تو اون آدمه بودی که هربار سر صحبت کردن باهاش خودخوری نمیکردم. که هرچی میخواستمو میگفتم. که هروقت کم میوردم دست از پا دراز تر برمیگشتم پیشش. که من رو در آغوشش گرفت و باور کرد. که روز و شبش مهم نبود. تو به معنای واقعی خونه بودی و من نمیتونم باورکنم که الان دیگه خونه ای وجود نداره.
"من واقعا دلم میخواد برگردم خونه"
کنارمه ها، ولی نیست، انقدر نیست که دلم از همه براش تنگ تره. دوستش دارم ولی به اندازه تمام بارهایی که دستم رو رها کرده ازش متنفرم.
the bestمانیکور
Ali Azimi - Khooneye Bahar.mp3
زمان:
حجم:
4.98M
"آخر خط که می رسیم، خطو درازش می کنن"
خودمو سرگرم زندگی کردن کردم، اونقدر که یه ذره هم وقت غصه نباشه، اونقدر که تا سر بزارم رو بالش خوابم ببره، اونقدر که فکر و خیال فرصت جولون دادن نداشته باشه.
نمیدونم این روند حالم رو خوب میکنه یا به طور ناگهانی میشکونتم و بعد حسرت میشه که چرا وقتی میتونستم به اندازه کافی غصه نخوردم؟ ولی فعلا تنها راه نجات شلوغ پلوغ کردن زندگیه.