#داستان
🌼جبران مهربانی
روزی امام حسن مجتبی و برادرش حسین علیهما السلام به همراهی شوهر خواهرشان - عبدالله بن جعفر - به قصد مکه و انجام مراسم حج از شهر مدینه خارج شدند.
در مسیر راه ، آذوقه خوراکی آن ها پایان یافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند و همین طور به راه خویش ادامه دادند تا به سیاه چادری نزدیک شدند. پیرزنی را در کنار آن مشاهده کردند، به او گفتند: ما تشنه ایم، آیا نوشیدنی داری ؟
پیرزن عرضه داشت : بلی، بعد از آن هر سه نفر از مرکب های خود پیاده شدند و پیرزن بزی را که جلوی سیاه چادر خود بسته بود به میهمانان نشان داد و گفت : خودتان شیر آن را بدوشید و استفاده نمائید.
میهمانان گفتند: آیا خوراکی داری که ما را از گرسنگی نجات دهی ؟
پاسخ داد: من فقط همین حیوان را دارم یکی از خودتان آن را ذبح نماید و آماده کند تا برایتان کباب نمایم و آن را میل کنید. لذا یکی از آن سه نفر گوسفند را ذبح و پوست آن را کند و پس از آماده شدن تحویل پیرزن داد و او هم آن را طبخ نمود و جلوی میهمانان عزیز نهاد و آن ها تناول نمودند.
و هنگامی که خواستند خداحافظی نمایند و بروند گفتند: ما از خانواده قریش هستیم و اکنون قصد مکه داریم، چنانچه از این مسیر بازگشتیم ، حتما جبران لطف تو را خواهیم کرد.
پس از رفتن میهمانان ناخوانده، شوهر پیرزن آمد و چون از جریان آگاه شد همسر خود را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد که چرا از کسانی که نمی شناختی ، پذیرائی کردی و این جریان گذشت تا آن که سخت در مضیقه قرار گرفتند و به شهر مدینه رفتند. پیرزن از کوچه بنی هاشم حرکت می کرد. امام حسن مجتبى عليه السلام جلوی خانه اش روی سکویی نشسته بود. پیرزن را شناخت،حضرت مجتبی علیه السلام فورا شخصی را به دنبال آن پیرزن فرستاد، وقتی پیرزن نزد حضرت آمد فرمود: آیا من را میشناسی ؟ عرضه داشت خير
امام عليه السلام اظهار نمود: من آن میهمان تو هستم که در فلان روز به همراه دو نفر دیگر بر تو وارد شدیم و تو به ما خدمت کردی و ما را از گرسنگی و تشنگی نجات دادی .
پیرزن عرضه داشت: پدر و مادرم فدای تو باد من به جهت خوشنودی خدا به شما خدمت کردم و چیزی نداشتم.
حضرت دستور داد تا تعدادی گوسفند و يك هزار دینار به پاس ایثار پیرزن تحویلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسین عليه السلام - و شوهر خواهرش - عبدالله - معرفی نمود و آنها هم به همان مقدار به پیرزن كمك نمودند.
🦋🌼🌸🦋
🧡 @maadar_khoob
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مطمئنم درستش کنید عاشقش میشید🍰
سه سوتهترین دسر دنیا
*مواد لازم :
پودر ژلاتین ۱۰ گرم
پودر ژله دلخواه ۱ بسته
شیر عسلی ۴ قاشق غذاخوری
شیر پرچرب سرد ۳ لیوان
خامه صبحانه ۱۰۰ گرم
🧡 @maadar_khoob
#روانشناسی
🌻غذا خوردن در خانه و به همراه اعضای خانواده و یا در جمع دوستان مدرسه روش خوبی است تا فرزندتان با اشتها غذا بخورد و از آن لذت ببرد.
#تغذیه
🧡 @maadar_khoob
ghesseminofen شیر و شتر_1_1.mp3
زمان:
حجم:
12.72M
🎧شیر و شتر
🌙#قصه_شب♩♬♫♪♭
🧡 @maadar_khoob
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرزو میکنم
آخرین روز هفته تون
سرشار از شادی و سلامتی باشه
همراه با یک بغل اتفاقات خوب..
