دلم روشنایی میخواد وَ پرتویِ انوار روشنی بخشت رو. مثالِ شبهایی که روزنههای نورِ چراغ میدوه میون تاریکی و خاموشیِ اتاق خواب زده و از ظلمات دورش میکنه؛ دلِ تاریکمون رو
از پرتو نور هدایتگرت بهرمند کن يا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفين.✨
_زهرا سادات"
مکروبه🇮🇷
بیست و چهار رجب؛ فتح خیبر توسط امیرالمؤمنین
اول_ دژِ قموص بزرگترین قلعهیِ خیبر بود، مسلح و پر تجهیزات با مردانِ جنگی، قوی پنجه و زورمند و هیکلی.
هربار که پرچم فتح خیبر به دست یکی از مسلمانان میافتاد، هر کدام بدون فتح و ظفر به سپاه باز میگشتند.
دوم_ رسول الله میانهیِ سپاه رسا و قاطع نوید دادند؛ فردا پرچم را به دست کسى خواهم داد که خداوند این دژ را به دست او مىگشاید، کسى که خدا و رسول خدا را دوست مىدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مىدارند.
سوم_نور ماه سایه میانداخت به خیمهها، مسلمانان گرد آتش دور هم جمع شده بودند و به این میاندیشیدند که فردا پیامبر پرچم را به دست چه کسى خواهد داد؟
هنگامهی طلوع خورشید رسول الله فرمود:على کجاست؟ عرض کردند: به درد چشم دچار شده و به استراحت پرداخته است. پیامبر فرمود: على را بیاورید. وقتى على علیه السلام آمد، حضرت براى شفاى چشم او دعا کرد و به برکت دعاى پیامبر ناراحتى على علیه السلام بهبود یافت. آنگاه پرچم را به دست او داد.
چهارم_ دروازهیِ قموص به قدری سنگين بود كه بنابر نقل روايات، چهل مرد قوی لازم بود تا دروازه را باز يا بسته كنند! على عليه السلام آن در آهنين را با يک دست از جا بركند و براى خود سپر قرار داد و جنگ نمود.
[لَقَدْ تَکلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلاً فَمَا أَطَاقُوهُ] علی(ع) دری را از جای کند، که چهل نفر قدرت انتقال آن را نداشتند.(مناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۱۲۵)
پنجم_ قلعهی محکم و مقاوم خیبر به دست توانای امیرالمؤمنین فتح شد و خیبر با آن همه مهمات و نیرویی بالغ بر بیست هزار نفر، به دست هزار و چهارصد نفر از مسلمانان فتح شد.
زهرا سادات🌱
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَق.
اقْرَأْ محبوبترینِ خدا. بخوان و همچون زلالیِ رودهایِ روان، از غارِ حرا جاری شو؛ تا دلهایِ عطشان و لبتشنهیِ ادوار از آنچه درون سینه داری سیراب شوند.
نبوتت مبارک یا نبی الله یا رسول الله:)
_زهرا سادات🌱
#مبعث | #التماس_دعا
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
از اولین اللّهاکبر عالم که پیش از خلقت بشر، علی در بام عرش گفت و بعد ملائکه آموختند که چگونه تکبیر بگویند، تا فریاد اللّهاکبر آن مهاجر سیهچردهی بِلالنام بر بام مأذنه مسجدالنبی مدینه؛ از اللّهاکبرهای سپاهاسلام بعد از هر فرود ذوالفقار بر پیکر کفر تا هر اللّهاکبر حسین بعد از خونآلود شدن یارانش در کربلا. از نخستین فریاد اللّهاکبر سیدروحاللّه بر منبر فیضیه قم در سال ۴۲ تا تکبیرهای واپسین روزهای بهمنماه ۵۷ و تا هر اللّهاکبر رزمندگان فکه و شلمچه تا حلب و دمشق و غزه و تا فریاد اللّهاکبر حضرت موعود(عج)، میان رکن و مقام کعبه به هنگامهی ظهورش؛ همیشه خدای جبهه حق بزرگتر از مکر جبهه کفر بوده. همیشه فریاد اللّهاکبر گویان مستضعف، قویتر از ستونهای کاخ سلاطین و جابران بوده. و همیشه ارادهی خداوند بر این بوده که ندای اقتدار اللّهاکبرش بر صدای وسوسهآلود و دلفریب ابلیسها غالب باشد؛ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکون. پس به امتداد حنجرهی علی؛ اللّهاکبر، اللّهاکبر، اللّهاکبر!
به کوری چشمِ
دشمنها، معاندها، منافقها،
براندازها، اپوزيسيون و اون بایدنِ چروکیده، اون علینژاد فِر خورده، اون نتانیاهوی ترسیده و سلبریتیهایِ نون به نرخ روز خور و....
بانگِ تکبیرِ ما تا به ابد در آسمانِ
جمهوری اسلامی ایران طنین انداز است ^^🌱
_زهرا سادات"
هدایت شده از _نوارکاسِت
میخوایم تا آخر ماه شعبان کنار هم مناجات شعبانیه بخونیم.
دوست داشتید به ما بپیوندید🌱
از روزنههایِ دیوارِ کاهگلی خانهیِ مولا علی تا آسمانِ مدینه، از گهوارهی حسین تا عرشِ برین، از صف فرشتگان و ملائک که بر گهوارهی طفلِ زهرا طواف میکنند تا صفوف ستارگان تسبیح کننده در افلاک، از فطرسِ بال و پرشکستهیِ دخیلِ قنداقهی حسین تا زمزمهی حُسَینٌ مِنّی و اَنا مِن حسینِ رسول الله. از شور و شعف آسمانیان تا زمینی که شانههایش را برای قدوم آسمانی فرزند امیر مومنان، گسترانده است. از میلاد حسین تا قلب عشاقی که امشب از بُعد جسم و مسافت رها شده و دلهایشان حوالیِ بین الحرمین میتپد؛ از همه جا عطر خوشِ ذکر حبیبی یا حسین میپیچد.
میلاد امام حسین علیه السلام مبارک🌱
_زهراسادات
#میلاد_امام_حسین
مکروبه🇮🇷
از روزنههایِ دیوارِ کاهگلی خانهیِ مولا علی تا آسمانِ مدینه، از گهوارهی حسین تا عرشِ برین، از صف ف
اینکه تمومِ سعیِمون رو میکنیم که تو شبِ تولدتون، تو اوجِ گوشدادن به مولودی دست بزنیم و گریه نکنیم، خیلی گریهداره...
به قول وحید محمدی؛ اشکهای بی عددم یادت باشه دورت بگردم🌱
ماهِ میان قنداق را در آغوش کشید و دستهای کوچکش را بوسه باران کرد، قطرات اشک فرود میآمدند تا محاسن زیبایش، امالبنین خط نگاهش از اشکهایِ علی (ع) میرفت تا دستهایِ طفل کوچکش و از دستها به ردِ باریکِ جریان اشک تا روی محاسنِ علی (ع)، آرام پرسید: مولا جان چرا گریه می کنید؟ مگر دستان فرزندم عیبی دارد؟
...
مکروبه🇮🇷
ماهِ میان قنداق را در آغوش کشید و دستهای کوچکش را بوسه باران کرد، قطرات اشک فرود میآمدند تا محاسن
پرده های اشک در چشمان بی تاب علی
پرده ها از راز دستان قلم برداشته...
دست از قنداق وا کرده یعنی: یا حسین!
از همین امشب اباالفضلت عَلم بر داشته