_ دیگه هیچیِ هیچی نمیتونه سرذوق بیارتم !
چیزایی که قبلا به شدت خوشحالم میکرد الان فقط باعث میشه حوصلم سربره و کلافهشم .
حالم از این حس بهم میخوره ..
نمیدونم چیکار کنم تا از کلافگی دربیام ،
رسما دارم زندگیمو تلف میکنم !
روزم تبدیل شده به دوبخش خواب و هیچکاری نکردن .
نمیدونم چیکار کنم ؛
بیحس شدم نسبت به همه چی و گیجم خیلی زیاد .
[بیحسی افراطی]
ترقوه ؛
نام تکه ِ اُستخوانی مانند تمام استخوان های ِ دیگر بدن اما کمی ظریف تر ، نامی که گه گاه نیز به عنوان اصطلاحی عاشقانه بکار گرفته میشود .
اما خب برای من یه کلمه نفرت انگیزه ، خیلیم نفرت انگیز !
[ت ر ق و ه ]
کلمه ای که تو اونو باهاش صدا میزدی ..
تصور اینکه هردفعه موقع صدا کردنش با اون لحن دلبرانه میگفتی
' ترقوه من'
خب واقعا دردناکه ..
نمیدونم ! نمیدونم ! نمیدونم !
شاید این نفرت بی دلیل و مسخرست اما من از هرچی که تو اونو بهم ربط میده متنفرم ، متنفر .
_ میدونم قراره بعدا این خاطرات از پشت خنجر بزنن بهم و بسوزنمم ، میدونم قراره با این خاطره ها لحظه لحظه زجر بکشم ، میدونم ، خودم همشو میدونم اما آخه مگه میشه دست کشید از ساختن این خاطره هایِ خوشگل ِ بوسیدنی؟
[میدونم ، خودم همشو میدونم]
منِمن
[اونقدی برایِ بازار وکیل ِ بعد امتحان عربی ذوق دارم که اصلا الله الله]
[یه جوری کلمه سگ افتاده رو زبونم که اصلا الله الله]
سادیسم ؟ شایدم مازوخیسم ؟
نمیدونم اسمشو چی بزارم ولی میدونم دارم همه از جمله خودمو زجر میدم .
حداقل بعدش قهقهه هام هرچند عصبی مثل آدمای ِ دیوونه ِ بدمست میره بالا و دیگه پیایین نمیاد .
آره آره .
درست فهمیدی من الان دقیقا توهمون حالتیم که اسمشو میزاری[خانم ِ شهامتدار ِ افسرده]
_ دلم مث سگ برایِ اون منِمن قبلی تنگ شده ..
همون منِمن که میتونستم توش خودم باشم ، خودِخودم .
راحت و راحت بدون هیچ ملاحظه ای .
نمیخواستم بفهمه ولی فهمید .
شاید فقط باید یه بدرک غلیظ به زندگی هدیه بدم؟
*ساییدن دندان ها بهم