میدونید ؟
یکی از بزرگترین مشکلات ما اصل قرار دادنِ شخص به جایِ شاخصه .
مثلا یه نمونه ساده ؛
فروشنده[x]جنسش رو بی کیفیت و با قیمت بالا میفروشه پس تمامی فروشنده ها بی انصاف هستند .
اینجا ما شاخص [فروشنده ها] رو فقط با یک شخص [فروشندهx] زیر سوال بردیمش حالا اگه بخوایم بالعکس کار کنیم میشه ؛
فروشنده[x]جنسش رو بی کیفیت و با قیمت بالا میفروشه
پس فروشنده[x] بی انصاف هست نه همه فروشنده ها .
گرفتید چیشد ؟
اینجا شخص[فروشندهx] رفت زیر سوال نه شاخص[فروشنده ها]
حالا همینو ببرید رو مثال هایِ بزرگتر مثل دین ، سیاست ، علایق ، اشخاص ، آرمان ها و عقاید و ..
مطمعنا همین قاعده باعث میشه شاخص هایِ درست که به خاطر شخص ِغلط کنار گذاشته شدند تصحیح بشند و بالعکس .
[شخص و شاخص]
تکلیف من که دو ساعت نشستم آلبالو هسته کردم و الان مربا مزه آب شکر غلیظ میده چیهههه ؟
من : فردا سخت ترین درسو امتحان دارم .
بازم من : از ترس حتی لایِ کتابو باز نکردن .
*لعنتی فک کنم فوبیایِ درس خوندن گرفتم :>
هدایت شده از - یک عدد خوددرگیر -
- اون تبادل اطلاعاتی که چنددقیقه قبل از امتحان با همکلاسیات داری، از خودِ خوندنِ کتاب تاثیرگذار تره .
_کلیشه ها واقعا حالمو بهم میزنن ؛ مخصوصا کلیشه هایی که در قالب هایِ نو و تازه و نامتُعارف هستد .