🌸 تقدیم با بهترین آرزوها
🌸 آخر هفته تون زیبا
🧡 @maadar_khoob
3.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحانه فوری و خوشمزه بمب وزنگیری
چون هم یبوست و خوب میکنه اشتها بچه برمیگرده هم کلی مواد مغذی داره
گردو میدونین که عالیه برای وزنگیری
#هشت_ماهگی
✅ طرز تهیه :
کره با ۲قاشق روغن مایع بریزین
آرد گندم و بهش اضافه کنین
تفت بدین تا خامی ارد از بین بره
اب و با سه شیره مخلوط کنین
گردو هم با پشت الک پودر کنین
گردو رو به ارد اضافه کنین
یه تفت که خورد بهش شیره و اب و اضافه کنین
گلاب
زعفران
زیره
و بذارین قوام بیاد
✅ برای کوچولوهایی که دونه درشت زیره اذیتشون میکنه حتما اسیاب بشه تا دونه تو گلوشون نمونه
✅ وعده سرشار از فیبر
نوش جون فرشته های خونتون ❤️😍😘
🧡 @maadar_khoob
#قصه_کودکانه
🌸کوچ پرستوها
پرستوها برای کوچ کردن آماده شدند. آسمان آبی و صاف بود و نسیم ملایمی در حال وزیدن بود. پرستوهای جوان با شوق و هیجان در اطراف لانههایشان پرواز میکردند و صدای جیکجیکشان در هوا پیچیده بود.
یکی از پرستوهای جوان به نام "تیز بال" به دوستانش گفت: "چقدر هیجانانگیز است! ما به سفر خواهیم رفت و دنیای جدیدی را کشف خواهیم کرد!"
پرستوهای دیگر با خوشحالی پاسخ دادند: "بله! ما به سمت جنوب پرواز خواهیم کرد و در آنجا آب و هوای گرم و خورشید درخشان را خواهیم دید!"
اما پرستوهای بزرگتر، که تجربه بیشتری داشتند، به جوانترها گفتند: "یادتان باشد که در سفر باید مراقب باشید. تغییرات آب و هوا و طوفانها میتوانند ما را به چالش بکشند. اما با همکاری و اتحاد، میتوانیم از پس هر مشکلی برآییم."
تیزبال با دقت به صحبتهای بزرگترها گوش داد و گفت: "ما با هم خواهیم بود و هرگز یکدیگر را تنها نخواهیم گذاشت!"
سپس، پرستوها به سمت آسمان پرواز کردند. آنها به صورت گروهی پرواز میکردند و با هم هماهنگ بودند. تیزبال و دوستانش در کنار هم پرواز میکردند و از مناظر زیبای زمین زیر پایشان لذت میبردند.
در میانه راه، ناگهان طوفانی شدید به وجود آمد. بادهای تند و باران شدید به آنها حمله کرد. تیزبال و دوستانش ترسیده بودند و نمیدانستند چه کار کنند. اما بزرگترها به آنها گفتند: "نگران نباشید! به هم نزدیک شوید و با هم پرواز کنید. ما میتوانیم از این طوفان عبور کنیم!"
پرستوها به هم نزدیک شدند و با هم پرواز کردند. آنها به یکدیگر کمک کردند و با هم از طوفان عبور کردند. وقتی طوفان تمام شد، آسمان دوباره صاف و آبی شد و خورشید درخشان به آنها خوشامد گفت.
تیزبال با خوشحالی گفت: "ما موفق شدیم! با همکاری هم توانستیم از این خطر عبور کنیم!"
پرستوها با شادی و سرزندگی به سفرشان ادامه دادند. آنها یاد گرفتند که با اتحاد و همکاری میتوانند بر هر مشکلی غلبه کنند و به سوی مقصدشان پرواز کنند.
🦋🌼🌸🦋
🧡 @maadar_khoob
🖼 رهبر انقلاب: دست قدرتمند نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، رژیم صهیونی را رها نخواهد کرد
🔸رژیم صهیونی باید منتظر مجازاتی سخت باشد.
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:سرقت از موزه ملی🌟
✍به قلم:جیمز پونتی
👨👩👧👦رده سنی:نوجوان
📓قالب کتاب:رمان
🖨ناشر:نشرکوله_پشتی
🔰📚🔰📚🔰📚🔰📚✍📚
🌟🌟نامزد دریافت جایزهی ادگار در بخش کودکان🌟🌟
شخصیت اصلی کتاب،
فلوریان بیتس، نوجوانی 12 ساله است
که در یکی از مدارس راهنمایی شهر واشنگتن درس میخواند و مثل تمامی بچههای هم سن و سالش، پیتزا و فوتبال را دوست دارد.
تنها تفاوت فلوریان با دیگر پسربچههای 12 ساله در این است که او برای افبیآی کار میکند!
هر وقت رییس افبیآی به مشکل بزرگی برمیخورد، با فلوریان تماس میگیرد و از او کمک میخواهد.
فلوریان هم با استفاده از نظریهی «تُست» که خودش آن را ایجاد کرده است، به کمک افبیآی میرود تا کشورش را نجات دهد.
اما اینبار که رییس افبیآی با فلوریان تماس میگیرد، این جاسوس کلاس هفتمی میداند نباید به تنهایی وارد عمل شود.
او از دوست آفریقایی-آمریکاییاش، مارگارت نیز کمک میگیرد و آن دو با هم بهدنبال گروه جنایتکاری میروند که نقاشیهای ارزشمند موزهی ملی در واشنگتن را دزدیده است
#معرفی_کتاب
🧡 @maadar_khoob