1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#تورج_قادری
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
#سلفی
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#زهرا_ظهروند
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
#توییت
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#محمد_علی_میرزایی
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
#سلفی
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#دیانا_رودکی
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
#سلفی
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#ملیکا_بشیری
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
✍لحظه ها می گذرند
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که دیگر نتواند شد آغاز
📕📒📗
معرکه ای می گذرد
باز معرکه ای می آید
معرکه ها همیشه هستند
اما قصه این است که چه اندازه بازیکن این معرکه ها باشی!
🕊🕊🕊🕊
لحظات طلایی و زلال بود خدا می خواست بنده ای را بخرد و ببردش آن بالاها💫💫💫
نسیم می وزید و تو هم نوا با نسیم در حرکت بودی، اما ناگهان دیگران به جای نسیم طوفان دیدند و معرکه درخطر،
بوی خون می آمد
🥀🥀🥀
رنگ از رخساره ها برگشت
معرکه خالی شد
و تو می خندیدی و در پی آوایت
لحظه هایت پر از لذت بود
تا که زنگار غم آلود غضب به نگاهت پیوست
بیقرار گشتی چون
ناموس بود در چنگال غضب آن انسان های پست
دیگر ندیدی آوایت را
که در انتظار تو، در کنج کدام دیوار بنشست
✍لحظه ها بگذشتند
و همه پرده ها بر چشم کشیدند و از آنجا رفتند و معرکه شد خالی😔
آن که خندید و نترسید و نلرزید و برفت بر دل آن معرکه ها 🌷🌷🌷
سهم او شد پیرهن گلگون شده از غیرت
سهم آن ها شد گریه های بی ثمر این دنیا
😔😔😔😔😔
🔔کمی پرده ها را کنار بزنیم
تو هم بازیکن بودی!!!
دیگران هم بازیکن!!!
مرحبا تو شدی شهید خوش غیرت🌷
اما سهم آن ها بماند دیدار به قیامت⚖
#دلنوشته
#فرشته_رضایی
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
سلام
همچین اتفاقی برای من هم افتاد
با این تفاوت که حمیدرضا لایق تر بود
داشتیم با مادرم برنامه رو تماشا میکردیم یاده اون اتفاق افتادیم مادرم اشک تو چشماش بود گفتم چیشده مادر گفتش خیلی خوبه ک یه حمیدرضاهم من دارم
#اشکان_امیری
#دلنوشته
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
جواد الشهید
تازه ترین اثر استاد حسن روح الامین با موضوع شهادت حضرت امام جواد (علیه السلام)
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
جمعه شب بود گرگ ها در شهر
چشمشان بود مَستِ بوالهَوَسی
می کشیدند با خشونت و زور
ناگهان داد زد از دور کسی
ناجوانمرد رها کن دَستِ
دختری را که نیست ناموست
می کنم من دفاع از آن ها
می کنم با دفاع مایوست
هفته ی بعد روزِ یک شنبه
لرزه بر جانِ شهرِ ما افتاد
خبر آمد که یک جوانِ غَیور
جانِ خود را برای غیرت داد
کاشت در سینه ها فراقش داغ
گرگ هایی که یار را بردند
مرد و زن پیر یا جوان همگی
مثل گل های شهر پژمردند
مانده بودیم غَرقِ بهتِ خبر
کاش تکذیب می شد این خبر آه
اشک ها بی صدا که باریدند
شعله زد در جگر غمی جانکاه
جمعه شب بود ساعت نه و نیم
گویی افتاد در زمان آتش
غَلَیانی شِگَرف در دل بود
چون غمِ خاصِ قصه ی آرش
جمعه شب بود ساعت نه و نیم
وقتِ اسطوره های فردا شد
مرد خوش غیرتی ز ما پر زد
رازِ افسانه ها هویدا شد
گرگ هایی رَدِشان پیدا بود
گل سرخی شکفته پرپر شد
گر چه از این دیار شیری رفت
نوبت شیر های دیگر شد
جمعه شب بود ساعت نه و نیم
پدری منتظر زمین افتاد
پدر اَحلی مِنَ العَسل گفت و
دست خود را به حاج قاسم داد
داغ کم کم مَسیرِ خشم گرفت
راهِ فریادِ مرگ بر ذلت
ایستادن به پای غیرت و دین
راهِ جانم فدایِ تو عزت
داغ کم کم مَسیرِ خشم گرفت
لاله ها یک شَبه بزرگ شدند
عده ای پَست نیز مضطرِبِ
خنده هایی کنارِ گرگ شدند
سینه از داغ دوری اَش خون شد
رفتنش قلب شهر را سوزاند
جمعه شب بود ساعت نه و نیم
شیر آمد شغال ها را راند
عاشقانت اگر چه بسیارند
دَردِ داغت اگر چه بی حَد است
با شهادت دوباره زنده شدیم
قلبمان داده با شهادت دست
رفت در شب به شَهرِ ما فهماند
قدرتِ آفتاب یعنی چه
خواهرم او برای تو جان داد
تا بفهمی حجاب یعنی چه
سربداران دیارِ غیرت شد
عَلَمِ غیرتِ شهرم بالا است
یاغیان فکرِ هرزگی نکنید
سربداران پر از الداغی ها است.
#رضا_حسین_پور
#شعر
#شهید_غیر
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
#دلنوشته
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#فاطمه_دیبا_صدراییان
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
#عکس
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#فاطمه_عابدی_نصب
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch
"تویی که مرد هستی"
تداعی شد...تداعی شد برایم صحنه های صحرای کربلا...با این تفاوت که تو در آن معرکه تنها بودی ونمیدانستی که کفتار های ترسو جز فروکردن خنجر بر برگ گل راهی برای رهایی از این ترس ندارند؛اما تا برق تیزی خنجر را دیدی نرفتی... نرفتی و ماندی تا مردانگی ات را به رخ بکشی...تا شرمنده کنی اهل ریا و دروغ این دیار را...تا بسوزانی جگر این سرزمین را.
در هر کیش پندار و آیین که باشم و باشی،میدانم و میدانی که اگر بهشتی باشد تو در آنی...تو با هر قطره خونت در دل یک سرزمین خانه کردی و با هر نفسی که از سر درد و سوزش تیغ خنجر میزدی،ضربه ای به مردانگی نداشته این شهر وارد میکردی...
تو نه دو قاتل،بلکه هزاران قاتل داری...برای کوچ غریبانه ات نه دو نفر،بلکه هزاران نفر باید قصاص شوند...من،آن رهگذران،آن دختر..آری،یک سرزمین باید تقاص تنهایی دخترت را بدهد.
آنقدر مظلوم و غریبی که نمیدانم چه جمله ای در وصف تو بنویسم...تمام گفته هایم را از یاد برده ام...واژه هایم کم آمدند،یاری ام نمیکنند...و قدرت دستان من در برابر این همه حرف هیچ است.
کدام یک بهتر است؟!جوانمرد،اسطوره،پاک و بی ریا،غیور و یا غیرتمند؟نمیدانم چه کلمه ای برای خطابت برگزینم آخر تو غریبه ای اما آشنایی...شاید بهترینش این باشد"تویی که مرد هستی"چون مرد بودن هنر دارد...اما به اشتباه به هر رهگذری که زن نیست مرد میگوییم...تو اینک عیار مرد بودنی که در این زمانه،هرکه خواست مردانگی اش را بسنجد خودش را با تو مقایسه کند.
راستی یادم رفت بگویم...مراقب دخترت باش،حتی از دور چون مرد مانند تو در این دیار دیگر باقی نمانده...هنگامی که تقلا میکردی برای نجات دختری دیگر از یاد بردی بی کسی دختر خودت را،پس خودت مراقبش باش...
اما از یاد بردم که بگویم تو اما حالا ،فقط یک دختر نداری...تو حالا پدر غیرتمند تمام دختران این سرزمینی که برای غریبی ات اشک ریختند...بعضی ها کم و بعضی ها زیاد...پدری که آرزوی هر دختری است،پدری که افتخار کردن به او کاری است شیرین و تلخ...فقط یک دختر انتظار تو را کشید و همه ما به سوزش قلب او انتظارت را کشیدیم و ای کاش ها سر دادیم،که ای کاش گرگی کثیف در این شهر زاده نمیشد که تورا از دخترانت بگیرد...
به اشک چشمان دخترانت سوگند،نه میبخشیم آن دو شیطان خنجر به دست را،نه آن رهگذران بی تفاوت را که اگر کمی مرد بودند تو تنها میان تیغ های تیز نمیماندی...و نه فراموش میکنیم شرط مردانگی را...
به غیرتت...به لرزش قدم هایت در لحظه های آخرت...به غریبی مظلومانه و خلوص عملت قسم که این مرگ را خدا فقط به عزیزانش هدیه می دهد...تو عزیز دل خدایی که اگر نبودی،جگر نمیسوزاند رفتنت از آدم هایی که یکبار هم رویت را ندیدند و صدایت را نشنیدند...خدانگهدار شهید مردانگی و غیرت خدا نگهدار شهید انسانیت...خدا نگهدار صحنه های پر درد غریبی...خدا نگهدار پدرم
#دلنوشته
ارسالی از مخاطبین عزیز "ماهم "
#سارا_قنبردوست
#ما_هم
#ما_هم_غیوریم
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰 ماهم
ma-ham.ir
@maham_ch