همه کوششهای ما بی نتیجه است و در این زمان برخی پزشکان توصیه برخی آرامبخشها رو میکنند تا کودک به نوعی این دوران بحرانی رو پشت سر بگذاره و به آرامشی برسه و متاسفانه این بچه ها در نوجوانی و جوانی هم میتوانند در این زمینه مسائل و مشکلاتی پیدا کنند.
❤️ @maadar_khoob
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
#قصه_شب
✨ آستر و رویه ✨
پادشاهى بود که سه دختر داشت. روى از آنها پرسيد:
'آيا رويه آستر را نگاه مىدارد يا آستر رويه را؟' .
دختر بزرگ و دختر ميانى هر دو گفتند:
روويه آستر را نگاه مىدارد.
اما دختر کوچکتر گفت:
آستر روويه را نگاه مىدارد.
پادشاه از جواب دختر کوچکتر غضبناک شد و به وزير گفت که دستور دهد در شهر جار بزنند هر جوان زيبائى که در شهر هست به قصر بيايد. و به دختر اولى و دومى گفت: هر کدام از جوانها را که پسنديديد به طرف آنها يک ترنج پرتاب کنيد.
به اين ترتيب دو دختر بزرگتر شوهران خود را انتخاب کردند و پس از يک جشن عروسى مفصل به خانهٔ بخت رفتند.
پس از مدتى شاه دستور داد جار بزنند هر چه کور و کچل و شل هست در قصر حاضر شوند. مأموران شاه در خانهٔ پيرزنى پسر تنبل و بىعرضهاى را يافتند که توى زنبيلى در تنور خانه جا خوش کرده بود.
او را خدمت پادشاه آوردند. پادشاه امر کرد که دختر کوچک را به عقد آن پسر درآوردند و دختر را به خانهٔ پيرزن فرستادند.
دختر با کاردانى و تلاش، کمکم پسر را وادار بهراه رفتن و کار کردن کرد. پسر هم خيلى زرنگ شد و کار او بالا گرفت.
تا اينکه نوکر يک تاجر شد و همراه او و چند تاجر ديگر به سفر رفت. رفتند و رفتند تا به بيابانى رسيدند که در آن نه آبى بود و نه آباداني.
در آن بيابان چاهى بود که هر کس داخل آن مىشد ديگر بالا نمىآمد. تاجرها بين خودشان قرعه انداختند تا معلوم شود چه کسى بايد داخل چاه شود.
بالأخره حسن پس از اينکه از اربابش نوشته گرفت که پس از بيرون آمدن از چاه نصف مالالتجارهاش را به حسن بدهد، وارد چاه شد.
وقتى توى چاه رفت ديد تختى در ته آن گذاشته شده و ديوى روى آن نشسته است.
فورى سلام کرد. ديو گفت: 'اگر سلام نکرده بودى لقمه اول من بناگوشت بود.'
سپس پرسيد: 'کجا خوش است؟'
حسن گفت: 'آنجا که دل خوش است.'
ديو خيلى خوشش آمد و به اول چند دانه انار داد.
حسن از چاه آب کشيد و بالا فرستاد و صحيح و سالم از چاه بيرون آمد و نيمى از مالالتجارهٔ ارباب خود را صاحب شد.
تاجرها راه افتادند و رفتند و رفتند تا به شهرى که مىخواستند رسيدند، وارد کاروانسرائى شدند.
شب که شد تاجرها رفتند دنبال خوشگذرانى اما حسن روى بارهاى خود خوابيد.
کاروانسرادار در زير زمين چهل دزد را پنهان کرده بود تا مال هر تاجرى را که به کاروان سرا وارد مىشود، بدزدند.
اين را اينجا داشته باشيد.وقتى حسن از چاه درآمد، دو تا از انارها را توسط قاصدى براى مادر و آن دختر فرستاد.
قاصد انارها را به خانهٔ حسن برد.
دختر يکى از انارها را باز کرد ديد پر از دانههاى ياقوت است.
معمارباشى را خبر کرد و گفت که قصرى بسازد بزرگتر و قشنگتر از قصر پادشاه.
'اما بشنويد از حسن' .
نيمههاى شب حسن سر و صدائى شنيد. چشم باز کرد و ديد از دريچهاى که در زمين کاروانسرا نصب شده بود چهل دزد بيرون آمدند و همهٔ مال و اموال تاجرها را بردند به زيرزمين.
فردا صبح که تاجرها متوجه شدند بارهاى آنها دزديده شده است به حاکم شکايت بردند. چند روزى گذشت و اموال تاجرها پيدا نشد.
حسن به تاجرها گفت مىتوانم بارهاى شما را پيدا کنم بهشرطى که نوشته بدهيد من 'تاجرباشي' شما بشوم و يک دهم اموال را هم به خودم بدهيد.
تاجرها قبول کردند.حسن پيش حاکم رفت و گفت من مىتوانم اموال تاجرها را پيدا کنم بهشرط آنکه يک روز حکومت خود را به من بدهي.
حاکم قبول کرد. حسن در لباس حاکم به کاروانسرا رفت و اموال تاجرها را از آن زيرزمين بيرون آورد.
با اين کار بر ثروت حسن افزوده شد.حسن براى اينکه در شهر خودش جائى براى نگهدارى اموال خود درست کند به خانه برگشت.
در آنجا فهميد که دختر قصر باشکوه و بزرگى ساخته است.
خيلى خوشحال شد. دختر به او گفت:
وقتى به اينجا آمدى به ديدن پادشاه برو. اولين نفرى هم که پادشاه را دعوت مىکند بايد تو باشي. حسن قبول کرد.
برگشت و بارهاى خود را آورد. و پس از مدتى پادشاه را به قصر خود دعوت کرد. دختر، قصر را بهخوبى آراست. پادشاه وارد که شد ديد عجب دبدبه و کبکبهاي!
عجب بريز و بپاشي! پيش خودش گفت:
اى کاش اين تاجرباشى داماد من بود.
در اين موقع دختر از پشت پرده بيرون آمد و پادشاه فهميد که اين دختر خودش است. قرار شد دختر به قصر پادشاه برگردد و دوباره با عزت و احترام و جشن عروسى مفصل به خانهٔ تاجرباشى برود.
مدتى گذشت. روزى دختر به پادشاه گفت:
فهمديد که حق با من بود و آستر است که روويه را نگاه مىدارد.
اين من بودم که آن پسر کچل و بىدست و پار را به اينجا رساندم. پادشاه پیشانی دخترش را بوسيد و چند ده شش دانگ را هم به او بخشيد.
❤️ @maadar_khoob
#بازی
#سایه_بازی
بازی با سایهها یکی از بهترین سرگرمیها برای بچهها هست.
بازی با سایهها را در فضای باز و یا اتاق تاریک همراه با یک چراغ قوه یا چراغ مطالعه میتوانید، انجام دهید. روی دیوار با تغییر حالت و ژست بدنتان سایههایی درست کنید و از کودک بخواهید بدون نگاه کردن به شما از روی شکل سایههای شما حالت بدن شما را تقلید و یک سایه مثل سایه شما درست کند.
@jaarchi