eitaa logo
مکروبه🇮🇷
2هزار دنبال‌کننده
340 عکس
38 ویدیو
1 فایل
ثواب تک به تک کلمات این کانال تقدیم به روح خواهر بزرگترم(ابناء‌الحیدر) لطفا برای شادی روحش فاتحه قرائت کنید. نقد و پیشنهاد: https://daigo.ir/secret/7988081305 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
مکروبه🇮🇷
تکیه می‌دهم به کاشی‌های رنگی. به گل‌بوته‌های زرد و فیروزه‌‌اییِ داخل هم پیچ خورده‌. نگاهم می‌نشیند به رشته‌‌های نوری که با گشاده رویی نشسته‌اند روی سفیدیِ خیمه‌، روی ردیف‌های استکان‌ چای، روی سبزیِ برگ‌های کاشی‌های دیوار. چشم‌هایم را می‌بندم. دلم می‌خواهد صداها را در اعماق قلبم ذخیره کنم. برای روزهای بی پناهی‌ام. برای روزهای دلتنگی‌ام. برای روزی که تاریکی قبر مرا در خودش می‌بلعد. دلم می‌خواهد صدای جیرینگ جیرینگ استکان‌های چایخانه‌ی حضرت رئوف را، این نوای همخوانی‌ خادم‌های سبز پوش کتری به دست‌ را، این مناجات‌های زیر لبی زائرهای توی صف را؛ ذخیره‌‌ی قبر و قیامتم کنم. کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهوراتر؟ بهشت اینجاست اینجایی که دارم چای می‌نوشم☕️ _زهرا سادات
امشب یکی اولین چایی عمرشو خورده^^ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا
نور چراغِ سقف می‌زند به شیشه؛ می‌شود آینه‌ایی از تصاویر ناواضحی از ما و بیابان پشت پنجره را توی خودش قورت می‌دهد. بیرون از پنجره یک دست تاریک‌است. انگار کن که یک چادر سیاه. نور کم رمق ماه هم نمی‌تواند سایه‌های سیاه شب را تلطیف کند. رد مربعیِ نورهای پنجره‌، پایین خطِ ریل هم. سیاهی هست و سیاهی. زیر لب چند بار گفتم: فاشفع لی عند ربک؟ نمی‌دانم! فقط می‌‌دانم لحظه‌ی وداع خوب نتوانستم گریه کنم. وقتی که چندبار سلام دادم. وقتی که رو به گنبد نورانی چند قدم به عقب برداشتم. فقط می‌دانم از آن موقع ذکر لبم شده؛ فاشفع لی عند ربک یا مولا. حالا توی راهیم. از دل‌ بیابان. یک بطری آب از سقاخانه را به همراه می‌بریم. نشان از این دارد که این یک هفته هم جواری، این یک هفته که در آغوش معطر امام رئوف گذراندیم، رویا و خیال نبوده.
مکروبه🇮🇷
ولی امروز حال و هوای حرم رویایی بود. به سختی می‌شد دل بکنی.
لحظه‌‌ی آخری با خودم گفتم ولی ما غذای حضرتی نخوردیم، همون لحظه یه خادم بهمون گفت اگه ناهار نخوردید برید تو صف غذا.😭
در نقطه‌ای از تاریخ ایستاده‌ایم؛ که پشتِ سرمان لشکرِ فرعون است و پیشِ رویمان دریا. آن‌ها که به آن وعدهٔ صادقِ آخرِ این قصّه «ایمان» نداشته باشند؛ همین‌جا «خوف» و «شَک» راهزنِ و اراده‌شان می‌شود و پاهایـشان را سُست خواهد کرد.
بأمان الله یا شهید الله... بدن زخمیتو میسپاریم به خدا
|آنچه مرا به شعر گره می‌زند؛ |غم است...