#قصه_کودکانه
#یک_آیه_یک_قصه
🌼عنوان : ستارههای قدس
به نام خدا
روزی از روزهای ماه مبارک رمضان. آسمان ابری بود و بوی نم باران در هوا میپیچید.
مهدیار، پسر هفت ساله، کنار پنجره نشسته بود و به خیابان نگاه میکرد.
صدای همهمه مردم از دور به گوش میرسید. مادرش چادر مشکی اش را مرتب کرد و گفت: مهدیار جان، آماده شو! امروز روز قدسه، روزی که باید فریاد مظلومان فلسطین را به دنیا برسونیم چون بچه های فلسطین خیلی غمگینن.
مهدیار برگشت و پرسید: مامان، فلسطین کجاست؟ چرا مردم اونجا غمگینن؟
مادر دستش را روی شانه او گذاشت و آرام گفت:فلسطین سرزمینی است که سالهاست به خاطر ظلم اشغالگران زجر میکشه. مردمش مثل ما هستن، بچههاشون مثل تو بازی میکنن، اما صهیونیستها خونههاشون رو خراب میکنن، مدرسه هاشون رو با بمب میزنن و پدر و مادرها رو جلوی چشم بچه هاشون میکشند...
مهدیار چشمانش گرد شد:مامان، ما چیکار میتونیم بکنیم؟
مادر قرآن را از طاقچه برداشت و آیه ای را خواند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»
سپس توضیح داد: «خدای مهربون به ما گفته که ستمگران رو دوست خودمون نگیریم. مردم فلسطین مظلومن و ما باید کمکشون کنیم، حتی اگر فریاد زدن توی راهپیمایی باشه.»
مهدیار با اشتیاق گفت: «پس منم میام! میخوام فریاد بزنم: "قدس آزاد باید باشه!»
مادر لبخند زد و دست او را گرفت.
بیرون از خانه، خیابان پر از جمعیت بود. پرچمهای فلسطین توی دست بچها تکان میخوردند. پدر مهدیار هم به آنها پیوست و سه نفری به سمت میدان اصلی شهر راه افتادند.
در راهپیمایی، مهدیار پسر بچهای را دید که عکس گنبد طلایی مسجدالاقصی را روی مقوایی کشیده بود. دختری با صدای بلند شعر میخواند:
«مستضعفانِ دنیا٫دیگر شدند بیدار
آزاد میشود قدس٫بالطفِ رزم و ایثار» ۱
مهدیار دستش را بالا برد و همراه با مردم فریاد زد: «مرگ بر اسرائیل!».
احساس میکرد صدایش به ابرها میرسد و از کوهها عبور میکند تا به کودکان فلسطین برسد.
پدرش گفت: «مهدیار جان، امروز روز همبستگیه. هر فریاد ما، سلاحی میشه برای مبارزان فلسطین.»
وقتی به خانه برگشتند، مهدیار نقاشیِ دست های به هم پیوسته را کشید که دور ستارهای به نام «قدس» حلقه زده بودند. زیرش نوشت: «ما هرگز تنها نیستیم».
ماه رمضان به پایان رسید، اما مهدیار فهمیده بود که قدس فقط یک روز نیست؛ قلبی است که باید همیشه برایش تپید...
پایان.
نویسنده:عابدین عادل زاده
۱-شاعر: سلمان آتشی
@mah_mehr_com👈عضویت
وظیفه ما انسانها در مقابل خدا چیه؟_1.mp3
2.98M
#خداشناسی۱۶
#وظیفه_انسان_ها
به نظرتون وظیفه ما آدما در مقابل خداوند چیه..؟🤔
࿐჻ᭂ⸙🍃🌼🍃⸙჻ᭂ࿐
@mah_mehr_com👈عضویت
🟡 #ورق_بزنید | مامان چرا میریم راهپیمایی روز قدس؟
🔸 اگر بچهها از والدین پرسیدن «چرا میریم راهپیمایی روز قدس»، برای پاسخ مناسب این مطلب را بخوانید
@mah_mehr_com👈عضویت
16.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌊 طوفان آب
🌹تقدیم به کودکان مظلوم غزه🌹
✌️ با یه سطل آب هم میشه تاریخ رو پاک کرد!!! 🪣
#انیمیشن
#طوفان_آب
#غزه
#روز_قدس
@mah_mehr_com👈عضویت
25-kelase-zaban.mp3
12.77M
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ کلاس زبان
نیلوفر در کیفش را باز کرد. یواشکی به لقمه نان و پنیرش نگاهی انداخت. آهی کشید. این چندمین بار بود که؛ این کار را انجام میداد.
زهرا که حواسش به نیلوفر بود، گفت:" چرا نگرانی؟" نیلوفر به زحمت آب دهنش را قورت داد و گفت:" هیچی، هیچی " زهرا گفت:" باشد ، اگر دوست نداری چیزی نگو!"....
@mah_mehr_com👈عضویت