eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
عرض ادب کنیم به حضرت زهرا✋😭 سلام یا حضرت مادر
باید از وسعت این دشت تو را جمع کنم تازه این کار به اما و اگر داشتن است... 😭😭 یاحسین
زیر بازوی مرا عمه نگه داشته است داغ تو خاصیتش دردِ کمر داشتن است 😔😭😭😭😭😭
یاحسین.... جوان از دست داده خوب درک میکنه اینو بمیرم برای دل مادر و پدر شهدا به خصوص اونایی که آرزوی دامادی بچشون به دلشون موند 😭
پنجه بر زلفِ سیاهت زده دشمن نکند کعبه‌یِ رویِ تو هم فکر حجر داشتن است
پیشِ این لشکر فاسق که فقط میخندند بدترین حال همین دیده‌یِ تر داشتن است 😭😭😭 یا رقیه جان
پدر شهید نوید میگه : این عکس را پسربزرگم انداخت. ما رفته بودیم معراج شهدا برای شناسایی نوید. فکر کنم هشتم آذر بود. من وقتی به نوید رسیدم دیگر طاقت نیاوردم. همانجا دویدم و نوید را در آغوش گرفتم. بچه‌ام بود دیگر. دلم برایش تنگ شده بود. 😭 می‌دانستم زندگی با نوید خواب و خیالی بود که دیگر تکرار نمی‌شود. به خاطر همین محکم در آغوشش گرفتم و گریه کردم... 😭 🌱 @mahdihoseini_ir |
داغ تو خاصیتش دردِ کمر داشتن است 😔😭😭😭😭😭
🌱 این‏طور بود که علی اکبر به میدان رفت. مورخین اجماع دارند که جناب علی اکبر با شهامت و از جان گذشتگی بی‌نظیری مبارزه کرد. بعد از آن که مقدار زیادی مبارزه کرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش- که این جزء معمای تاریخ است که مقصود چه بوده و برای چه آمده است؟- گفت: پدرجان‏ «الْعَطَش»! تشنگی دارد مرا میکشد، سنگینی این اسلحه مرا خیلی خسته کرده است، اگر جرعه ‏ای آب به کام من برسد نیرو می‌گیرم و باز حمله می‌کنم. این سخن جان اباعبدالله را آتش می‌زند، می‌گوید: پسر جان! ببین دهان من از دهان تو خشکتر است، ولی من به تو وعده می‌دهم که از دست جدّت پیغمبر آب خواهی نوشید. این جوان می‌رود به میدان و باز مبارزه می‌کند. مردی است به نام حمیدبن مسلم که به اصطلاح راوی حدیث است، مثل یک خبرنگار در صحرای کربلا بوده است. البته در جنگ شرکت نداشته ولی اغلب قضایا را او نقل کرده است. می‌گوید: کنار مردی بودم. وقتی علی اکبر حمله می‌کرد، همه از جلوی او فرار می‌کردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعی بود، گفت: قسم می‌خورم اگر این جوان از نزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چکار داری، بگذار بالأخره او را خواهند کشت. گفت: خیر. علی اکبر که آمد از نزدیک او بگذرد، این مرد او را غافلگیر کرد و با نیزه محکمی آنچنان به علی اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد به طوری که دستهایش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمی‌توانست تعادل خود را حفظ کند. در اینجا فریاد کشید: «یا ابَتاه! هذا جَدّی رَسولُ الله» پدر جان! الآن دارم جدّ خودم را به چشم دل می‌بینم و شربت آب می‏نوشم. 😭😭😭 اسب، جناب علی اکبر را در میان لشکر دشمن برد، اسبی که در واقع دیگر اسب سوار نداشت. رفت در میان مردم. اینجاست که جمله عجیبی نوشته‌اند: «فَاحْتَمَلَهُ الْفَرَسُ الی‏ عَسْکرِ الْأعْداءِ فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ ارْباً ارْباً» 🌱 @mahdihoseini_ir |
می دونید استاد سید حسین مومنی چی میگه در مورد ارباً اربا : اربا اربا رو عرب به قطعه قطعه شدن منظم میگن😭
بمیرم برای دل امام حسین...
علی اکبر، بابا سخت است روی سطح عبا جمع کردنت پاشیده اند بس که به دور و برم تو را... 😭😭 وا ویلا😭😭