eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
💠صفحه شهید مهدی حسینی در توئیتر فعال شد👇 https://twitter.com/hoseini_com https://twitter.com/hoseini_com
لذتِ عشق ؛ به این حسِ بلاتکلیفی است ! لطفِ تو شاملِ ما یا بشود یا نشود ... @mahdi59hoseini ~
آقا مهدی
لذتِ عشق ؛ به این حسِ بلاتکلیفی است ! لطفِ تو شاملِ ما یا بشود یا نشود ... @mahdi59hoseini ~
✔️خاطـره 🌺🍃 همسر شهید حسینی تعریف میکردند، این اواخر که خیلی در سوریه مانده بود . به آقا مهدی میگفتند که پدر و مادرتون خیلی دلتنگتونن اگه میشه بیا چند روز ببینشون بعد برگرد ... آقا مهدی گفتند : این قدر عقبه منو به من یادآوری نکن. که خدایی نکرده دست و دلم تو میدون جنگ بلرزه ... . . @mahdi59hoseini ~
آقا مهدی
@mahdi59hoseini
. سوریه، الحاضر، مهمات خانه ی پادگان، ۳۴° . نشسته ام کف اتاق مهمات،آرام فشنگ ها را از جعبه برمیدارم ،هم خشاب کلاش روسی را پر میکنم و هم خشاب های جلیقه ام را، بچه ها هرکدام گوشه ای مشغولند، یکی اسلحه اش را باز و بسته میکند، یکی خشاب هایش را جاساز میکند،دیگری با خودکار روی پیراهن و پوتین هایش گروه خونی و اسمش را مینویسد،« داداش همه اجرش به گمنامیِ » این را طوری که فقط او متوجه شود میگویم،یکی زیر لب مداحی میخواند،یکی هم اسلحه اش را تمیز میکند،حس میکنم پشت سرم ایستاده، بی آنکه برگردم آرام میگویم« از بوی عطرت میفهمم کنارمی» اسلحه اش را میچسباند زمین،کنار پوتین هایش« آخه وسط این همه بوی باروت و عرق و عطر مشهدی چجور منو تشخیص میدی!» سرم را به سمت سقف میگیرم«خاک به سر من اگه حسّ نکنم تو رو ممد » می نشیند زمین،لب هایش را به سرم می چسباند و محکم دست هایش را حلقه میکند دور گردنم«نور بالا میزنی جیگر» خودم را با فشنگ ها سرگرم میکنم«چشات پرژکتوره لابد اخوی» اسلحه را بر میدارد و چهار زانو مینشیند رو به رویم« از مقر یاسر میام» کلمه ی «مقر» گوش هایم را تیز میکند، با هیجان ادامه میدهد« حاج قاسم قراره گرد و خاک کنه،میگن این روس های چشم آبی هم قرار خود شیرینی کنن بیان وسط» لبخند میزنم،بیسیمِ قد کمرم سر و صدا میکند« کریم کریم مصطفی» فشنگ ها را جلویم رها میکنم، شاسی را میگیرم جلوی صورتم« کریم جان بفرمائید»صدای فش فش بیسیم فضا را پر میکند، متوجه صحبت های طرف مقابل نمیشوم«برادر مفهوم نیست» صدا بلندتر میشود« فشش..برادر..آماده ..فششش...شنا..باشید فششش»چشمان محمد برق میزند،حالا نیم خیز شده و با لبخند که تمام صورتش را پر کرده نگاهم میکند« دیدی گفتم؟ »اضافه فشنگ ها را بر میگردانم داخل جعبه، «یاعلیِ»کش داری میگویم،می ایستم و از اسلحه خانه بیرون میروم.باد گرم تابستانی به صورتم میخورد،اسلحه را حمایل میکنم و چفیه را روی موهای تراشیده ام می اندازم تا سایه بان صورتم باشد.آرام روی سنگلاخ های پادگان قدم میگذارم و غرق فکر میشوم.. . [فلش بک] . (تهران،نارمک،مسجد النبی،پایگاه مقداد) . دو زانو رو به رویم نشسته «حاجی تو رو به همین شهدا قسم» با دست به قاب عکس های بالای سرم اشاره میکند« جان من جور کن ما بریم سوریه به خدا اگه شهید بشم،پام برسه بهشت جبران میکنم» لبخند میزنم،سرم را می اندازم پایین و چیزی نمیگویم،میخواهم همه حرف هایش را بزند«حاجی تو رو به همین شهید همت قسم» با دست به یکی از قاب ها اشاره میکند،«اون خرازیه نه همت» دستهایش را مثل بچه ها میگذارد .. . @mahdi59hoseini ~
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد پناهیان: . @mahdi59hoseini ~
⚫️نحوه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام.
