eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️تا آخر ایستاده ایم، همپای خامنه ای در راه خمینی. . #امام_خمینی #حضرت_روح_الله . @mahdii_hoseini
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴إنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ 🔹روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست 13 خرداد 68-ساعت 22:24 💢کانال رسمی شهیدحسینی ✅ @mahdii_hoseini
روح خدا ذکر لبت اِنّا فَتَحنا بود شکرخدا از نفَست چه رهبری داریم.. @mahdii_hoseini
#شھیــــــــدانــــــــہ🕊 یــادت باشــد☝ ️ ♢ شهیــد #اسـم نیســت، رســـم است!!!👌 ♢شهیــد #عکس نیست ڪـه اگـر از دیوار اتاقت برداشتــی🍃 فراموش بشـــود!!!💔 《 #شهید مسیــر است، زندگیـست،راه است، مــرام است!☺ ️ شهید #امتحـان پس داده است..👌 شهیــد راهیست بـه سوے خــدا!!!》🕊 #شهید_سیدمهدی_حسینی #یادشون_صلوات 💞 @mahdii_hoseini
ما، در مغزمان دیکته ڪردیم ، ڪه شهادت ، آنقـدر خـوب است ، ڪه بی حَد و اندازه است؛ ما ، در عمل ، ثابت ڪردیم ، شهادت را ، آنقـدر سـاده میخواهیم ، ڪه دیگر به آن نخواهیــ‌م رسید ؛ ما آنقدر ریاڪار هستیـ‌م ڪه حَد ندارد ما به همان اندازه بی معرفت هستیـ‌م ڪه نمیشود شمارد ، آری ، ما آدَمهــا ، تنها نوستالژی ثابت شده در زندگیمان ، حَرف است و حَرف و حَرف.... +خودم‌ومیـگم‌شاید‌به‌خودش‌بگیـره... @mahdii_hoseini
وچه سخت بود این خبر روح خدا به خدا پیوست ▪️سالروز رحلت جانگداز بنیانگزار انقلاب اسلامی ایران و یاور مستضعفان تسلیت باد. 🆔 @mahdii_hoseini
. #گل_کوچیک . به روایت #همسر_شهید . فاطمه حسن و حسین که باید داشته باشیم. مهدی با خنده گفت:با پنج تا که نمیشود گل کوچیک بازی کرد.من دوست دارم با بچه های قد و نیم قد توی خونه گل کوچیک بازی کنم. فقط دوتا دروازه بان میخواهیم. باقی هم بازیکن اصلی هستن. . #شهید_مهدی_حسینی #مدافعان_حرم #یازینب #روح_الله #سوریه . . . .
📡حساب رسمی شهیدمدافع حرم در اینستاگرام⏬ http://instagram.com/mahdii.hoseini
آخرین افطار است.. کجایی آقا
هدایت شده از شبکه افق
💠 پخش سخنرانی مهم رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر امام خمینی (ره) 🔺 ساعت ۲۳ از 🆔 @ofogh_tv
به وقت رمان👇👇
رمانــ🍃 : توعینـ طهارتے بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ... حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ... خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ... اون روز ... همون جا توی در ایستادم ...فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ... همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ... - چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ... تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ... - چی کار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه ... نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... - تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد ... ... @mahdii_hoseini