eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.9هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
14هزار ویدیو
432 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 شعر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌱✨ 🌸برای ظهور و تعجیل اقایمان صلوات و کارهای خوب را فراموش نکنیم😊🤍 @mah_mehr_com👈عضویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ «بحران پیری جمعیت، جوان بمان ای ایران»" @mah_mehr_com👈عضویت
زنبور و فیل.pdf
حجم: 3.31M
🌼پی دی اف 🌼عنوان: زنبور و فیل 🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @mah_mehr_com👈عضویت
🟡 بعضی بچه‌ها زودتر حرف می‌زنن؟ @mah_mehr_com👈عضویت
«تربیت را پیش شما کوچک کردند. تربیت اولاد بالاترین چیزی است که در همه‌‌ی جوامع از همه‌ی شغل‌ها بالاتر است. هیچ شغلی به شرافت مادری نیست و این‌ها منحط (پست) کردند این را. این خیانت بزرگی است که به ما کردند و به ملت ما کردند. مادرها را منصرف کردند از بچه‌داری... بچه‌داری را یک چیز منحطی حساب کردند؛ در صورتی که از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا می‌شود، از دامن همین مادرها حسین بن علی پیدا می‌شود...» 📖 صحیفه امام خمینی؛ ج۷، ص۴۴۷ @mah_mehr_com👈عضویت
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔶 آموزش احکام واجبات و مبطلات نماز به کودکان 😊 ❇️ ببینید و برای دوستانتون هم بفرستین 😍 📎 📎 📎 📎 @mah_mehr_com👈عضویت
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚💛💙💜🧡❤️ 🥰 کاردستی خوشگل درست کنید 💫 مارو به دوستاتون معرفی کنید👇 @mah_mehr_com👈عضویت
⭕️‏بچه‌هاتون رو طوری تربیت کنین که مدافع مظلومین باشن. @mah_mehr_com👈عضویت
💢 وقتی که دیر متوجه می‌شویم!! 🔰 مهندس بالای طبقه ششم ساختمان نیمه‌کاره ایستاده بود و در میان کارگران به دنبال جمشید می‌گشت. از لبه ساختمان نگاهی به پایین انداخت. جمشید گونی‌ای روی دوش داشت و به داخل ساختمان می‌رفت. 🔸مهندس با صدای بلند جمشید را صدا کرد، اما صدایش در میان سروصدای کارگران گم شده بود، انگار که چیزی یادش افتاده باشد، دست در جیبش برد و یک اسکناس ده‌تومانی بیرون آورد. با دقت آن را پایین انداخت، درست کنار پای جمشید. 🔹کارگر بدون اینکه سرش را بلند کند، خم شد، پول را برداشت و در جیبش گذاشت. سپس، بدون توجه به اطراف، مشغول کار شد. 🔸مهندس دوباره دست در جیب برد و این بار اسکناسی پنجاه‌تومانی انداخت. جمشید باز هم پول را در جیبش گذاشت و مشغول کار شد. 🔹مهندس اخمی کرد، خم شد، یک سنگ کوچک از روی زمین برداشت و با احتیاط به سمت جمشید پرتاب کرد. سنگ به سرش خورد. او دستش را روی سرش گذاشت و با اخم بالا را نگاه کرد. مهندس که حالا موفق شده بود توجه او را جلب کند، با لبخند اشاره کرد بیا بالا. 🔸کارگر، دست روی سر، نفس‌زنان به طبقه ششم رسید. مهندس گفت: دو بار پول کنارت انداختم، متوجه من نشدی، بار آخر سنگی پرت کردم. 🔹کارگر از خجالت سرش را پایین انداخت. مهندس گفت: گاهی تا ضربه‌ای نخوریم، متوجه نمی‌شویم که چه اتفاقی در اطرافمان می‌افتد! بعضی وقت‌ها، نعمت‌ها بی‌صدا به سراغمان می‌آیند، ولی وقتی مشکل کوچکی پیش می‌آید، تازه یادمان می‌افتد که سر بلند کنیم و ببینیم چه خبر است. 📎 📎 📎 📎 @mah_mehr_com👈عضویت