eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.8هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
13.6هزار ویدیو
420 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
«منزل مومن برای او جایی است که؛ در آن خود را تربیت می‌کند و با خدای خود خلوت مینماید.» از خود انسان باید شروع بشه ... انتظار تربیت کودک بدون تربیت نفس رو نباید داشته باشیم ... @mah_mehr_com
18.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عجیبی که پادشاه کاخ‌نشینی را کوخ‌نشین کرد! @mah_mehr_com
28.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سلام مامانای مهربون😍😍😍با دفتر دیکته یا مشق نقاشی شده به کوچولوهاتون کلی انرژی و ذوق هدیه بدید ‏ دیکته یا مشق فرزندتو زیبا کن @mah_mehr_com
به دو منظور باید به حق انتخاب بدهند: ۱- جلوگیری از نه گفتن های اضافی و قشقرق ۲- افزایش اعتماد به نفس اگر به کودک بیش از ظرفیتش، حق انتخاب بدهید، انگار که به آن ها اعلام جنگ داده اید. کودک توانایی انتخاب بین تعداد زیادی اشیاء را ندارد و قادر به انتخاب از بین تعداد زیادی وسیله نیست. به دلیل گیجی حاصل از عدم توانایی در انتخاب، به رفتارهایی رو می آورد که ما آن ها را به اشتباه لجبازی تعبیر می کنیم. اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ💚 @mah_mehr_com
ماه مــــهــــــــــر
#قصه_های_پیامبران 🌼حضرت ایوب علیه السلام #قسمت_چهارم -داشتیم استراحت می‌کردیم که یه دفعه چند نف
🌼حضرت ایوب علیه السلام -مگه می‌شه اشکالی نداشته باشه. همه ی دارایی‌های شما رفت! اول گوسفندها، حالا هم باغ و مزرعه. حضرت ایوب با صبوری گفت: -هر چه دارم همه مال خدا است و همه را خدا بهم داده. تمام پول‌ها و دارایی‌هایم را برای خدا می‌دم. او به من همه چیز داده و اگه بخواد از من می‌گیره و من حرفی ندارم. حضرت ایوب به خانه برگشت. حضرت ایوب دیگر هیچ چیز نداشت همه ی گوسفندها و باغ‌هایش را از دست داده بود اما هنوز صبوری می‌کرد و خدا را شکر می‌گفت. وقتی حضرت ایوب به خانه برگشت همه ی مردم جمع شده بودند و برای هم تعریف می‌کردند. حضرت ایوب نگاهی به آن‌ها انداخت و گفت: -خدا مالک همه ی جهان است. هر چه داریم خدا به ما داده و نعمت‌های خدا نباید باعث بشه که ما به خودمون مغرور بشیم ما باید همیشه به خاطر نعمت‌ها و هر چه داریم خدا را شکر کنیم و تسلیم اراده ی خدا باشیم. من خدا را شکر می‌کنم و خدا همه ی پیامبرها را امتحان می‌کنه و می‌دونم داره منو امتحان می‌کنه و صبور هستم. حضرت ایوب این حرف‌ها را گفت و رفت توی اتاقش نشست تا در تنهایی خدا را عبادت کند و با خدای خودش حرف بزند. مردم همه از خانه ی حضرت ایوب رفتند و وقتی دور هم جمع شدند یکی از آن‌ها با دل سوزی گفت: -حالا دیگه ایوب هیچ چیزی نداره و دیگه پول دار نیست و فقیر شده. مرد دیگری گفت: -باز شما دلتون الکی سوخت. بهتره دلتون واسه خودتون بسوزه. اون درسته که هیچی نداره و فقیر شده. اما پسرهای زیادی داره. پسرهاش کار می‌کنن و پول در می‌یارن. دوست همان مرد گفت: -خودش هم جوان و قویه و دوباره پولدار می‌شه. تنش سالمه. ایوب همیشه در نعمت بوده و هنوز هم خیلی چیزها داره. مردم حضرت ایوب را باور نداشتند و شیطان دایم همه ی آن‌ها را فریب می‌داد. حضرت ایوب پیامبر صبوری بود و همیشه در هر شرایطی خدا را شکر می‌گفت. شب، حضرت ایوب داشت سجده می‌کرد و با خدای خودش درد و دل می‌کرد. حضرت ایوب به خدا گفت: -خدای بزرگ و مهربونم، ازت به خاطر همه ی چیزهایی که بهم دادی ممنون. خدای بزرگم اگه الان هیچ چیز ندارم و فقیر و بی چیز شدم، اما تو را دارم. تو خدای من هستی و برای من بیشتر از هر چیزی ارزش داری. من تا آخر عمرم دوستت دارم... ناگهان صدایی وحشتناک آمد و حضرت ایوب ترسید و با عجله بلند شد و از اتاقش بیرون دوید. خاک بلند شده بود و حضرت ایوب ترسیده بود. او جلوتر رفت، اتاقی که فرزندهایش در آن خوابیده بودند پایین ریخته بود و آن‌ها زیر آوار مانده بودند. حضرت ایوب با ناراحتی جلو دوید و گفت:... ... @mah_mehr_com