آقا مهدی
جورِ عشق،
بِه نشود
جز به
بوی یار ..
.
.
.
و اما من!
هرگز برای امام خويش
تكليف معين نمیكنم !
كه تكليف خود را از حسين(ع) میپرسم
و من حسين(ع) را نه فقط برای خلافت
كه برای هدايت میخواهم !
و من حسين(ع) را
برای دنيای خويش نمیخواهم
كه دنيای خود را
برای حسين(ع) میخواهم ..
آيا بعد از او كسی را میشناسی
كه من جانم را فدايش كنم ؟
.
.
.
@mahdi59hoseini ~
#قرار_بود ...
قرار بود سرمان را به دست بگیریم و با سینه ای ستبر بی سر و سامان کویش بشویم، نه اینکه سر به زیر و دست به سینه راهی کلاس درس ،قرار بود هرچه اشک مانده برای حسین(ع) ،کنار ضریح خواهرش(س) بریزیم،نه اینکه بنشینیم اینجا بغض هایمان را فروبخوریم! قرار بود هرچه فریاد به دلمان مانده بر سر حرامی ها بکشیم،نه اینکه روزه سکوت بگیریم در این دِیر مکافات، قرار بود قدم به قدم به پابوس حرم برویم نه اینکه خیابانهای شهر را قدم بزنیم! میدانی قرار بود جبران خستگی همه ی این سالها در بهشت زهرا آرام بگیریم، نه اینکه باز خستگی ریشه بدواند در جسدمان!
میدانی؟ قرار بود جان بدهیم برای حرم نه اینکه بمانیم و جان بِکنیم برای نمردن!میخواستیم اگر آمدنمان دست خودمان نبوده لااقل رفتنمان را خودمان انتخاب کنیم! میخواستیم در این تاریکی سیاره رنج، نوری باشیم که وسعت ظلمت را نشان بدهد! میدانی ؟ اصلا میخواستیم تلافی در بیاوریم! تلافی همه ی این سال ها که برای جاماندنمان اشک ریخته بودیم، تلافی همه ی زیر تابوت گرفتن هایمان را،همه ی جاماندن های بعد از رفقایمان را،همه ی پنجشنبه های گلزار رفتن را ، تلافی این زندانِ دنیا را، میخواستیم یک بار هم که شده کار دنیا برعکس بشود! که یک بار هم بالای سر ما نماز بخوانند، که یک بار هم کسی برای ما اشک بریزد، که یک بار هم که شده ما سرِ دست ها باشیم ...
میدانی؟ قرار بود برویم و برنگردیم، نه اینکه بمانیم و بدویم و نرسیم..
@mahdi59hoseini ~