منِمن
_ فرض کن آخر ِ این قصه جدایی باشد .. من که کافر شدهام ! شاید خدایی باشد ..
_جدا کی فکرشو میکرد یه سال از اونروزایِ زیادی قشنگ بگذره و درد دقیقا همون درد بمونه؟ و حتی به میزان پررنگتر.
_الان واقعا نیاز دارم یک هفته کامل توخونه دور از هیچ آدم و نگرانی از دست دادنی بمونم و با خیال راحت دست ازتلاش کردن بردارم و زشت و غمگین باشم .
_این روزا همه چیزم داره توسط یه دزد زیادی بیرحم به غارت میره، از احساساتم گرفته تا خوشحالیا و خستگیام. فقط خواستم بگم با اینکه من خودمم دزدیدم اما آقا دزده بد داری دل میشکونی حداقلش من وسط دزدیام حواسم بود دلی نشکنه. آقا دزده این روزا دیگه زیادی داری قلبمو آتیش میزنی. آقا دزده این روزا دیگه زیادی داری شیره وجودمو میکشی. خستم آقا دزده، خستم.
_همه تو زندگیشون هرچقدرم که درد داشته باشن تهش حداقل یه آغوش هست که بتونن توش گریه کنن هق بزنن، ولی من نتنها هیچ آغوشی ندارم بلکه اشکامم سایلنت شدن.
_زن آخه دنیا به آخر نرسیده که.
فقط یه مشت آدم دور که وجودتو شرحه شرحه میکنن و آدمای به ظاهر نزدیکم به جای مرهم شدن کلی نمک میپاشن روش دورتو پر کردن.
_کاش حداقل تو یکی پشتمو داشتی، تو دیگه چرا درکم نمیکنی؟ تو که هیچوقت تو شرایط بد ولم نمیکردی نامرد.
_اونقدری اورثینکر شدم که بارها میام عذرخواهی کنم از اینکه اینجا دارم ازغمم میگم بعد یادم میفته که عه اینجا تنها جاییه که دارم و ساکت میشم.