eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مهدی
#شهید_امیرعلی_محمدیان #فاش_نیوز📲 🌱 @mahdihoseini_ir
💢 شمری که به عشق (س) آمده بود... روز سختی بود. عملیات همزمان با روشنایی هوا شروع شده بود. دشمن، جبهه النصره، از بزرگترین شاخه های القاعده و مجهز به سلاح روز دنیا؛ درگیری از ساعت ده صبح اوج گرفت. بچه ها با گرفتن ارتفاعات، دشمن را چندصدمتر به عقب رانده بودند و چند تا از سنگرهای دشمن را گرفته بودند. باران شدیدی گرفت. نیروهای جبهه النصره چندین بار برای بازپس گیری ارتفاعات هجوم آوردند ولی موفق نشدند و هربار تلفات سنگینی دادند. بچه ها تا ساعت دوی بعد از ظهر مقاومت کردند؛ تا اون لحظه نه نفر از همرزمانمان شهید و تعداد زیادی از بچه ها مجروح شده بودند. امیرعلی وقتی شرایط را حساس دید، نگران بچه ها شد و با اولین خودرویی که برای بازگرداندن مجروحین باید به ارتفاعات می آمد، خودش را به بچه ها رساند... برای بچه ها جیره جنگی (مواد غذایی) و کمک های اولیه و چند جعبه فشنگ آورده بود... گفت: هرچی که فکر می کردم لازمه براتون آوردم. وقتی دید بچه ها بعد از تقریباً هشت ساعت جنگیدن خسته شده اند و به دلیل بارش باران لباس هاشان کاملا خیس و گلی شده، خودش مواد غذایی را سنگر به سنگر توزیع کرد... باید برمی گشت، ولی غیرتش قبول نمی کرد. گفتم: نباید تا اینجا می اومدی. می خندید... از ته دل می خندید. در آن اون مدت تقریباً چهل روزی که با امیرعلی آشنا شده بودم هیچ وقت از ته دل خندیدنش را ندیده بودم. گفت: تا همینجا هم خودم نیومدم...! خنده اش! ماندنش! سنگر گرفتنش! یقین پیدا کردم دیگر به عقب برنمی گردد... وقتی علامت سوال و علامت تعجب را در چهره ما دید گفت: تا اینجا دنبال یه دختربچه سه ساله راه افتادم، اون راه نشون داد و من اومدم... حالا می فهمم چرا امیرعلی نقش شمر را انتخاب می کرد... به عنوان یک همرزم با شناختی که از این جوان دلیر و باغیرت آذری زبان پیدا کردم، به این باور رسیدم که امیرعلی گرسنگی، تشنگی، بی خوابی، درد و سوزش شلاق و تمام درد اسارت نازدانه امام حسین (ع) را با تمام وجود حس کرده بود... حال شمر تعزیه را چه کسی می فهمد... خوش به سعادتش... 🌱 @mahdihoseini_ir |
بسم رب حر (ره)🏴
شب چهارم ، شب حر بن ریاحی...
قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد قلبت آماده ی یک چند تلنگر باشد
همه دیدیم کسی سمت حرم می آید تا مگر در دل دریای جنون، دُر باشد 
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»  باید این بغض پریشان زمان باشد
بعد از آن توبه ی از شرم پریشان، باید - کاخ ها در نظرت پاره ای آجر باشد...
