منِمن
بعد خوندنِ تقریبا شصت ُپنج صفحه جغرافی و چهل صفحه تاریخ مغزم رسما داره ازش خون میچکه .
عام خب ، از طرف کسی که یه درصد هم اینا خوندنا و فشارمغزی به دردش نخورد سلام✨.
من جدا عاشق ساز زدنم :>
از سازدهنی و فلوت گرفته تا گیتار و پیانو .
*یه جوری روحمو نوازش میکنن که اصلا الله الله
منِمن
_که این بعضی وقتا رو شونه هایِ توعه ، که بعضی وقتا سنگینه رو شونه هایِ من !
_ درختایِ بیریشه میرن با این طوفان ،
بده دستاتو خودم میشم ریشه تو .
منِمن
وقتی من دیگه بهت ذره ای فکر نمیکنم غلط میکنی بیای تو خوابم ، جدا غلط میکنی .
قبوله ؛ دلم براش تنگ شده ، خیلی زیاد .
با وجود تموم بدیاش ، تموم آسیبایی که بهم زد و تموم اون احساساتی که کُشت ؛ من هنوزم یواشکی دلم براش تنگ میشه ، یواشکی برای نبودش اشک میریزم ، یواشکی خاطراتمونو مرور میکنم ، آره آره حتی یواشکی میام پیویت و متن های بلند بالا تایپ میکنم و درنهایت همشون پاک شده و به فراموشی سپرده میشن .
یعنی جدا سه سال گذشت؟سه ساله که نیستی؟کاش انقد قُد و یه دنده نبودی ..
[کاش ، کاش ، کاش]
_ سلیطه خانم عزیزی که با دوستام دوست میشی و دوقورت نیمتم باقیه میتونی بری بمیری گلم🌹.
منِمن
قبوله ؛ دلم براش تنگ شده ، خیلی زیاد . با وجود تموم بدیاش ، تموم آسیبایی که بهم زد و تموم اون احساس
[مسبب حس دلتنگی ، خاطرات خوب ِ]