eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مهدی
با عرض سلام و احترام خدمت بزرگواران😊 و تبریک عید سعید قربان؛🎉🎊❤️ ان‌شاءلله به مناسبت تولد #شهید_مه
⃣1⃣ با صدای آرام صالح و نوازشش بیدار شدم. لحظه ای موقعیتم را فراموش کردم.😳 ــ سلاااام خانوم گل... صبحت بخیر لبخندی زدم و کش و قوصی به بدنم دادم. هنوز از پدر صالح خجالت می کشیدم که راحت باشم. صالح روسری را از سرم برداشت و گفت: ــ بابا ناراحت میشه. اون الان مثل پدر خودته پس راحت باش.😒 با هم بیرون رفتیم و با سلما سر سفره ی صبحانه نشستیم. صدای زنگ پیچید حسی به من می گفت زهرا بانو پشت در منتظر است.😍 حدسم درست بود با چادر رنگی و سینی بزرگ صبحانه وارد شد. گل از گلم شکفت و او را در آغوش گرفتم صالح هم خم شد و دستش را بوسید.😅 کنار هم نشستیم. زهرابانو برایم لقمه می گرفت و حسابی نازم را می خرید. صالح گفت: ــ مامان زهرا دارم نگران میشم. مگه خانومم چندسالشه؟😏 و با سلما ریسه رفتند. زهرا بانو بغض کرد و گفت: ــ بخدا دیشب تا صبح پلک رو هم نذاشتم. خونه خیلی سوت و کور بود. ــ ای بابا... دور که نیستیم. فکر نکنم هیچکی مثل مهدیه به خونه باباش نزدیک باشه.😜 از در بندازینش بیرون از پنجره میاد. از رو دیوار خودشو پرت می کنه تو حیاط. تازه... پشت بوم رو یادم رفت.😂 @mahdii_hoseini و دوباره خندید. زهرا بانو هم خندید و گفت: ــ هر وقت اومدین قدمتون رو تخم چشممون. و رو به من گفت: ــ دخترم ساک لباست رو آوردم. پشت در گذاشتمش. کی راه میفتین؟ ــ صالح گفته بعدازناهار.☺️ صالح لقمه را فرو داد و گفت: ــ آره مامان زهرا. الان خانومم یه ناهار خوشمزه درست می کنه شما و باباهم بیاین دور هم باشیم. بعدازناهار میریم ان شاء الله... ــ نه دیگه مازحمت نمیدیم. ــ چه زحمتی؟ تعارف نکنید خونه دخترتونه.😊 زهرابانو علاوه بر صبحانه یک مرغ درسته را سوخاری کرده بود و آورده بود. من هم کمی پلو درست کردم و باهم ناهار خوردیم. صالح می خندید و می گفت: ــ احسنت... 👏 چه دستپخت خوشمزه ای خودمونیم ها... مامان زهرا کارتو راحت کرد. به به... عجب پلویی😁 و همه به خنده افتادیم. ادامه دارد... ‌ @mahdii_hoseini نویسنده: خانم_ترابی
⃣1⃣ صالح خسته بود و خوابش می آمد.😞 چشمانش را ماساژ می داد و سرش را می خاراند. می دانستم چشمش خواب آلود شده. من هم تا به حال خارج از شهر و بخصوص توی شب رانندگی نکرده بودم. به شهر بعدی که رسیدیم نگذاشتم ادامه دهد. به هتل رفتیم و خوابیدیم. فردا سر حال به سفرمان ادامه دادیم. نزدیک غروب بود که وارد شهر مشهد شدیم. هوا تاریک روشن شده بود و گلدسته ها از دور معلوم بودند. بغض کردم و سلامی دادم. توی هتل که مستقر شدیم غسل زیارت گرفتیم و راهی حرم شدیم. خیلی بی تاب بودم. حس خوبی داشتم و دلم سبک بود. شانه به شانه ی صالح و دست در دست هم به باب الجواد رسیدیم. دولاشدیم و دست به سینه سلام دادیم.✋ فضای حرم و حیاط های تو در توی آن همیشه مرا سر ذوق می آورد. اذن دخول خواندیم و از رواق امام رد شدیم. از هم جدا شدیم و به زیارت رفتیم. چشمم که به ضریح افتاد گفتم: ــ السلام علیک یا امام الرحمه❤️ @mahdii_hoseini اشک از چشمم جاری شد و خودم را به سیل زوار سپردم و صلوات فرستادم. دستم که ضریح را لمس کرد خودم را به بیرون کشیدم و روبه روی ضریح ایستادم. ــ یا امام رضا... الهی من به قربون این صفا و کرمت برم. آقا دخیل... زندگیمو با خودم آوردم و می خوام هستیمو گره بزنم به ضریحت. خودت مواظب زندگیم باش. شوهرم... هم نفسم مدافع عمه ی ساداته...