eitaa logo
آقا مهدی
2.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
💐فرارسیدن ماه ماه شادی و شادمانی را به شما محب اهل بیت (ع) تبریک عرض می کنیم‌... @mahdihoseini_ir
(ص): إنّ المُؤمِنَ مُجاهِدٌ بِسَیفِهِ و لِسانِهِ ، و الذی نَفسی بیدِهِ لَکأنّما یَنضِحُونَهم بِالنَّبلِ. همانا مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد می‌کند؛ سوگند به آن که جانم در دست اوست، شاعران [مؤمن با شعر خود گویی] به دشمن تیر می‌اندازند. 📚 مجمع البیان : ۷/۳۲۶ @mahdihoseini_ir
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قهرمانی زارع رو دیدید؟ پهلوانیشو چطور؟! تو فینال حریف از حرص یکی خوابوند تو گوش امیرحسین. حالا واکنش امیرحسین تو مصاحبه بعد بازی رو ببینید و عشق کنید. بنازم به این حجم از جوانمردی و اخلاق... ما پوریای ولی رو ندیدیم، ولی پوریاها دیدیم! ✍️ عـــیّار @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهلم 💔گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر
✍️ 😔یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. ✨جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 🍃می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 🌷عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💔نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 😢دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 🔹زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هرچه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد : «سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» ✨و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir🕊🌹
💢 زارع مدال طلای جهان را به (ع) تقدیم کرد 🔹 امیرحسین زارع،سنگین وزن کشتی آزاد ایران پس از کسب مدال طلای جهان : تمام زندگیم را از امام رضا‌(علیه السلام) دارم و این طلا به همراه طلای بازی‌های آسیایی را می‌خواهم به آستان قدس رضوی و خدمت امام رضا‌(علیه السلام)تقدیم کنم. @mahdihoseini_ir
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 روایت خبرنگار صداوسیما از تجمع ضدانقلاب در نیویورک ♦️یوسف سلامی که به عنوان خبرنگار صداوسیما در نیویورک‌حضور دارد، امروز به میان تجمع ضد انقلاب رفت و با صحنه‌های جالبی روبرو شد. ♦️آنچنان که این گزارش روایت می‌کند، استقبال ضدانقلاب از این تجمع که با تبلیغات زیاد، اختصاص اتوبوس و ارائه خدمات جانبی از جمله غذا همراه بوده، بسیار اندک و مضحک‌بوده است. بیشترین شرکت‌کنندگان اعضای منافقین هستند و با الفاظ رکیک به سلامی حمله کردند. @mahdihoseini_ir
(علیه السلام): ما بَقِیَ فِی الدُّنْیا بَقِیَّةٌ غَیْرَ هَذَا القُرآنِ فَاتَّخـِذُوهُ إماما یَدُلُّکُمْ عـَلی هُداکُمْ، وَ إنَّ أَحَقَ النّاسِ بِالقُرآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إنْ لَمْ یَحْفَظْهُ وَ أَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ بِهِ وَ إنْ کانَ یَقْرَأُهُ. تنها چیزی که در این دنیای فانی باقی می‌ماند قرآن است، پس قرآن را پیشوا و امام خود قرار دهید، تا به راه راست و مستقیم هدایت شوید. همانا نزدیک‌ترین مردم به قرآن کسانی هستند که بدان عمل کند، گرچه به ظاهر (آیات) آن را حفظ نکرده باشند و دورترین افراد از قرآن کسانی هستند که به دستورات آن عمل نکنند گرچه قاری و خواننده آن باشند. 📚ارشاد القلوب، دیلمی، ص۱۰۲ 🌹 @mahdihoseini_ir
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرش میراحمدی هنرمند کشورمان روز دوشنبه در سن 52 سالگی بر اثر بیماری سرطان درگذشت. بیشتر مردم میراحمدی را با بازی روانش در نقش‌های طنز به خاطر دارند؛ اما این هنرمند فقید، با بازی در فیلم کوتاه «سرباز» در نقش المهندس، یار ، یادگاری ارزشمند از خود به جا گذاشته است. @mahdihoseini_ir
مالک شریعتی نماینده مجلس: از یک دزد بدبخت که حین دزدی گرفتنش، پرسیدن چرا زیر چشمت کبود شده؟ با پررویی گفت "با صورت محکم کوبیدم به مشت مامور پلیس"! حالا حکایت زنده‌گیری و اخراج سفیر لاف‌زن رژیم جعلی صهیونیستی از صحن است که میگه در اعتراض جلسه را ترک کردم! @mahdihoseini_ir
📸 تصویری از رهبر انقلاب اسلامی در دیدار صبح امروز پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت. ۱۴۰۲/۰۶/۲۹ 🌹 @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهل_و_یکم 😔یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گو
✍️ 🕊هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. ✔️می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. 🌙شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. ▪️همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 🍃آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💊حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. 🍼دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 😔حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💔حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد : «اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir🕊🌹