eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.7هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
13.5هزار ویدیو
414 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 ۱۰ دستور مهم در فرزندداری 🚸 داد نزنیم 🚸 زور نگیم 🚸 از روی عصبانیت تنبیه نکنیم 🚸 مقایسه نکنیم 🚸 توهین نکنیم 🚸 ناسزا نگوییم 🚸 برچسب نزنیم 🚸 از اشتباهات بی خطرش نترسیم 🚸 خستگی‌مون رو روی اونها خالی نکنیم 🚸 اونها رو مقصر ناکامی‌هامون ندونیم @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ بسیار زیبای 🌾"گندم"🌾 🥀به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)🥀 @mah_mehr_com
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه @mah_mehr_com
ڪودڪانه و آموزنده درباره 🍎🐻 🐻🍎 خرگوشی ڪه در جنگل می دوید، سیبی را بالای درخت دید. او نمی توانست آن را به دست آورد چون سیب بالای درخت بلندی آویزان بود. خرگوش نگاه ڪرد و دید ڪلاغی بالای درخت ڪاج نشسته است و می خندد. خرگوش گفت:”آهای! ڪلاغ! این سیب را برای من بڪن!” ڪلاغ از درخت ڪاج پرید و روی درخت سیب نشست و سیب را ڪند، ولی نتوانست آن را با نوڪ خود نگه دارد و سیب پایین افتاد. خرگوش گفت:” ڪلاغ، از تو متشڪرم.” خرگوش می خواست سیب را از زمین بردارد، ولی سیب مانند موجودی زنده فش فش ڪرد و … به طرفی دوید. خرگوش ترسید، ولی بعدا فهمید ڪه سیب روی خارپشتی ڪه خود را جمع ڪرده و در زیر درخت خوابیده بود، افتاده است. خارپشت خواب آلود از جا جست و شروع به دویدن ڪرد و سیب هم به خارهای پشت او چسبیده بود. خرگوش فریاد زد:”بایست! بایست! سیب مرا ڪجا می بری؟” خارپشت ایستاد و گفت:”این سیب مال من است. سیب افتاد و من آن را گرفتم.” خرگوش جستی زد و خود را به خارپشت رساند و گفت:” فورا سیب را به من بده! من آن را پیدا ڪردم.” ڪلاغ پر زد و پیش آنها آمد و گفت:”بی خود دعوا نڪنید، این سیب مال من است. من آن را برای خودم ڪندم.” هیچ یڪ از آنها نمی توانست با دیگری موافقت ڪند و هر یڪ داد می زد:”این سیب مال من است!” جار و جنجال جنگل را پر ڪرد. در همین وقت خرسی به آنجا رسید و گفت:”چه خبر شده است؟ این چه جنجالی است ڪه برپا ڪرده اید؟ چقدر سر و صدا می ڪنید؟” همه به طرف خرس دویدند و گفتند:”ای خرس، تو در جنگل بزرگتر و عاقل تر از همه هستی. بیا و بین ما به عدالت حڪم ڪن.” و تمام ماجرا را برای خرس تعریف ڪردند. خرس فڪر ڪرد و فڪر ڪرد، پشت گوشش را خاراند و پرسید:”ڪی سیب را پیدا ڪرد؟” خرگوش گفت:”من!” خرس پرسید:”ڪی سیب را از درخت ڪند؟” ڪلاغ قارقار ڪرد و گفت:”من!” خرس پرسید:”خب، ڪی سیب را گرفت؟” خارپشت گفت:”من گرفتم!” خرس گفت:”می دانید موضوع چیست؟ شما همگی حق دارید و به هر یڪ از شما باید سیب داده شود…” خارپشت و خرگوش و ڪلاغ گفتند:”اما در این جا فقط یڪ سیب هست!” خرس گفت:”آن را به تڪه های مساوی تقسیم ڪنید و هر یڪ تڪه ای بردارید.” همه دسته جمعی داد زدند:”چه خوب، چطور قبلا به عقلمان نرسید!” خارپشت سیب را برداشت و آن را چهار تڪه ڪرد. یڪ تڪه به خرگوش داد و گفت:”خرگوش، چون تو اول سیب را دیدی، این سهم تو.” تڪه دوم را به ڪلاغ داد و گفت:”ڪلاغ، چون تو اول سیب را ڪندی این هم سهم تو.” خارپشت تڪه سوم را به دهان خود گذاشت و گفت:”این هم سهم من، چون من سیب را گرفتم.” خارپشت تڪه چهارم را به خرس داد و گفت:”آقا خرسه، این هم سهم تو…” خرس تعجب ڪرد و پرسید:” مگر من چه ڪار ڪردم؟” خارپشت گفت:”چون تو ما را سر عقل آوردی و آشتی دادی.” بعد هم یڪ، تڪه خود را خورد. همه راضی بودند چون خرس عادلانه حڪم ڪرد و هیچڪدام را نرنجاند. 🍎 🐻🐻 🍎 @mah_mehr_com