آقا مهدی
#کربلا #سفر_کربلا @mahdihoseini_ir ┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#سفر_کربلا
#فصل_هفتم
#قسمت_دوم
گفتم: اين دستور آقا به چه علت بود؟
همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودي صدام، بنده چندين بار توفيق يافتم كه به سفر كربلا بروم. در يكي از اين سفرها، يك پيرمرد كر ولال در كاروان ما بود.
مدير كاروان به من گفت: ميتواني اين پيرمرد را مراقبت كني و همراه او باشي؟ من هم مثل خيلي هاي ديگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولاي خودم خلوت داشته باشم، اما با اكراه قبول كردم.
كار از آنچه فكر ميكردم سختتر بود. اين پيرمرد هوش و حواس درست و حسابي نداشت. او را بايد كاملاً مراقبت ميكردم. اگر لحظه اي او را رها ميكردم گم ميشد.
خلاصه تمام سفر كربلاي من تحت الشعاع حضور اين پيرمرد شد. اين پيرمرد هر روز با من به حرم مي آمد و برميگشت. حضور قلب من كم شده بود. چون بايد مراقب اين پيرمرد مي بودم.
روز آخر قصد خريد يك لباس داشت. فروشنده وقتي فهميد كه او متوجه نميشود، قيمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چي داري ميگي؟ اين آقا زائر مولاست. چرا اينطوري قيمت ميدي؟ اين لباس قيمتش خيلي كمتره.
خلاصه اينكه من لباس را خيلي ارزانتر براي اين پيرمرد خريدم. با هم از مغازه بيرون آمديم. من عصباني و پيرمرد خوشحال بود.
با خودم گفتم: عجب دردسري براي ما درست شد. اين دفعه كربلا اصلاً به ما حال نداد. يكباره ديدم پيرمرد ايستاد. رو به حرم كرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بي زباني براي من دعا كرد. جوان پشت ميز گفت: به دعاي اين پيرمرد، آقا امام حسين (ع) شفاعت كردند و گناهان پنج سال تورا بخشيدند.
بايد در آن شرايط قرار ميگرفتيد تا بفهميد چقدر از اين اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در كتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب اين سالها همگي ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
ادامه دارد...
@mahdihoseini_ir
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
یکیک گلوی ما را خنجر اگر ببُرّد
فریادِ قدسِ آزاد از دَم نخواهد افتاد
#شهید_اسماعیل_هنیه
#اولین_سالروز_شهادت
#مرگ_بر_اسرائیل
@mahdihoseini_ir
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
#امام_صادق(علیهالسلام):
یَجِبُ لِلوالِدَینِ عَلَی الوَلَدِ ثَلاثَةُ أَشْیاءَ: شُکْرُهُما عَلَی کُلِّ حَالٍ، وَ طَاعَتُهُما فِیمَا یَأْمُرَانِهِ وَ یَنْهَیَانِهِ عَنْهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةِ اللّهِ، وَ نَصِیحَتُهُما فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ.
پدر و مادر را بر فرزند سه حق است:
در همه حال شکرگزار آنان باشد،
در هرچه به او امر و نهی میکنند، به جز در معصیت خدا، اطاعت کند،
و در نهان و آشکار خیرخواه آنان باشد.
📚تحف العقول، ص ۳۲۲
@mahdihoseini_ir
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
آقا مهدی
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄ 📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #سفر_کربلا #فصل_هفتم #قسمت_دوم گفتم: اين دستور آقا به چه ع
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#آزار_مؤمن
#فصل_هشتم
#قسمت_اول
در دوران جواني در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بوديم. شبهاي جمعه همگي در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعاليت نظامي و گشت و بازرسي و... داشتيم.
در پشت محل پايگاه بسيج، قبرستان شهر ما قرار داشت. ما هم بعضي وقتها، دوستان خودمان را اذيت ميكرديم! البته تاوان تمام اين اذيتها را در آنجا دادم....
برخي شبهاي جمعه تا صبح در پايگاه حضور داشتيم. يك شب زمستاني، برف سنگيني آمده بود. يكي از رفقا گفت: كسي جرئت داره الان تا انتهاي قبرستان برود؟!
گفتم: اينكه كار مهمي نيست. من الان ميروم. او هم به من گفت: بايد يك لباس سفيد بپوشي!
من سرتا پا سفيدپوش شدم و حركت كردم. خس خس صداي پاي من بر روي برف، از دور هم شنيده ميشد. من به سمت انتهاي قبرستان رفتم! اواخر قبرستان كه رسيدم، صوت قرآن شخصي را از دور شنيدم!
يك پيرمرد روحاني كه از سادات بود، شبهاي جمعه تا سحر، در انتهاي قبرستان و در داخل يك قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن ميشد. فهميدم كه رفقا ميخواستند با اين كار، با سيد شوخي كنند. ميخواستم برگردم اما باخودم گفتم: اگر الان برگردم، رفقاي من فکر ميکنند ترسيده ام. براي همين تا انتهاي قبرستان رفتم.
هرچه صداي پاي من نزديكتر ميشد، صداي قرائت قرآن سيد هم بلندتر ميشد! از لحن او فهميدم كه ترسيده ولي به مسير ادامه دادم. تا اينكه به بالاي قبري رسيدم كه او در داخل آن مشغول عبادت بود. يكباره تا مرا ديد فريادي زد و حسابي ترسيد. من هم كه ترسيده بودم
پا به فرار گذاشتم.
ادامه دارد...
@mahdihoseini_ir
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
✍خاطره به روایت دوست #شهید_حامد_سلطانی
بعداز شهادت فرمانده مهدی، حالش گرفته شده بود. در تنهایی گریه میکرد. یک روز به من گفت: چیکار کنم که اقامهدی منو ببره.
بهش گفتم: اقامهدی تاوقتی شهید نشده بود دست همه ی مارو میگرفت.. الان که شهید شده. حتما دست خدارو میذاره تو دستت..
[و] خداروشکر اقا حامد هم پرواز کرد...
یار را عاشق شوی
آخر شهیدت میکند...
#شهید_مهدی_حسینی
@mahdihoseini_ir
┄┅ ࿐჻ᭂ⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
#امام_صادق(علیهالسلام):
بَرُّوا آباءكُم يَبَرَّكُم أبناؤكُم.
با پدرانتان خوشرفتار باشید تـــــــــا فرزندانتان با شما خوشرفتاری کنند.
📚 بحارالأنوار، ج۷۴، ص۶۵، حدیث۳۱
@mahdihoseini_ir
⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄
935.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای سفر من و شما به کربلای معلی هزینه های سنگینی پرداخت شده...
#کربلا
#اربعین
@mahdihoseini_ir
⸙⚘️⸙჻ᭂ࿐ ┅┄