آقا مهدی
⚫️نحوه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام.
☑️مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان، به نقل از اسماعیل بن علی معروف به ابوسهل نوبختی نوشته اند: در آن روزهایی که امام حسن عسکری (ع) در بستر بیماری قرار گرفته بود، که در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد، به ملاقات و دیدار حضرت (ع) رفتم. پس از آن که لحظه‌ای در کنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارک حضرتش می‌نگریستم، ناگاه دیدم حضرت، خادم خود را (که به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا کردند و به او فرمودند:‌ ای عقید! مقداری آب به همراه داروی مصطکی بجوشان و بگذار سرد شود. همین که آب، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسکری (ع) آورد تا بیاشامند. موقعی که حضرت ظرف آب را با دست‌های مبارک خود گرفتند، لرزه و رعشه بر دست‌های حضرت عارض شد، به طوری که ظرف آب بر دندان‌های حضرت می‌خورد و نمی‌توانستند، بیاشامند. آب را روی زمین نهادند و به خادم خویش فرمودند:‌ ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا کودکی خردسالی را می‌بینی که در حال سجده و عبادت است، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت وقتی داخل اتاقی که امام (ع) اشاره نمودند رفتم، کودکی را در حال سجده مشاهده کردم که انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است، بر او سلام کردم. آن حضرت نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز عرض کردم که آقای من می فرمایند شما نزد ایشان بروید. در همین لحظه، کنیزی صقیل نام نزد آن فرزند عزیز آمد و دست کودک را گرفت و پیش پدرش برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی که کودک (که بسیار زیبا با چهره همچون ماه نورانی و موی سر مجعد که ما بین دندانهایش گشاده بود) نزد پدر آمد، سلام کرد و همین که چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود:‌ ای سید اهل بیت، مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش می روم. آن کودک قدح آب جوشانیده را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه فرمود: مرا آماده کنید که میخواهم نماز بخوانم، پس آن کودک حوله‌ای را که در کنار پدر بود، روی دامان امام (ع) انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسکری (ع) نماز را با آن حال مریضی انجام داد، روی به فرزند کردند و فرمودند: پسرم بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجّت خدا بر روی زمین و تویی پسر من و منم پدر تو و تویی (م ح. م. د) بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن ابیطالب و پدر توست رسول خدا (ص) و تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو هم نام رسول خدا است و این عهدی است به من از پدرم و پدران طاهرین تو «صلّی الله علی اهل البیت ربّنا، انّه حمیدٌ مجید» و در همان هنگام به شهادت رسیدند. ▪️نشرمعارف شهدا در فضای مجازی👇 @mahdi59hoseini
🔸رئیس بنیاد صهیونیستی راکفلر: ماجنبش زنان را راه انداختیم تا زنان، ادعای حقوق مساوی با مردان کنند. ما آن‌ها را به سر کار فرستادیم. تا کودکان‌شان راکنترل کنیم ... @mahdi59hoseini ~
امام مهدی(عج)❤️ فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِكُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم. ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست. (بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥) @mahdi59hoseini ~
هدایت شده از آقا مهدی