خستم از اینکه همش باید بخش های دوست داشتنی خودم رو نشون بدم و سعی کنم تو بهترین حالت ممکن بمونم.
دلم جایی رو میخواد که بتونم من باشم، با تمام بخش های زشت و نادوست داشتنیم، جایی که ترس از رها شدن بیخ گوشم نباشه.
"میترسم دیگه دوست داشته نشم"
تو فکرمه که برگردم سر نقطه ای که خودم رو توش جا گذاشتم تا اقلا ببینم چی از خودم مونده که دوباره به تنم وصلهش بزنم.
و آیا اصلا چیزی از گذشته به تنم وصله میشه؟
"و من امروز دوباره رسیدم به این ثانیه تکراری"