eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت بیا که کنیه‌ی شیرخدا «اباحسن» است....
امشب شب پسر عزیز کریم اهل بیت، شب عبدالله ابن حسن
شب پنجم ، شب عبدالله ابن حسن (ع) دستاتونو بگیره الهی پسر عزیز کریم اهل بیت
🌱 جناب قاسم برادری دارد به نام عبدالله. امام حسن ده سال قبل از شهید شد، مسموم شد و از دنیا رفت. سن این طفل را هم ده سال نوشته‌اند؛ یعنی وقتی که پدر بزرگوارش از دنیا رفته، او تازه به دنیا آمده و شاید بعد از آن بوده است. به هر حال از پدر چیزی یادش نبود. و در خانه اباعبدالله بزرگ شده بود و اباعبدالله برای او، هم عمو بود و هم به منزله پدر. اباعبدالله به عمه این طفل، به خواهر بزرگوارش زینب سپرده بود که مراقب این بچه‌ها بالخصوص باشند. این پسر بچه‌ها مرتب تلاش می‌کردند که خودشان را به وسط معرکه برسانند ولی مانع می‌شدند. نمی‌دانم در آن لحظات آخر که اباعبدالله در گودال قتلگاه افتاده بودند، چطور شد که یکمرتبه این طفل ده ساله از خیمه بیرون زد و تا زینب (سلام الله علیها) دوید که او را بگیرد، خودش را از دست زینب رها کرد و گفت: «وَاللهِ لا افارِقُ عَمّی» به خدا قسم من از عمویم جدا نمی‌شوم. 😭😭😭😭 به سرعت خودش را به اباعبدالله رساند در حالی که ایشان در همان قتلگاه بودند و قدرت حرکت برایشان خیلی کم بود. این طفل آمد و آمد تا خودش را به دامن عموی بزرگوار انداخت. اباعبدالله او را در دامن گرفت. او شروع کرد به صحبت کردن با عمو. در همان حال یکی از دشمنان آمد برای اینکه ضربتی به اباعبدالله بزند. این بچه دید که کسی آمده به قصد کشتن اباعبدالله؛ شروع کرد به بدگویی کردن: ای پسر زناکار! تو آمده‌ای عموی مرا بکشی؟ به خدا قسم من نمی‌گذارم. او که شمشیرش را بلند کرد، این طفل دست خودش را سپر قرار داد. در نتیجه بعد از فرودآمدن شمشیر، دستش به پوست آویخته شد. در این موقع فریاد زد: یا عمّاه! عمو جان! دیدی با من چه کردند؟!. 😭😭😭😭 شب_پنجم استاد ، حماسه حسینی، ج ۱، ص۳۷۰ @mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برادر تشت خون را لاله باران کرد یادم هست و بغض خویش را در سرفه پنهان کرد یادم هست صدا زد رفتم اما با تو در هر حال خواهم بود برادر با تو تا هنگامه‌ ی گودال خواهم بود
برادر آنکه شمشیرش خرافات جمل را کشت شکوهش جبت و طاغوتِ جهان ، لات و هبل را کشت برادر پای حرفش ماند و با من در سفر آمد برادر پا به پایم با همان خونِ جگر آمد
سخن فرمود با لبهای قاسم ، مرگ شیرین شد و ثاراللهی ام با خونِ عبدالله رنگین شد درونِ مقتل اینک لطف خود را بیشتر کرده برایم دست خود را سایه‌ی سر، نه سپر کرده
بیا خواهر ببین خون جگر بر خونم افزوده شکست آن شیشه‌‌ ی عطری که لبریز از حسن بوده شمیمِ عطر او را در مشامم از ازل دارم به عبداللهِ آغوشم، حسن را در بغل دارم 😭😭😭