eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.8هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
13.6هزار ویدیو
417 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
📚ولادت در خانه‌ای کوچک و ساده در نزدیکی مدینه نوزادی نورانی به دنیا آمد. آن نوزاد امام هادی ع بود. نام پدر او جواد و نام مادرش سمانه بود. سمانه بانویی مهربان و با ایمان بود. پدر و مادرش خدا را شکر کردند که این نعمت را به آنها بخشیده است. آن خانه همیشه پر از یاد خدا بود و امام هادی ع در آن محل پاک و نورانی رشد کرد و بزرگ شد. @mah_mehr_com
📚دوران امامت در دوران امام هادی ع حکومت مثل زمان‌های قبل نبود. خلفای عباسی در آن زمان فقط به دنبال خوشی‌های خودشان بودند. آنها به خوش گذرانی مشغول بودند و به فکر انجام دادن کارهای حکومت نبودند. آن‌ها پول مردم را خرج خواسته‌های خودشان می‌کردند و به مردم ظلم و ستم می‌کردند. مردم به دین اسلام علاقه‌مند شده بودند و سعی می‌کردند فعالیت‌های دینی انجام بدهند اما مأموران حکومت همه جا را تحت نظر داشتند و کوچکترین فعالیت آنها را هم به سرعت سرکوب می‌کردند. @mah_mehr_com
📚فعالیت‌های پنهانی در آن زمان حاکم شهر متوکل بود. او دشمن سرسخت خاندان امام بود، از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا مسلمانان را مورد اذیت و آزار قرار بدهد. هر وقت یکی از دوستان امام را می‌شناخت دستور می‌داد تا تمام اموالش را بگیرند و او را بکشند. برای همین امام هادی ع برای حفظ جان مسلمانان، پنهانی با آن‌ها رفت و آمد می‌کرد و مسلمانان فعالیت‌های دینی خودشان را در خفا انجام می‌دادند. یکی از یاران امام می‌گوید یک بار از راهی می‌گذشتم امام هادی ع را دیدم نزدیک رفتم و خواستم از ایشان سوالی بپرسم. ایشان گفتند این محل برای پرسیدن سوال مناسب نیست. امام با این حرفشان نشان دادند که حکومت حتی کوچکترین کارهای آن‌ها را هم تحت نظر دارد و مراقبشان است. @mah_mehr_com
📚سفر به سامرا حاکم، یکی از فرماندهانش را مأمور کرد تا همراه سربازانش به خانه‌ی امام برود و ایشان را از مدینه به سامرا بیاورد. وقتی او به مدینه رسید مردم از تصمیم حاکم باخبر شدند. آن‌ها خیلی ناراحت و نگران شده بودند. آن مأمور به مردم گفت آرام باشید من نمی‌خواهم امام را مورد اذیت و آزار قرار بدهم. سپس وارد خانه ی امام شد. آن مأمور با سربازانش خانه‌ی امام را گشتند اما فقط چند قرآن و کتاب دعا پیدا کردند. سپس به همراه امام به طرف سامرا به راه افتادند. امام در تمام مدت با آن مأمور و سربازانش با خوبی رفتار کردند. بعضی ها نزد آن مأمور می‌رفتند و می‌گفتند: امام از خاندان پیامبر است مبادا او را آزار بدهید. آن مرد جواب می‌داد: ایشان با خوبی و مهربانی با ما رفتار می‌کنند؛ به خدا قسم من هم او را آزار نخواهم داد. @mah_mehr_com
📚چرا سامرا؟ وقتی امام به سامرا رسید، مأموران حکومت به دروغ گفتند که محل اقامت امام هنوز آماده نیست؛ برای همین ایشان را در محلی نامناسب بردند و متوکل می‌خواست با این کارش امام را تحقیر کند. کمی بعد خانه‌ای به امام دادند تا در آن‌جا زندگی کند. متوکل با آوردن امام به سامرا می‌خواست مأمورانش تمام فعالیت‌های امام را تحت نظر داشته باشد تا امام نتواند آزادانه به فعالیت‌های دینی‌اش ادامه بدهد. او نمی‌خواست مردم بیشتر از این با امام ارتباط داشته باشند؛ او می‌ترسید یاران امام روز به روز بیشتر شوند و بر علیه حکومت قیام کنند. @mah_mehr_com
📚نگران نباش یک روز یکی از دوستان امام به نام یونس نزد ایشان آمد و با نگرانی گفت: فرمانده‌ی لشکر متوکل نگین با ارزشی را به من داده بود تا روی آن نقشی را حک کنم. هنگام کار نگین شکست و دو نیم شد. فرمانده فردا می آید تا آن نگین را ببرد؛ اگر بفهمد که من آن را شکسته‌ام حتما من را خواهد کشت. امام هادی ع به آرامی لبخند زد و گفت: به خانه ات برو. به لطف خدا این حادثه برای تو خیر خواهد بود. روز بعد آن مرد با خوشحالی نزد امام برگشت به ایشان گفت: امروز فرمانده آمد و گفت: من دو دختر دارم هر دوی آنها می‌خواهند از این نگین انگشتری داشته باشند؛ پس این نگین را به دونیم قسمت کن. برای این کار پاداش زیادی به تو خواهم داد. @mah_mehr_com
📚کمک به بیمار یکی از یاران امام به سختی بیمار شده بود. شب بود طبیب بر بالینش آمد و او را معاینه کرد به او گفت چند روز باید از گیاهی دارویی بنوشی تا حالت خوب شود. آن دارو بسیار کمیاب بود. اطرافیان بیمار با ناراحتی می‌پرسیدند آن دارو را از کجا تهیه کنیم؟ در اینجا هیچ کسی آن را ندارد در همان موقع خدمتکار امام هادی به خانه‌ی آنها آمد. شیشه ای در دست داشت آن را به بیمار داد و گفت: امام هادی ع سلام رساند؛ فرمود: چند روز از این دارو بخور تا دوباره حالت خوب شود. مرد بیمار شیشه را گرفت و تشکر کرد داخل شیشه همان داروی کمیابی بود که طبیب گفته بود مرد از آن دارو خورد و خیلی زود حالش خوب شد. @mah_mehr_com
📚مسلمان شدن قیصر قیصر روم برای حاکم شهر نامه نوشت: ما در کتاب مقدس‌مان خوانده‌ایم هر کس با ایمان کامل سوره‌ای را بخواند که در آن هفت حرف (ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف) نباشد، به بهشت می‌رود. ما چند کتاب آسمانی را بررسی کردیم چنین سوره‌ای را در آن نیافتیم؛ آیا شما در کتاب آسمانیتان این سوره را دارید؟ خلیفه از اطرافیانش این سوال را پرسید اما کسی جواب آن سوال را نمی‌دانست. سرانجام آن سوال را از امام هادی ع پرسیدند، امام هادی ع فرمود: آن سوره سوره‌ی حمد است که این حروف در آن نیست. بعد امام برای ایشان توضیح دادند که هرکدام از این حروف به چه معنا است. حاكم جواب امام هادی ع را برای قیصر روم فرستاد. قیصر روم وقتی نامه را خواند خیلی خوشحال شد که جواب سوالش را پیدا کرده است. او با خودش گفت حتما دین اسلام دین خوب و کاملی است که امام آن این قدر علم و دانش دارد. قیصر روم کمی درباره اسلام تحقیق کرد سرانجام دین اسلام را انتخاب کرد و برای همیشه مسلمان شد. @mah_mehr_com
📚شهادت با تلاش و کوشش امام هادی ع هر روز بر تعداد مسلمانان افزوده می‌شد. دشمنان اسلام خیلی ناراحت و عصبانی بودند. آن‌ها هر قدر مسلمانان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند مردم باز هم به دین اسلام علاقه‌مند بودند. رشد و پیشرفت دین اسلام معتز خليفه عباسی را نگران کرده بود. او تصمیم گرفت تا امام را به قتل برساند به مأمورهایش دستور داد تا امام را با زهر مسموم کنند و ایشان را به قتل برسانند. مأموران حاکم از دستور او اطاعت کردند و سرانجام امام را شهید کردند. امام را در شهر سامرا به خاک سپردند. @mah_mehr_com
🔸️کاربرگ رنگ آمیزی در مورد امام هادی ع حرم امام هادی ع توی سامراست پر از محبت است و عشق و صفاست @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا