من حالم خوبه ولی فقط چنددقیقه با فروپاشی روانی فاصله دارم. دلم میخواد ساعتها آدمها رو تو دلم تحسین کنم و بهشون لبخند بزنم فقط هرچندلحظه یادم میفته که من از همه آدمها و خودم متنفرم. دارم سعیمیکنم کارایی که خوشحالم میکننو انجام بدم ولی اونا دیگه ,الان, هیچ خوشحالی برای من ندارن. حداقلش من دیگه هیچوقت گریه نمیکنم.
متاسفم ولی همین الان تصمیم گرفتم که گریه کنم.
درواقع من اونقدرا هم ناراحت نیستم فقط غمهام یکم سردشونه برای همین ازم خواستن فعلا بغلشون کنم.
زمان:
حجم:
3.06M
1:39
من همه عمر دنبال معنی زندگی بودم
یه نشونه ای؟ یه فرمولی؟
تهش دیدم همش همینه!
همین لحظه های خیلی معمولی.
رفتارهای خودجوش آدمارو دوستدارم.
مثلا یه آدم رندم که هیچکاری باهام نداره یهویی حالمو بپرسه، یه آنلاینشاپ همراه بسته یه یادداشت و یادگاری برام گزاشته باشه، کسی که کنارم نشسته لای دفتر و کتابام یه بیت شعر بنویسه یا رو دستام یهچیزی بکشه، یکی که چندمدته حرفنزدیم یه آهنگ جدید برام بفرسته و..
از تلاش کردنهای تکراری و نرسیدنهای تکراریتر خستم، واقعا دیگه نمیکشم انقدر برای موضاعات ساده دوندگی کنم و نشه.