eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
باید که ساخت با شرر عشق ؛ چاره چیست؟ فی بُعدِها عَذابْ وَ فی قُربِها مَمات... #حسین_زحمتکش @mahdi59hoseini ~
💖آهنگ قدم های تو با ضرب عصایت عشق است💖 ❤️این هیبت مولایی و آن لحن صدایت عشق است❤️ @mahdi59hoseini ~
⭕آیت‌الله مکارم‌: مسئولان کاری برای گرانی‌‌های روزافزون کنند/دولت سر مردم را به حضور در ورزشگاه‌ها گرم نکند و به واقعیت‌ها فکر کند/تسنیم 🆔 @mahdi59hoseini
. . مینویسَم ؛ کِه شبِ تار سَحر میگردَد ... . ‌. پ.ن : من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم... . . @mahdi59hoseini ~
هدایت شده از آقا مهدی
هدایت شده از آقا مهدی
◈ #دعای‌فرج ◈ بخـوان #دعای‌فرج را دعا اثـر دارد.. دعا ڪبوتر عشـق است و بال‌ و پر دارد.. 🌷به نیابت از شهید آقا مهدی حسینی🌷 #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
. . . مگر لیلی کند درمان غمِ مجنونِ شیدا را .. . . . سال84.قدمگاه(نرسیده به مشهد)،سفر ماه عسل،نازنین زهرا،دخترهمسفرمان . . . @mahdi59hoseini ~
آقا مهدی
@mahdi59hoseini
داستانِ قسمت دوم . . نمیدانم چقدر گذشت،فقط با تکان های دستِ مصطفی و صدا زدنِ اسمم بیدار شدم«چی شده چته؟!»با اضطراب گفت:«حاجی بچه ها درگیر شدن! سمت پل قدیم!»از جایم بلند شدم و دیگر گوش هایم به ادامه ی حرف هایش نبود، اورکت را پوشیدم،کلت 1911 را از زیر تخت برداشتم و پشتِ کمرم گذاشتم،داخل حیاط ستاد که شدم سوزِ سرما به جانم نشست،چفیه ام را شالگردنی دور گردنم پیچیدم، دستکش هایم را از جیب اورکت در آوردم و دستم کردم.سوار پالسِ صد و هشتاد بدون پلاک میشوم،هندلِ اول روشن نمیشود،هندل دوم با بسم الله روشن میشود،راست میگفت سید احمد که این لِمِش بسم اللهِ! یک دو میکنم و از ستاد خارج میشوم،تا پل قدیم پنج دقیقه ای راه هست، تا برسم هزار فکر و خیال میکنم، به محل تور ایست و بازرسی که رسیدم جمعیت جمع شده بودند و دور چیزی حلقه زده بودند« متفرق شید» را نیروهایمان فریاد میزدند و مشغول دور کردن مردم بودند،موتور را روی جک وسط گذاشتم، سوئیچ را برداشتم و از میان جمعیت خودم را رساندم به وسط حلقه تا چشمم به دو نفری که روی زمین غرق خون شده بودند بیفتد،«آخه این بیچاره ها چه گناهی داشتن؟!»همهمه مردم بالا گرفته بود«الکی الکی مردم رو به کشتن میدن از داعش بدترن اینا به خدا»خودم را میرسانم بالای سرشان،یکی تیر خورده بود به شکمش و دیگری هم از پشت سرش خون روی آسفالت جاری شده بود،می ایستم به سمت چند نفری از نیروها و آرام بهشان میگویم«نذارید کسی عکس و فیلم بگیره،دور کنید سریع جمعیت رو،جنازه ها رو هم بزارید پشت تویوتا»و برمیگردم رو به جمعیت میگویم«متفرق شید»چند باری تکرار میکنم و با دست به چند نفری که رو به رویم ایستاده میزنم و میگویم«برو آقا واینسا»بعد به سمت عقب هل می دهمش«چیکار کردین با جَوون مردم»این را پیرمردی که آن طرف خیابان ایستاده فریاد میزند و عصایش را به سمت ما تکان میدهد،جمعیت اطرافم هم که انگاری تحریک شده باشند پشت سرش جملاتی را میگویند«شماها قاتلید»،«رحم ندارن این بسیجی ها»، دستانم را می آورم بالا که حواس هایشان جمع بشود و میگویم«شما که نمیدونید اینا چیکاره..»یکی شان صدایش را بالا میبرد و بعد با پشت آرنج توی صورتم میزند،به پشت روی زمین می افتم،ردِ گرم خون را از بینی به روی لب هایم حس میکنم،جمعیت فریاد میزند و هجوم می آورند سمتم،رو به یکی از نیروها که مسلح پشت سرم ایستاده بود و حالا کمی عقب تر رفته،فریاد میزنم«هوایی بزن»گلنگدن را میکشد و هراسان نگاهم میکند«میگم بزن!»ماشه را به سمت آسمان میچکاند،صدا توی خیابان میپیچد.. . . @mahdi59hoseini ~
ان الحیاه عقیده و الجهاد ، چه بسا مردان و زنانی که تا سرمایِ سردخانه را نچشند باورشان نمیشود که مُرده اند، اسیرانِ جاده های تکراریِ بن بستِ زندگی مادی که بسانِ عروسکی در دستانِ عروسک گردانِ معرکه،مشغولِ نقش خویش می باشند. چه دنیای کوچکی ساخته اند غافلانِ غرقِ در شهوات و چه دیوارهایی کشیده اند به دور خویش برای ندیدن حقایقِ تلخِ روزگار. به آوا و نوایی سرشان گرم است که آنان را مستانه به سراشیبی قبر میراند، به آب و نانی که هرچه بیشتر میجویند کمتر میابند و اندک آسایشی که برایش سالها ناآرامی تحمل میکنند، به توهمِ یک زندگی شیرین که بعدها دلشان را میزند، بهشت همان میدان مبارزه است ،جام های شراب بسیجی ها همان لیوان های قرمز بود و قوت غالبشان غمِ اباعبدالله؛ عند ربهم یرزقون اند به رزق روضه ی حسین(ع) و حبیب الله اند به حُب امیرالمومنین؛ نهرهای روان همان خون عاشقان است که به دشت بلا روان است و تا به ابدالدهر ملجا جاماندگان. فیها خالدون اند آنان که مَسلک بی نام و نشانی گزیده اند، چه میجویی؟ صراطی مستقیم تر از راه شهید پیدا میشود مگر ؟چه منصبی بهتر از خادم بودن و چه زندگانی ای شریف تر از مبارزه خواهی یافت؟ چه مرگی افضل از شهادت میدانی ؟ و چه خونی پاک تر از خون شهید میشناسی؟ و اگر همه این مجمل را قبول داری ، چه نشسته ای ؟ که مجالِ درنگ نیست، که اگر دیر بخواهی، هرگز نیابی ... . . @mahdi59hoseini ~