خیلی آدم [خب اینارو تعریف کنم که چی ای] هستم و نود درصد پرحرفی هام اینجوری خورده میشه و منو یه آدم کم حرف میکنه.
کاش یکی میومد میزد تو دهنم که انقدر با مزهمزه کردن حرف و رفتار خودم و آدما و موقعیت های مختلف و شدن و نشدن ها خودمو عذاب ندم.
جدا خواب معضل گندهای هست تو زندگیم جوری که بابتش خیلی چیزا ازدست دادم ولی امروز خوابیدن تو نمازخونه که بابتش یک ساعته کلاسموهم از دست دادم یجوری بهشتی بود که هیچوقت یادم نمیره، البته اگه صحبتایی که بعدش تو حالت گیج و منگ با بقیه داشتمو فاکتوربگیرم.
این روزها دارم همه اجتماعات و مجموعهها و آدمهایی که باهاشون ارتباط گرفتم چون صرفا میخواستم"ارتباط گرفته باشم" رو ترک میکنم و خرسندم از این کمتر شدن بارفکری و استرس مغزم که داره جونمو میخوره و همچین انتظارات و وظایف روی دوشم.
والا، چه معنی داره آدم هرگوشش یه جا ریخته باشه؟
اگه دست من بود که همین الان از خونه میزدم بیرون با یه دسته گل بابونه _ازهمونا که دوست داری_ بست میشستم تو ایستگاه اتوبوس منتظرت، ولی حیف که به من نیست.
مطمئنم که چند روز دیگه، چند هفته دیگه، چند ماه دیگه، چندسال دیگه بلاخره دوباره هم رو پیداکنیم و اون موقعهست که فارغ از هربهونه ای درآغوش میکشمت.
Taher GhoreishiTaher_Ghoreishi_-_Porteghale_Man_(320).mp3
زمان:
حجم:
9.41M
به جای مانده از پاییزهای قبلی و زمزمه ی زیرلب.