ڪاش تقدیر شهادت
بہ سرانجام شود وڪسے هست
ڪہ میلش شده #گمنام شود.
+|عشق یعنی حرم بےبے
ومن مےدانم ،
بایداین سر برود،تادلم آرام شود.
#اللهمالرزقناتوفیقشهادت
آقا مهدی
#یا_ستار آن قدر پوشاندے #که باور کردم عیبی ندارم.😔 #گناه😓 #توبه @mahdii_hoseini
برای ترک گناه چله بگیریم🍀🌹🍀...👇
تا چهل روز،هر روز
❤#زیارت_عاشورا
رو بخونید...
این ❤#زیارت_عاشورا رو
در مکان و زمان معینی بخوانید...
و تا چهل روز به احترام #اباعبدالله_الحسین اون گناهی که براش چله گرفتید رو انجام ندید....🌺
بعد از چهل رو مطمئن باشید دیگه سمت اون گناه نمیرید😊
مگر اینکه خودتان بخواهید..😔
و در این مدت زیاد استغفار کنید.
@mahdii_hoseini
#شهیدانه 🍃🌸
هر وقت حاجی از منطقه به منزل می آمد،بعد از اینکه بامن احوالپرسی میکرد،با همان لباس خاکی بسیجی به نماز می ایستاد.
یک روز به قصد شوخی گفتم:تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن،نماز میخوانی؟
نگاهی کرد و گفت:هروقت تو را میبینم،احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم.
همسر شهید محمد ابراهیم همت
#از_شهدا_بیاموزیم ❤️
@mahdii_hoseini
آقا مهدی
رمانــ🍃 #بدون_تو_هرگز #قسمت_چهلم: خونـ و نامــوس آتیش برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیم خد
رمانــ🍃
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_یکم: ڪه عشق آسان نمود اولـ...
نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ...
- سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده ...
رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه... با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود ...
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ...
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش ... صداش لرزید ... امانته ...
با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ...
- چی شده؟ ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ ...
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ...
- حال زینب اصلا خوب نیست ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید ...
جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد...
- یعنی چقدر حالش بده؟ ...
بغض اسماعیل هم شکست ...
- تبش از 40 پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شد ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع...
دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ...
#بدون_تو_هرگز
#زندگے_نامه
#طلبه_شهید_گمنام
#سید_علے_حسینے
#ادامه_دارد...
@mahdii_hoseini
رمانــ🍃
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_دوم
دنیا روی سرم خراب شد،اول علی، حالاهم زینبم.
تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم.چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم.
از در اتاق که رفتم تو،مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند.مادرم هم اونطرفش، صلوات می فرستاد.چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد. بی امان، گریه می کردن ...
مثل مرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمت زینب ... صورتش گر گرفته بود ... چشمهاش کاسه خون بود ... از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی
کرد ... اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش...
-زینبم ... دخترم...
هیچ واکنشی نداشت...
-تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن...
دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار
زینبم به امروز و فرداست...
دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای
چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش
جون می دادم ...
دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون
رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سالم که دادم ... همون
طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت...
#بدون_تو_هرگز
#زندگے_نامه
#طلبه_شهید_گمنام
#سید_علے_حسینے
#ادامه_دارد...
@mahdii_hoseini
از مشرق ِ نگاه تو
خورشید مےدمد❤
صبحے که با تو مےشود آغاز،
دیدنےست ...!😍
#رفاقت_با_شهدا
#شهید_سید_مهدی_حسینی
@mahdii_hoseini