_ پاسخ روح و بدنم به سرریز شدن هر حسی، گریهس. فرقی نمیکنه خشم باشه، یا غم. اشتیاق باشه یا درد. حسرت باشه یا رشد. کشف باشه یا وصال. از حد تحمل که خارج بشه گریه میشه و بعدش، سکوت و آرامش.
ما آدمایی هستیم که بهخاطر چیزای احمقانه تا صبح خوابمون نمیبره، و وقتی صبح بیدار میشیم همه چی رفته، همه ی احساسات رقتانگیزی که اذیتمون میکرد کمرنگ میشه، آره یادمون میره، شاید هم ما میخوایم که یادمون بره تا بتونیم زندگی کنیم.
انسان از آنچیزی که بسیار دوست میدارد،
خود را جدا میسازد.
در اوج خواستن، نمیخواهد.
دراوج تمنا، نمیخواهد.
دوست میدارد اما درعینحال؛ میخواهد که متنفر باشد. آدمیزاد امیدوار است که امیدوارنباشد.
این چندماه نیاز داشتم به این حبس کردن خودم تو خونه، الان هم حالم بهتره، هم آدمهارو بیشتر دوست دارم و هم دیگه رابطه های سمی درکارنیست. شاید خبری از تزریق یهویی حجم زیادی از هیجانات درکارنیست ولی
دیگه خبری از اضطراب دائم هم نیست.
[کمال گرایی و اهمال کاری و آسیب به عزت نفس]
سه ضلع مثلث هستن، اینجوری که؛
سختترین کار رو انتخاب میکنیم(کمالگرایی)
تا دیقه ۹۰ انجامش نمیدیم(اهمالکاری)
کار عالی از آب درنمیاد چون وقت کافی و.. نداشتیم و شروع میکنیم به خودسرزنشگری مداوم.
کاش غم چشمهای کسی نباشیم، آدمهایی که چشمهاشون غمگینه، یه طور دیگهان، بیاندازه غمگین و خسته. [مثلا تو تاحالا چشمهای من رو دیدی؟]
یلداسیدی