😭 خودت حفظش کن. اصلا پارتی بازی کن پیش خدا و سفارشی بگو شوهرمو از گزند حوادث سوریه و ماموریتاش حفظ کنه. تو را به مادرت زهرا قسم...🙏 بغضم فرو کش نمی کرد و مدام اشک می ریختم. بیرون رفتم و صالح را دیدم. با هم به کناری رفتیم و کتاب زیارتنامه را گرفتیم و باهم خواندیم. صدای صالح بر زمزمه ی من غلبه کرد و اشکم را درآورد. اصلا تحمل دوری و تنهایی را نداشتم. "خدایا خودت کمکم کن" 💔 ــ گریه نکن مهدیه جان... دلمو می لرزونی.😢 لبخندی زدم و اشکم را پاک کردم. دستش را گرفتم و به گنبد خیره شدم. راضی بودم از داشتنش. خدایا شکرت...🙏 ادامه دارد... ‌ @mahdii_hoseini نویسنده: خانم_ترابی
هدایت شده از لبیک یازینب(س)
💫نگاهـت ؛ زیباترین شعر است غزل می بارد از نگاہ آسمانیت . . .✨ 🌷 🕊 🎂🎀🎊🎉
هر کس با هر مشربی و عقیده ای، می تواند دوستدار علی باشد! در علی، علم و عشق، تدبیر و شمشیر، حریت و عبودیت، نجوای دل و آتش سخن، زمزمه شب و فریاد روز، قدرت و عزّت و تواضع و ذلت* نرمش و آشنایی و خشونت و پایداری، در علی این همه هست و این همه بخاطر " حق" است و برای اوست و این است که همه ی او دوست داشتنی است و حتی دشمنش در دل شیفته اوست و مخالفش در پنهان شیدای او "ولایت علی، نه علی را دوست داشتن که فقط علی را دوست داشتن است " استاد علی صفایی حائری ( غدیر ص ۱۲) @mahdii_hoseini
🌷عید غدیر خم مبارک @mahdii_hoseini
#فقط_به_عشق_علی
به یاد جان @mahdii_hoseini
و (ع) حرم امام رضا علیهم السلام به نیابت شهید مهدی حسینی @mahdii_hoseini
خفته‌ها ! زنگ چیز خوبی نیست شیشه‌ها ! سنگ چیز خوبی نیست وصله ها را به من بچسبانید به شما اَنگ چیز خوبی نیست های ! عاشق نشو، نمی‌دانی که دلِ تنگّ چیز خوبی نیست 💔 کَری از پیش یک سه تار گذشت گفت: آهنگ چیز خوبی نیست گفته بودی شهید یعنی چه؟ پسرم! جنگ چیز خوبی نیست .. @mahdii_hoseini
سر و سـامان بدهی یا سر و سامان ببری قلبِ من ، سوی شما میلِ تپیدن دارد .. @mahdii_hoseini
🔴 تولیدکنندگان، رزمندگان جنگ اقتصادی هستند. گاهی برای فعالیت یک واحد تولیدی باید از هفتاد خوان عبور کرد. 🌷 رهبرانقلاب، در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت: ▪️ تولیدکنندگان، #رزمندگان_جنگ_اقتصادی با دشمنان هستند و دولت، مسئولان و دستگاهها باید با این چشم به آنها نگاه کنند. ▪️گاهی برای فعالیت یک واحد تولیدی باید نه از هفت‌ خوان بلکه از هفتاد خوان عبور کرد که مسئولان باید این مشکل جدی را حل کنند و مقررات زائد و موانع تولید را رفع کرد. ▪️ نگاه ویژه دولت به بنگاههای متوسط و کوچک، رکن اصلی در #اقتصاد_مقاومتی است که همه مسئولان آن را پسندیده اند و قول اجرا داده اند که البته کارهایی هم شده است. ▪️ اگر به نکات گفته شده اهتمام جدی شود، تحریمها واقعاً به فرصت تبدیل می شود، همانگونه که در ماههای اخیر نیز چون واردات برخی کالاها دشوار شده، برخی مسئولان به شرکتهای دانش بنیان مراجعه کرده اند و مقداری از ظرفیت های جوانان، شرکتهای دانش بنیان، جهاد دانشگاهی و مجموعه های تولیدی به کار گرفته شده است. ۹۸/۵/۳۰