شام دشنام شود، باک نداری ای مرد!  سهم چشمان تو از کوفه تمسخر باشد
شادمان باش حسین از تو رضایت دارد حق ندارد کسی از دست تو دلخور باشد...😔
آمدی سوی حرم ـ آه ـ برایت ای حُر بیتی آن گونه نداریم که در خور باشد💔
🖤🌱 یک توبه مقبول، یک توبه بسیاربسیار جدی در کربلا توبه حُرّ بن یزید ریاحی است. حر، مرد شجاع و نیرومندی است. اولین بار که عبیدالله زیاد می‌خواهد هزار سوار برای مقابله با حسین بن علی بفرستد، او را انتخاب می‌کند. او به اهل بیت پیغمبر ظلم و ستم کرده است. گفتم وقتی که جنایت بزرگ شد، وجدان انسان (اگر وجدان نیمه زنده‌ای هم باشد) عکس العمل نشان می‌دهد. حالا ببینید عکس العمل نشان دادن مقامات عالی روح در مقابل مقامات دانی چگونه است؟ راوی می‌گوید حر بن یزید را در لشکر عمر سعد دیدم در حالی که مثل بید می‌‏لرزید. تعجب کردم. رفتم جلو، گفتم : حر! من تو را مرد بسیار شجاعی می‌دانستم و اگر از من می‌پرسیدند اشجع مردم کوفه کیست، من از تو نمی‌‏گذشتم. تو چطور ترسیده‌ای؟ لرزه به اندامت افتاده است. گفت: اشتباه می‌کنی، من از جنگ نمی‏‌ترسم. از چه می‌‏ترسی؟ من خودم را در سر دوراهی بهشت و جهنم می‌بینم، خودم را میان بهشت و جهنم مخیر می‌بینم، نمی‌دانم چه کنم، این راه را بگیرم یا آن راه را؟ . . اما عاقبت، راه بهشت را گرفت. آرام آرام اسب خودش را کنار زد به طوری که کسی نفهمید که چه مقصود و هدفی دارد. همینکه رسید به نقطه‌ای که دیگر نمی‌توانستند جلویش را بگیرند، یک‌مرتبه به اسب خودش شلّاق زد، آمد به طرف خیمه حسین بن علی. نوشته‌اند سپر خودش را وارونه کرد به علامت اینکه من برای جنگ نیامده‌ام، برای امان آمده‌ام. خودش را می‌رساند به آقا اباعبدالله، سلام عرض می‌کند. اولین جمله‌اش این است: «هَلْ تَری‏ لی مِنْ تَوْبَةٍ؟» (۱) آیا توبه این عاصی قبول است؟ 😭😭 فرمود: بله، البته‏ قبول است. کرم حسینی را ببینید! نفرمود آقا این چه توبه‌ای است؟! حالا که ما را به این بدبختی نشانده‌ای، آمده‌ای توبه می‌کنی؟ ولی حسین این‏جور فکر نمی‌کند. حسین همواره دنبال هدایت مردم است. اگر بعد از آنکه تمام جوانانش هم کشته شدند، لشکریان عمر سعد توبه می‌کردند، می‌گفت توبه همه‌تان را قبول می‌کنم؛ به دلیل اینکه یزیدبن معاویه بعد از حادثه کربلا به علی بن الحسین علیه السلام می‌گوید: آیا اگر من توبه کنم قبول می‌شود؟ فرمود: بله، اگر تو واقعاً توبه کنی قبول می‌شود، ولی او توبه نکرد. حر به حسین علیه السلام گفت: آقا! اجازه بده من بروم به میدان، جان خودم را فدای شما کنم. فرمود: تو مهمان ما هستی، از اسب بیا پایین، چند لحظه‌ای اینجا باش. عرض کرد: آقا! اگر اجازه بدهید من بروم بهتر است. . . این مرد خجالت میکشید، شرم داشت، چرا؟ چون با خودش زمزمه می‌کرد که خدایا من همان گنهکاری هستم که برای اولین بار دل اولیای تو را لرزاندم، بچه‌های پیغمبر تو را مرعوب کردم. چرا این مرد حاضر نشد در کنار حسین بن علی بنشیند؟ چون اندیشید که درحالی که من اینجا نشسته‌ام، نکند یکی از بچه‌های حسین بیاید و چشمش به من بیفتد و من غرق در شرمندگی و خجالت بشوم.... ✍استاد مطهری، آزادی معنوی، ص۱۲۹، ۱) لهوف 🌱 @mahdihoseini_ir |
در توبه بازه، اگر فکر می کنیم قبول نمیشه اشتباهه، این مکر شیطان... امشب که شب حر، بیایم حر گونه بریم به درگاه خدا بگیم خدا ما اشتباه کردیم بگیم ما رو هم قبول کن...😔😔 تا محرم و بهترین فرصت، دست به کار شیم...