یادمون نمیره آقا سید. یادمون نمیره که چقدر درد ملت داشتی. که چقدر به دور از خودنمایی و ریا بودی. یادمون نمیره چشمهای خستهت رو.
خستگیهای تو رو امام رضا خرید آقا سید. تو شب تولدش تو رو خرید.
چقدر خاطرخواهت بود امام رضا.
یه تیکه از قلبمون برای همیشه تو ورزقان سوخت و حسرتش تا ابد به دلمون میمونه که قدرتو اونجور که باید ندونستیم...
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج مهدی رسولی در مراسم بدرقه شهدای خدمت در تبریز:
الهی دورت بگردم
برای درد مردم کجا رفته بودی که پیدات نمیکردن
#شهید_جمهور #رئیسی #خادم_الرضا
حاجی آقا، شما که بهتر میدانی، ما امروز دلمان توی دانشگاه تهران بود. بالای سر پیکرِ علی اکبرگونهتان. میلیونها دلِ دلنگران. فرقی نمیکرد میان قالیچهی خانهی مان، کنار نوزاد پنج ششماههمان، سجاده پهن کرده باشیم. یا توی حیاط دانشگاه کنار عاقله زن سن و سال داری.
آقا که خواند:《اللهمّ إنّا لا نعلم منه إلّا خيراً 》بغض ما ترکید. آرام محزون تر که تکرار کرد، پشت سرش اشکهایمان را بلند بلند زار زدیم. فرقی نمیکرد محل فرود اشکها کجاست؛ دانشگاه، مسیر مراسم تشییع، مقابل مساجد روستاهای شش، علی بیات و امیرآباد. یا صحن رضوی، کنار سقاخانه، روبهروی پنجره فولاد و یا حتی روی قالیچههای رنگی رنگیِ خانههایمان. ما امروز زار زدیم که از تو چیزی به غیر از خیر ندیدهایم. ما امروز تصدیق کردیم که از تو چیزی به جز نیکی ندیدهایم، سید محرومان، آقای اخلاق، آقای اخلاص.
زهراسادات"
هدایت شده از 🇱🇧🇮🇶🇮🇷 خبر کــوتـاه 🇮🇷🇾🇪🇵🇸
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب گلی روزگار
زدست ایران گرفت
😭😭😭
#شهید_جمهور
@khabarekotahh
امام رضا امشب مهمان دارد، مهمانی که او را از یتیمی برای خود تربیت کرد،
تولیت حرم خود کرد،
رئیس جمهور مملکت خود کرد،
شهادت را به او عیدی داد
و دارالسلام حرم خود را بنامش زد.
#شهید_جمهور
سلام آخر نماز را میدهم:《 اللهم صل علی محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الی قبر سید ابراهیم 》
علی کنار سجادهام با یک جغجغه کلنجار میرود. گوشهی چادرم را میگیرد توی مشتش. نای لبخند زدن ندارم. رمقی حتی. خیره میشوم به مهرم. کلمات توی سرم شیون میکشند. صدای جیغ جغجغه میپیچد میان کلمات. همهمه میشود. صدای بالگرد میآید. صدای انفجار. صدای گریههای علی. اشکهایم هق هق میشوند. میروم سجده. سجادهام بوی کربلا میدهد. بوی خاک باران زده. پیرِ سوختهایی میشوم. ناله میکنم: عجب گلی روزگار، زدست ایران گرفت....
😭 😭
زهرا سادات
#روایت_جمهور
یکروز به دکتر گفتم شما چرا در مقابل این همه توهین از خودتان دفاع نمیکنید؟ در جواب، آیهای خواند و گفت: «فلانی من نباید از خودم دفاع کنم، بلکه باید آنقدر ایمان خودم را قوی کنم که خداوند از من دفاع کند و جواب اینها را بدهد. و چون وعدهٔ خدا حق است؛ من به این وعده اعتقاد دارم» بعد هم محکم گفت: «دفاع خدا را که نمیشود با دفاع ما مقایسه کرد.»
کتاب نگاهی به زمانهی دکتر بهشتی
هدایت شده از _نوارکاسِت
ما چند روزه غصهدار پیکرهایی هستیم که یک شب غریبونه روی زمین مونده. بمیرم واسه آقایی که پیکرشون سه روز و سه شب روی ریگ بیابون بود..
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
آتش... آتش... آتش زیاد دیدهایم. از پشت درب خانهای در مدینه، تا تنور خانهای در کوفه، تا فرودگاه بغداد و تا ارتفاعات ورزقان. آتش زیاده دیدهایم. به قدمت هزارسال. دائم آتش بر آشیان ما بوده، هیزم به پشت دربهامان. هزارسال سوختهایم، دود استنشاق کردهایم، بلدیمش. بلدیم بسوزیم. ذکر «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» زمزمه همیشهی لبهامان میان شعلهها بوده. سوختن سرنوشت ماست برادر. گریزی از سرنوشت نداریم ما. ققنوسواران شعلهنشینایم ما. اما... اما آتشِ بر خیمه... آتشِ بر دامن و چادر... آتشِ بر دختربچهها... جیغ و دویدن میان خیام... آه. ما را بسوزانید. شعله بر خانههامان بزنید. مردان بزرگ قبیلهمان را باز غفلتا به راکتی یا موشکی بسوزانید. میسوزیم. سوی خیمههامان اما نروید. ما آتش بر خیمه را، «علیکنّ بالفرارِِ» دخترکانمان را، حریق بر چادرهای سیاه نوامیسمان را کاش که نمیدیدیم باز. شعله بر جسم ما مینشست کاش و بر عروسکان دخترکان سهسالهمان نه. شعله در جان ما میخزید کاش و بچهها و زنان و مریضهامان «یامحمداه» گویان، سانتبهسانت وجودشان نمیسوخت آرامآرام. دور خیمهها باز آشوب نمیشد کاش. آه. جرحاً علی جرح. حزناً علی حزن. ما سوختیم اما آتش بر خیمههای نینوا اگر دنباله ما را توانست که بمیراند، آتش بر خیمههای رفح هم خواهد توانست. ما زنده میمانیم باز؛ سوختگانی زنده. سوختگانی ایستاده تا روز وعده داده شده؛ تا آتش بر هستی جهانتان اندازیم و بر تل بلند خاکسترهای سیاهتان، بیرق لاالهالااللّه برافرازیم. دور نیست روز وعدهمان، بسوزانیدمان هنوز.
«مهدی مولایی»