⚫️ حسین میا به کوفه...
مسلم که به کوفه آمده بود، یزید ضمن ابلاغی که برای ابن زیاد برای حکومت کوفه صادر میکند، این گونه مینویسد: «مسلم پسر عقیل به کوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است، پس برو و او را سرکوب کن». وقتی هم که مسلم گرفتار میشود و او را به دارالاماره ابن زیاد میبرند، ابن زیاد همین جملهها را به مسلم میگوید: «پسر عقیل! تو را چه شد که به این شهر آمدی؟ مردم وضع آرام و مطمئنی داشتند. آمدی در این شهر آشوب کردی، ایجاد اختلاف کردی، فتنهانگیزی کردی».
مسلم هم مردانه جواب داد، گفت: اولاً آمدن ما به این شهر ابتدائی نبود. مردم این شهر از ما دعوت کردند، نامههای فراوان نوشتند، نامههایشان هست و در آن نامهها نوشتند که پدر تو زیاد در سالهایی که در اینجا حکومت کرده است نیکان این مردم را کشته است، بدان را بر نیکان مسلّط کرده است، انواع ظلمها و اجحافها به مردم کرده است؛ از ما دعوت کردهاند برای اینکه عدالت را برقرار کنیم، ما برای برقراری عدالت آمدهایم؛ از پیش خودمان هم نیامدهایم، مردم هم ما را برای این منظور خواستهاند.
#استاد_شهید_مطهری، حماسه حسینی، ج۱
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹روضه حضرت مسلم (ع)
🎙میثم مطیعی
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
غریب و یکه و تنها، رها کرده مرا کوفه
به این شهر اعتباری نیست، میا کوفه میا کوفه
میا کوفه میا کوفه
میا کوفه که این مردم، دلی پیمان شکن دارند
میا کوفه که می ترسم، تو را هم تشنه بگذارند
حسین جانم حسین جانم
سلام کوفه نیرنگ و نگاه کوفیان سرد است
ز ره ای کاش برگردی، که سنگ کوفه نامرد است
😭
حسین جانم حسین جانم
جز اشباه الرجال اینجا، نمی بینم کسی دیگر
نبودی گریه ها کردم، به یاد غربت حیدر
حسین جانم حسین جانم
🏴 خبر شهادت حضرت مسلم
حضرت در خیمه نشسته و عدهای از اصحاب همراه ایشان بودند که آن دو نفر آمدند و عرض کردند: یا اباعبدالله! ما خبری داریم، اجازه میدهید آن را در همین مجلس به عرض شما برسانیم یا میخواهید در خلوت به شما عرض کنیم؟ فرمود: من از اصحاب خودم چیزی را مخفی نمیکنم، هرچه هست در حضور اصحاب من بگویید.
یکی از آن دو نفر عرض کرد: یا ابن رسول الله! ما با آن مردی که دیروز با شما برخورد کرد ولی توقف نکرد، ملاقات کردیم؛ او مرد قابل اعتمادی بود، ما او را میشناسیم، هم قبیله ماست، از بنی اسد است. ما از او پرسیدیم در کوفه چه خبر است؟ خبر بدی داشت، گفت من از کوفه خارج نشدم مگر اینکه به چشم خود دیدم که مسلم و هانی را شهید کرده بودند و بدن مقدس آنها را در حالی که ریسمان به پاهایشان بسته بودند در میان کوچهها و بازارهای کوفه میکشیدند.
😭😭
اباعبدالله خبر مرگ مسلم را که شنید، چشمهایش پر از اشک شد ولی فوراً این آیه را تلاوت کرد: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجْالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبْدیلًا» (سوره احزاب)
در چنین موقعیتی اباعبدالله نمیگوید کوفه را که گرفتند، مسلم که کشته شد، هانی که کشته شد، پس ما کارمان تمام شد، ما شکست خوردیم، از همین جا برگردیم؛ جملهای گفت که رساند مطلب چیز دیگری است. فرمود: مسلم وظیفه خودش را انجام داد، نوبت ماست.
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما رفته گیر و میاندیش
#استاد_شهید_مطهری، حماسه حسینی، ج۱
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی