eitaa logo
منِ‌من
947 دنبال‌کننده
586 عکس
103 ویدیو
3 فایل
"کمبود هم‌صحبت" https://daigo.ir/secret/7731781212 @pichak135
مشاهده در ایتا
دانلود
_نصفه شبی اومدن شاچراغ خیلی میچسبه؛ مخصوصا وقتی یه دختر کوچولو بدو بدو میاد دنبالت تا بهت یه گل کوچولو بده، مخصوصا وقتی بوی بهارنارنج کل فضارو پرکرده، مخصوصا وقتی که وسط اعصاب خوردی یه چاییِ با عطر بهارنارنج میدن دستت، مخصوصا وقتی که میای عیددیدنی پیش برادر ِآرتین .
[ آدمایی که حتی یکوچولو و ناخودآگاه هم برام مرهم میشن واقعا وسط قلبم جا دارن ]
_آقای امام رضا من به عهدی که بستم عمل کردم، میشه توهم پدری کنی دستمو پس نزنی؟ [دعا کنید واسم بچه ها که جوربشه ]
_
_‏واقعا هیچوقت فکرنمیکردم زندگی اونقدری جک بشه که ماست به عنوان هشتگ ترند شه .
_واکنش ندادنم به مسائل مختلف به معنی بی‌تفاوتی یا بی‌اهمیت بودن اون مسئله نداره، من فقط گاهی وقتا بلد نیستم چجوری باید واکنش نشون بدم که طرف بهش برنخوره یا زیادی نباشه .
_ نمیدونم از کی انقدر دچار حماقت شدم که دیگه نتنها خودم بغلت نمیکنم بلکه حتی روم هم نمیشه بهت بگم بغلم کن. حس میکنم سادیسم دارم که خودمو ازهمچین چیزایی محروم میکنم.باهاش گند میزنم به حال خودم. انگار مثلا خودم نمیدونم چقد معتاد تماس جسمی‌م. انگار مثلا نمیدونم وقتی خیلی بین لمس دستات تا دفعه بعدش فاصله میفته حس رهاشدگی/ول شدن میکنم. انگار نمیدونم چه روانی ای میشم. انگار نمیدونم چه فکرای سمی ای میزنه به کلم. انگار که خودمو نمیشناسم. انگار که یادم نیست هردفعه تو این بازی خودداری سرم خورده به سنگ. انگارنه انگار. اما بازباخودم میگم نه ملاحظه کن. کارات آزاردهندست. یذره خوددار باش فاطمه. انقد جوگیر نباش. انقدر ذوق نشون نده. اینجوری نباش. خوشش نمیادآ. زده میشه ازتآ. ولی خب این دل بی‌صاحاب که طاقت نمیاره، نصفه شبا میشینه به گلگی کردن تا خون نکنه به جیگرم دست برنمیداره. ای کاش این افکار لعنتی ای که مدام حس مزاحمت میدن وجود نداشتن. ای کاش میزاشتن عین آدم به حرف این دل واموندم گوش بدم. احمقانه رفتار کنم. مغزمو بپیچم لایِ بقچه بندازم تو سطل آشغال و تاحدمرگ احساسی برخورد کنم ، ای کاش میزاشتن از ته دل داد بزنم که بابا من [ دلم تنگ شده ] ای کاش.
_این روزا هرچند دقیقه یه بار میرم تو فکر و با نگاه کردن به خاطراتم با خودم میگم یعنی واقعا قراره این آدمارو از دست بدم؟ چجوری زنده بمونم پس؟ اصلا میشه؟ و دوباره و دوباره غصم میشه و توخودم فرو میرم. فرار میکنم از واقعیتی که کم کم داره گلومو میگیره و خفم میکنه. کاش میشد آدمارو سفت چسبید اونقدری هیچوقت جدا نشن، فراموش نشن، تموم نشن.